eitaa logo
مکروبه !
2هزار دنبال‌کننده
261 عکس
22 ویدیو
1 فایل
میان لشکری از گرگ‌های درنده؛ مظلومِ مقتدریم! جان می‌دهیم اما خاک هرگز!" #زهرا_سادات #ابناء‌الحیدر آرامش: @Rakiz_1 _انتشار مطالب آزاد🌱
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام ریحانه‌یِ خوش رایحه‌یِ خلقت، سلام سر منشأ لطافت و عشق. به راستی این تویی که بوی یاسمنِ پاک‌دامنی‌ات، هستی‌ را چنین عطراگین کرده. تو با پیراهن حیا و تاجِ گلِ کرامت و عفت، شکوهمند و پر افتخار قدم زنان بر دل تاریخ حماسه سازی کردی. تو هم‌چنان ام وهب، انسان ساز و مکتب ساز؛ مدافعانه در دل میادینِ عشق و علم درخشیدی. تو فراموش نشدنی هستی بانو، نقشِ حضور تو درتمام عرصه‌هایی که قدم می‌زنی پر رنگ است، تو با همین ظرافت و ملاحت، عمیق ترین و موثرترین عضوِ جامعه‌ایی. [روزت_ مبارک🌱] _زهرا سادات" | |
تقدیم به مادران منتظر سرای سالمندان🌱 نوازشش می‌کنم، چروک‌های دستش بی‌قائده و روش، پر و پیمان و صف به صف کنار هم نشسته‌اند و با هر بار لمسشان آرام میانِ سر انگشتانم می‌خرامند. دست‌هایم را می‌گیرد و به صورت می‌کشد، نگاهش از پس پلک‌های نرم و پف‌کرده‌اش رنگ آشنایی می‌گیرد، آرام زمزمه می‌کند سمیه؟! سمیه‌اش می‌شوم، بچه‌هایِ نداشته‌ام را قربان صدقه می‌رود. مادرانه در گوشم می‌گوید دل به دل شوهرم دهم و سازِ ناسازگاری کوک نکنم. رخصت دهم گله گله اشک از چشم‌های منتظرِ اجازه‌ام می‌چکد پایین، دل به دل مادرانه‌هایش می‌دهم، به زور می‌خندم، روسری به لب می‌کشد و کودکانه می‌خندد. اشک‌ها به یک قدمی پلک‌هایم می‌رسند. نگاه می‌دزدم. این اواخر نقش بازی کردن سخت شده. کمک می‌کنم دراز بکشد. سرش به بالش نرسیده چشم‌هایش بسته می‌شود، دکتر ابطحی گفته بود آرام بخش به زودی اثر می‌کند. اشک‌هایم آرام می‌چکند روی گونه‌ام، جلوی ریزششان را نمی‌گیرم، کنار میزِ تختش عینک و بسته‌ی قرص و یک کتاب قطور هست. معلم باز نشسته‌ی آموزش و پرورش، سه سالی ساکن این اتاق است. کتاب می‌خواند و از سمیه‌اش می‌گوید، فراموشی دارد، کم کم سمیه اش را از میان ما سوا می‌کرد یک روز خانم حدادی، یک روز سمیرا یک روز من. دیگر همه چیز از خاطرش رفت همه چیز جز سمیه‌اش. سمیه‌ایی که ما بودیم و نبودیم. روز مادر نقش بازی کردن میان‌ اتاق‌های این ساختمان سخت می‌شود. روز مادر که می‌شود بغض گلوگیرِ انباشته شده روی هم تبدیل به یک سد بزرگ می‌شود که نقش فرزند بازی کردن را برای پیرزن‌هایِ منتظری که عمرشان را پایِ بچه‌هاشان گذاشتند و سال‌هاست دلتنگ دیدنشان هستند نفس گیر می‌شود. -زهرا سادات 🌱 |