eitaa logo
مکروبه !
2.1هزار دنبال‌کننده
269 عکس
23 ویدیو
1 فایل
میان لشکری از گرگ‌های درنده؛ مظلومِ مقتدریم! جان می‌دهیم اما خاک هرگز!" #زهرا_سادات #ابناء‌الحیدر آرامش: @Rakiz_1 _انتشار مطالب آزاد🌱
مشاهده در ایتا
دانلود
این شبا ته دلتنگی اونجاست‌که‌جسمت نمی‌تونه اونجایی‌بره که‌جونت‌ می‌ره..:) ابناءالحیدر🌱 |
مکروبه !
این شب‌ها با نردبونیِ از جنس دعای جوشن، زمین و آسمون رو به هم وصل کردند. دعایی که هر بندش پله‌ایی م
امشب هم بارون زده‌ست؛ زیر بارونِ خدا، کنارِ ذراتِ خاکی که قطراتِ ریزِ بارون رو به جون خریدن، با هر دَم و بازدمی که رایحه‌یِ خاک خیس رو به مشام می‌کشه زیر لب زمزمه می‌کنم: پریدن از قفس که بال و پر نمی‌خواهد، عشق است بالِ پریدن... امشب عاشق‌ترینیم، عشقِ مولای غریبی رو دلامونِ که نیمه‌شب‌ها با کیسه‌یِ نان و خرما کوچه‌های تاریک کوفه‌ رو قدم می‌زد... این شب‌ها با یادِ ابوتراب جنس دعاکردنمون هم فرق داره. الهی بعلی العفو... -زهرا سادات 🌱
سلام بر فلسطین🌱 بر مادری سبز از درختانِ زیتون که ایستاده بر نقشه‌یِ جهان؛ زیتون‌هایِ خونینش را در آغوش می‌کشد، شاخه‏هایش را در هوا می‌تکاند و مقاومت از ریشه‌هایش تنیده می‌شود در خاکِ فلسطین... -زهرا سادات
مکروبه !
سلام بر فلسطین🌱 بر مادری سبز از درختانِ زیتون که ایستاده بر نقشه‌یِ جهان؛ زیتون‌هایِ خونینش را در آغ
سنگ، ای حماسه‏ای که هرگز نخواهی شکست! بدان که سرزمینت، مهم‏ترین مسئله و پرونده خمینی بود؛ مردی که دهانش بوی نهج البلاغه می‏داد. انگار هنوز روی آن صندلیِ سفید نشسته است و به چشم‏های آن عروس به تاراج رفته، خیره شده است؛ مردی که مقیاس زمانی‏اش هنوز معلوم نیست. انگار هنوز هم دغدغه این سرطانِ درمان‏پذیر را دارد! صدایش را بعد از سال‏ها، به وضوح می‏توان شنید؛ صدای مهربانی که هنوز دست می‏گیرد و پیش می‏برد: «فلسطین پاره تن اسلام است».🌱
264887_872.mp3
6.31M
کاش از بُعد جسم و مسافت کنده می‌شدیم، هربار که اراده می‌کردیم، حوالیِ بین الحرمین، مقیمِ صحن و سرایِ آسمانی‌ات می‌شدیم، خیسِ از اشک و سبک از دنیا، دل‌های زنگار بسته و کدرِمان را جلا می‌دادیم و وقت وداع آرام زمزمه می‌کردیم: فاشفع لی عند ربک یا مولا"🌱 _زهرا سادات
همیشه وقت‌هایی که امتحان زبانِ انگلیسی داشتم، انگاری ذهنم قفل می‌کرد! با اینکه چندبار کتابم رو خونده بودم و مکالمات و گرامر‌هاش رو از حفظ بودم، با این‌همه، درست می‌شدم یک فلش مموری کوچیک که با حجوم اطلاعاتش هنگ می‌کرد! ذهنم قفل می‌شد و من همینطور تا چند دقیقه خیره خیره برگه و خودکارای پخش وپلا شده‌ی روی میز رو می‌پاییدم، آخرش هم با یه نیم نگاه به ساعتی که عقربه‌هاش دَوون دوون از هم پیشی می‌گرفتن، به خودم می‌اومدم و شروع به نوشتن می‌کردم، اما همیشه زمان کم می‌آوردم برای پاسخ به اون همه سوال! خداجون از شما که پنهون نیست حالِ این لحظه‌های من مثل همون ساعات کِش دار اما زودگذرِ امتحان زبانِ! وقت کم آوردم... دردآورِ اما تازه به خودم جنبیدم. خیلی دیر شده می‌دونم ولی می‌شه زمان‌ رو برام پر برکت کنی هنوز کلی گزینه، خالی و علامت نخورده مونده هنوز کلی سوال بندگی هست، که من بی پاسخ و دست نخورده گذاشتمشون. اوس کریم این روزهای پایانی ماه رمضونت رو وسیع کن، برای ما بنده‌هایی که همیشه دیر از خواب غفلت بیدار می‌شیم... _زهرا سادات 🌱
🌱'
_عیدتون مبارک رفقا'❤️
🌱: 'وقتی مهمونِ جشنِ عروسی یه زوجِ ولایی می‌شی و یه هدیه فوق العاده نصیبت می‌شه^^
گناه؛ مثل همون آبنبات‌هایِ خارجکیِ خوش‌ رنگ و لعابِ پشت ویترین‌‍ِ مغازه‌یِ مش کاظمِ. مغازه که نه! همون دکه‌ی نقلیِ گوشه‌ی خیابونِ نزدیک به ‌مدرسه‌مون، که همیشه‌ی خدا، رادیوی شکسته‌ی زهوار در رفته‌یِ روی طاقچه‌ش، یه آهنگ محلی پر سر و صدا برای پخش داشت تا یکی دوتا از پیرمردهای همسن و سال مش‌کاظم رو سرگرم کنه. گناه مثل همون آبنبات‌های رنگی کنار دخلِ مش‌کاظمِ همون شکلات‌هایی که با شنیدن قیمتش، چیزی تو مغز سرت سوت بلبلی می‌کشید. عفت همیشه می‌گفت: مغازه‌ی مشتی سر گردنه‌ست. ولی من همیشه دوست داشتم یکی از او آبنبات‌های بزرگِ روکش گل‌گلیِ رنگی پنگی رو امتحان کنم، با اینکه گرون بود، با اینکه مامان می‌گفت: شکلات دندون آدم رو خراب می‌کنه، با اینکه عفت می‌گفت: مغازه‌ی مش کاظم سر گردنه‌ست. با این‌همه بعضی وقت‌ها قبلِ خواب، برای به دست آوردنِ اون شکلات‌، برای قلک سبز رنگ گوشه‌ی کتابخونم‌ نقشه می‌کشیدم. آخر هم یه روز دل رو زدم به دریا و قلکم رو شکستم و از دکه‌ی مشتی یکی از اون شکلات‌ها رو خریدم. بعدش اما، مسمومیت حالم رو گرفت... میدونی ماهیتِ گناه عین همون شکلات‌هاست، از دور خوش‌رنگ و زیبا، اما... مراقب باشیم که گول رنگ و لعابش رو نخوریم. چون بعدش ما می‌مانیم و یک روحِ دردمند با هزینه‌ی گزاف. -زهرا سادات🌱