eitaa logo
مکروبه !
2هزار دنبال‌کننده
261 عکس
22 ویدیو
1 فایل
میان لشکری از گرگ‌های درنده؛ مظلومِ مقتدریم! جان می‌دهیم اما خاک هرگز!" #زهرا_سادات #ابناء‌الحیدر آرامش: @Rakiz_1 _انتشار مطالب آزاد🌱
مشاهده در ایتا
دانلود
درد تو دلِ سنگ را هم آب کرد... |
من بیشتر حدیثِ کساء را تماشا می‌کنم. مثل یک فیلم عاشقانه‌یِ زیبا. یک صحنه‌هایی را هم هی می‌زنم عقب دوباره می‌بینم مثل آن یک لحظه درنگ قشنگِ او؛ صِرْتُ اَنْظُرُ اِلَيْهِ فَاِذا وَجْهُهُ يَتَلَأْلَؤُ كَاَنَّهُ الْبَدْرُ فى لَيْلَةِ تَمامِهِ وَ كَمالِهِ
مکروبه !
من بیشتر حدیثِ کساء را تماشا می‌کنم. مثل یک فیلم عاشقانه‌یِ زیبا. یک صحنه‌هایی را هم هی می‌زنم عقب د
رایحه‌یِ مادرانه‌اش را می‌توانی عمیقا نفس بکشی و طنین صدای بهشتی‌اش را وقتی که می‌گوید؛ يا قُرَّةَ عَيْنى وَ ثَمَرَةَ فُؤادى... من خیلی وقت‌ها که کم می‌آورم می‌نشینم و حدیث کسا را تماشا می‌کنم مثل یک فیلم عاشقانه‌یِ زیبا...
این روزها ورد زبونم این بیتِ؛ کاش، نفس نفس جوانی‌ام تمامِ زندگانی‌ام، شود پسندِ تو
ولی ما با وجودِ همه‌یِ تفاوت‌هایِ عیانی‌ که داریم، وقتی پایِ عشقِ امام حسین به میون میاد خیلی شبیهِ هم می‌شیم. بغض، اشک و دلتنگی وجهِ اشتراک ماست. [اِلى الحُسَينِ نَعود حُبُّ الحُسَينِ يَجمَعُنا]🌱 _زهراسادات"
مکروبه !
چادر مادر را که می‌گرفتم توی مشتم، خیالم راحت می‌شد که گم نمی‌شوم، که دالان تنگ و تاریکِ نزدیک خانه‌ی خانم بابایی‌شان مرا در خودش گم و گور نمی‌کند و عین توی فیلم‌های ترسناکی که یواشکی با رسول می‌نشستیم و نگاه می‌کردیم، ناگهانی بلعیده نمی‌شوم در سیاهی! کوچه‌ایی که از آن می‌گذشتیم همیشه چراغ عابرش لنگ یک لامپ درست و درمان بود؛یا عین فیلم‌های دوران انقلاب و شکنجه‌های ساواک، چراغش چشمک بازی‌اش می‌گرفت یا اصلا سوخته بود و خیالمان را راحت می‌کرد. بعضی وقت‌ها دلم می‌خواست چراغ گردسوزِ عهد بوقلمون میرزایِ تهِ انبار را با آن شیشه‌ی ترک رفته‌ی سیاه سوخته‌اش جاساز کنم در کیف حصیر بافتم و هنگام گذر از این کوچه درش بیاورم تا انقدر با ترس و لرز و هول و ولا این تکه‌ی نیمه‌ تاریک را نگذرانیم. هرچه که بود چادر مادرم بود و من و یک خیال مطمئن که اگر کور سویِ نور مهتاب هم نباشد بازهم گم نمی‌شوم. آرام با مادر و زنعمو از کوچه‌ها می‌گذشتیم و من زمزمه‌های‌شان در مورد هوا و دشت و زمین کشاورزی و شالیزار را با خیالات جن و پری توی ذهنم قورت می‌دادم و به این هم فکر می‌کردم که بعد از مراسم یک لیوان شیر داغ دلپذیر عجیب می‌چسبد و شالم را هم کج و کوله و بی‌ریخت تا روی بینی بالا می‌آوردم که سوز و سرما نرود تا مغز استخوانم را جیز بدهد! بعد از اینکه با شالاپ و شلوپ می‌رسیدیم به خانه حاج خانوم، من سرمایی مثل همیشه بی‌توجه به اخم و تخم مامان، با یک سلام و احوال پرسی سَرسری کفش‌ها را کنار می‌زدم و خودم را پرت می‌کردم درون خانه و بعدش خودم را می‌چسباندم به بخاری و نیمه بیدار و خمار گوش میدادم به دعا خواندن خانم یونسی. وسط‌های دعا خوابم می‌برد و چُرت می‌زدم اما سریع لای پلک‌هایم را باز می‌کردم و در آن فضای نیمه تاریک مامان را که می‌دیدم دلم قرص می‌شد و دوباره چشم‌هایم گرم. بزرگتر که شدم یکی دو باری پیوستم به جمع دعا خوان‌ها! چه افتخاری بود وقتی به صف می‌نشستم کنارشان و منتظر می‌شدم که برسد به من تا با تمام عشق بخوانم: یَا سَرِیعَ الرِّضَا اغْفِرْ لِمَنْ لا یَمْلِکُ إِلا الدُّعَاءَ فَإِنَّکَ فَعَّالٌ لِمَا تَشَاءُ یَا مَنِ اسْمُهُ دَوَاءٌ وَ ذِکْرُهُ شِفَاءٌ وَ طَاعَتُهُ غِنًى... این فراز را دوست داشتم، آخر نمازم که می‌خواندمش دلم گرم می‌شد. حالا اما چندسالی از حال و هوای قشنگ آن روزها می‌گذرد و من پنجشنبه‌ها دلم عجیب برای آن جمع دوست داشتنی و آن دعای کمیل با صفا تنگ می‌شود. حتی برای آن دالان نیمه تاریک‌ و برای آن شیر داغ دلچسب با دو حبه قند... زهرا سادات🌱
مطمئنم خدایی که برای هدایتِ فرعونی که تهِ تهِ تاریکی‌هاست؛ نور می‌فرسته که برایِ هدایت بدترین بنده‌ش بهترین بنده‌ش حضرت موسی رو می‌فرسته؛ تو رو رها نکرده... پس نا امید نباش؛ إِنَّ مَعِيَ رَبّي سَيَهدينِ🌱 زهرا سادات"
می‌گفت: آدم‌ها بال ندارند، بالِ آدم‌ها تو قلبشونِ... یهو یادِ این شعر افتادم؛ قبله‌یِ صحرا نشینِ این کویر بالِ زخمِ سجاده‌هایم را بگیر
مکروبه !
می‌گفت: آدم‌ها بال ندارند، بالِ آدم‌ها تو قلبشونِ... یهو یادِ این شعر افتادم؛ قبله‌یِ صحرا نشینِ ای
امام حسین جانم خودت برایِ ما آدم‌هایِ بال و پر شكسته و جامونده از مسیرِ عشقت مرهمی بفرست...
مکروبه !
بمیرم برای بچه‌هات آقاجون بمیرم که اسیرشون کردند‌. که روی مرکب‌های بی‌جهاز سوارشون کردند[فَوقَ أقتاب
به قولِ قاسم صرافان سخت است وقتی روضه وصف دختری باشد... روضه سه ساله‌ت ما رو پیر کرد آقاجون
وَإِذَا حُيِّيتُمْ بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ مِنْهَا أَوْ رُدُّوهَا ۗ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ حَسِيبًا ۸۶| سوره نساء🌱
مکروبه !
وَإِذَا حُيِّيتُمْ بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ مِنْهَا أَوْ رُدُّوهَا ۗ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَل
و هنگامی که به شما درود گویند، شما درودی نیکوتر از آن، یا همانندش را پاسخ دهید؛ یقیناً خدا همواره بر همه چیز حسابرس است.
مکروبه !
و هنگامی که به شما درود گویند، شما درودی نیکوتر از آن، یا همانندش را پاسخ دهید؛ یقیناً خدا همواره بر
از وقتی این آیه رو خوندم دلم چراغونیِ دستم بی اراده می‌ره سمت قلبم، چشمام بی‌هوا خیس می‌شه و لحنم غمین ناخودآگاه زیرِ لب زمزمه می‌کنم؛ أَلسَّلامُ عَلی غَریبِ الْغُرَبآءِ، أَلسَّلامُ عَلی شَهیدِ الشُّهَدآءِ، أَلسَّلامُ عَلی قَتیلِ الاَْدْعِیآءِ أَلسَّلامُ عَلی ساکِنِ کَرْبَلآءَ، أَلسَّلامُ عَلی مَنْ بَکَتْهُ مَلائِکَةُ السَّمآءِ، أَلسَّلامُ عَلی مَنْ ذُرِّیَّتُهُ الاَْزْکِیآءُ... من از شما و از طریقِ مشایه دورم، اما از همین کنجِ اتاقم با تموم دلتنگی و ارادت سلام می‌‌دم و همه امیدم به اینِ که شما جواب سلامم رو نیکو‌تر می‌دی، که کریمانه یه چیزِ خوب می‌ذاری کنارِ جواب سلامم و بهم بر می‌گردونی... زهرا سادات🌱
مکروبه !
فرزندِ هَلْ أَتَیٰ نظری کن که بی شما دنیایِ ما فقیر و یتیم و اسیر شد...
مکروبه !
از وقتی این آیه رو خوندم دلم چراغونیِ دستم بی اراده می‌ره سمت قلبم، چشمام بی‌هوا خیس می‌شه و لحنم غم
آقایِ من، مولایِ مهربونم درسته این روزها جسمم تو طریقِ مشایه نفس نمی‌‌کشه اما فکر و ذهن و قلبم رو با یادِ کاروانِ اهل بیتِتون راهیِ جاده‌ها کردم. شفاعتِ یاد شما اون نیمه‌یِ رستگار شده‌یِ جانِ منه پس تَقبَل مِنا هذا القَلیل ارباب کریمم. | |
_فبِحقِّ أمِّ البنين زوروا عنّا فی الاربعين به حق ام البنین در اربعین به نیابتِ از ما زیارت کنید💔
کاش الان تو طریقِ مشایه بودم کاش الان خاکی و تشنه و خسته، قدم زنون از میون موکب‌ها می‌گذشتم و زمزمه می‌کردم کنارِ قدم‌های جابر سوی کربلا رهسپاریم....
کاش منم مثلِ جابر بودم، آروم خودم رو به آغوشِ مهربونت می‌رسوندم و زمزمه می‌کردم:  یا حُسَینُ!❤️ حَبیبٌ لا یُجیبُ حَبیبَهُ.... رفیق جواب منو نمی‌دی؟ دلتنگتم خیلی خیلی خیلی زیاد. _زهرا سادات