eitaa logo
مکتب قرانی شهیدحاج قاسم سلیمانی.💙🇮🇷💙
83 دنبال‌کننده
6.2هزار عکس
3.8هزار ویدیو
106 فایل
السلام علیک یا اهل بیت نبوه ومعدن الرساله صلوات الله علیهم اجمعین . خداوندامراپاکیزه بپذیر. لبیک یا مهدی صاحب الزمان عج الله تعالی فرجه الشریف. اللهم عجل لولیک الفرج. ماملت امام حسینیم صلوات الله علیه وصلوات الله علیهم اجمعین. ماملت شهادتیم.
مشاهده در ایتا
دانلود
|⇦•عمری برای داغ زهرا... وتوسل ویژۀ وفات حضرت أُم البَنین سلام الله علیها اجرا شده به نفس حاج احمد حسینخانی •✾• ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻ عمری برای داغ زهرا گریه کردی هر نیمه شب همپای مولا گریه کردی در پای تو خاک بقیع از اشک، گِل شد وقتی که گفتی: واحسینا گریه کردی اول برای زینب و داغ حسینش بعدش برای دست سقا گریه کردی یک بار دیدی که رباب از حال رفته صد بار مثل موج دریا گریه کردی *اُم البنین خودش رو کنیزِ بچه های فاطمه می دونست، بچه هاش رو هم فدایی بچه های فاطمه...* دیدی رقیه نیست جای او سکینه هر بار که می گفت بابا، گریه کردی خوب است که شام غریبان را ندیدی با روضه های خارِ صحرا گریه کردی حرف سه شعبه آمد و از حال رفتی دیدی کسی می افتد از پا گریه کردی گرم عزای بچه های خود نبودی با گریه های زینب اما گریه کردی طشت طلا و خیزران را که ندیدی اَبری شدی با حرفِ زن ها گریه کردی حرف کنیز آمد سکینه زود تب کرد لطمه زدی هی صورتت را، گریه کردی بی بی نبودی موی دختر بچه ها سوخت قد تمام سینه زن ها گریه کردی مهدی نظری *اگه رفتید تشییع جنازه ی یه مادر، دیدید صدای گریه ای بلند نشده، سوت و کورِ، بدونید اون مادر پسر نداره، پسرِ که مجلس مادر رو گرم میکنه، بخدا اُم البنین پسر داشت اما کربلا پسرهاش رو شهید کردن... امروز شما مجلس این مادر رو با ناله هاتون گرم کنید... فرمود بچه ها رفتید کربلا، نکنه بی حسین برگردید، خودتون رو فدای حسین کنید، لذا وقتی بشیر برگشت مدینه، داشت خبر از شهدای کربلا میداد، اُم البنین صدا زد: بشیر! بگو ببینم از حسینم چه خبر داری؟ گفت: اُم البنین حسین رو کربلا کشتن، بشیر سئوال کرد: چرا از عباست خبر نمی گیری، چرا نامِ عباس رو نمی بری؟ صدا زد: آخه عباسِ من مادر داره، اما حسین مادر نداره... ای حسین!... سکینه اومد جلو، رباب اومد جلو، بی بی زینب اومد جلو، اُم البنین زینب رو بغل گرفت، فرمود: چرا زینبم اینقدر پیر شدی؟ فرمود: مادر! نبودی ببینی کربلا حسینم رو با لب تشنه سر بریدن، اُم البنین صدا زد: مگه عباسم کجا بود؟ گفت: مادر! عباست رو علقمه شهیدش کردن، سرش رو جدا کردن، از بالای نیزه من رو نگاه می کرد...* اَلا مادر به قربون جمالت رُخ چون بدر و اَبروی هلالت شنیدم کام عطشان جان سپردی گل اُم البنین شیرم حلالت شنیدم دستهایت را بریدند شنیدم چشم نازت را دریدند چوطفلان این سخنها را شنیدن همه از هم خجالت می کشیدند انیس گریه هایم را گرفتند توان دست و پایم را گرفتند کمانی تر شدم از زینب افسوس سر پیری عصایم را گرفتند ↫『بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه』 .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... ‼️هزینه استفاده از مطالب کانال دعای خیر شماست... به ساحت مقدس روحی له الفداء و ارواح اهلبیت، پیامبران، شهدا، اؤلیای الهی، و محبین امیرالمؤمنین، بد وارث و بی وارثها و كه سر به سینه تراب نهاده اند، در تمامی عوالم .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ ↜ وب سایت↶ www.babolharam.net ✓ سروش ↶ http://splus.ir/babolharam_net ✓ ایتا ↶ https://eitaa.com/babolharam_net ✓ روبیکا ↶ https://rubika.ir/www_babolharam_net ✓ تلگرام ↶ https://t.me/babolharam_net 🛒 فروشگاه فرهنگی↶ https://eitaa.com/babolharam_shop
و توسل به حضرت زینب سلام الله علیها اجرا شده به نفس حاج ابوذر بیو‌کافی •✾• ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻ من کجا کوچه و بازار کجا من کجا مجلس اغیار کجا در زیر آفتابم تشنه شبیه تو دنیا کشیده خنجرِ غم بر گلوی من *این چند بیت برا غیرتیا... قاری روی نیزه شدی تا نگاه‌ها آید به سوی نیزه نیاید به سوی من *کجا بودی درباریاشو جمع کرده بود ماها رو بی معجر آورده بود تو مجلس خانومای خودشون پشت پرده بودن گفتم آی من دختر علی‌ام ..* منی که سایه‌ام را مردم کوچه نمی‌دیدند منی که شش برادر داشتم حالا نظر خوردم *گفتم دم آخر منتظر یه نگاه بود دم آخر دم جون دادن قدیمیا می‌دون دکمه‌های پیراهن محتضرو وا کنید بذارید راحت جون بده، یه دکمه، رو سینهٔ محتضر سنگینه یهو دیدن زینب یه چیزی رو بغل کرده، هی می‌بوسه، هی بو می‌کشه، چقدر دنبال پیراهنت گشتم..* گلی گم کرده‌ام می‌جویم او را به هر گل می‌رسم می‌بویم او را می‌خوام ببرمت یه جای دیگه طاقتت بریده بشه دیگه کسی آروم نگیره یه نگاهی به این پیراهن انداخت، عبدالله بن جعفر گفت: میشه اینو بدی به من، آروم و راحت جون بدی، ظاهرا لحظه آخره، دیگه نفس نداشت، آرام گفت، نه، بذار رو سینم باشه، این یه پیراهنه خیلی سنگین نیست اما من یه لحظه‌ای دیدم زمین داره می‌لرزه دیدم داداشم کف گوداله..الشمر جالس دیدم با چکمه آمد رو سینه برادرم..* «حسین.... حسین...» ↫『بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه』 .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... ‼️هزینه استفاده از مطالب کانال دعای خیر شماست... به ساحت مقدس روحی له الفداء و ارواح اهلبیت، پیامبران، شهدا، اؤلیای الهی، و محبین امیرالمؤمنین، بد وارث و بی وارثها و كه سر به سینه تراب نهاده اند، در تمامی عوالم .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ ↜ وب سایت↶ www.babolharam.net ✓ سروش ↶ http://splus.ir/babolharam_net ✓ ایتا ↶ https://eitaa.com/babolharam_net ✓ روبیکا ↶ https://rubika.ir/www_babolharam_net ✓ تلگرام ↶ https://t.me/babolharam_net