دوران پیـــــــــــــش از تــــــــــولد:
مازندران از دیرباز همواره خاستگاه شیعیان خالص و ارادتمندان به اهل بیت عصمت و طهارت بوده است. یکی از نمودهای بارز این ارادت برپایی مجالس سوگ و سرور در شان اهل بیت (ع) بوده که نیاکان سید مجتبی در شهرستان ساری همواره طلیعه دار این محافل و مجالس بوده اند.
یکی از آنان مرحوم سید علی اکبر علمدار (پدربزرگ سید مجتبی) بود.او با احساس این نکته که در محله مسکونی آنان (بخش 8 ساری) مکانی برای اقامه محافل مذکور وجود ندارد .یکی ازاتاق های منزل خود را به این امر اختصاص داد.همین خانه به ظاهر کوچک، مدتی میعادگاه عاشقان اهل بیت (ع) و شاهد سوز و گدازهای عارفانه سوگواران اباعبدا... (ع) بود و در ماه های محرم و صفر جمعیت اندک محله را درخود جای می داد.
تـــولـــد :
درفضای همین خانه که مدت ها به ذکر یا حسین (ع) و یا زهرا (س)معطر شده بود، در سحرگاه یازدهم دی ماه 1345 درست در لحظاتی که موذن،آوای دلنشین اذان صبح را سرداده بود، کودکی دیده به جهان گشود که نامش را مجتبی نهادند. بعدها عقاید،رفتار و منش مجتبی نشان داد که روح بزرگ او چگونه پیامها و برکات معنوی آن فضای ملکوتی را به خود گرفت .
سید مجتبی دومین فرزند خانواده و نخستین فرزند پسرسیدرمضان علمدار بود.
#سید_مجتبی_علمدار
گـــروه جهـــادی مـــکـــتب الـــزهرا ‹س›
🏴|@maktab_al_zahra_313
دوران تحصــــیـــل :
وی تحصیلات ابتدایی را در دبستان شهید عبدالحکیم قره جه (حشمت داوری) و دوران راهنمایی را در مدرسه شهید دانش (نیما)و چند سال از دوران متوسطه را در هنرستان شهید خیری مقدم شهرستان ساری با موفقیت به پایان رساند.
اگرچه دوران تحصیلات متوسطه سید مجتبی به دلیل پیروی او از فرمان پیرجماران،خمینی کبیر و انجام تکلیف الهی ناتمام ماند و به حضور در میادین نبرد کشیده شد،اما راه سید را به سوی دانشگاهی باز کرد که در کلاس آن درس عشق و ایثار ارائه می شد و سید توانست از جمله دانشجویان ممتاز آن گردد.
#سید_مجتبی_علمدار
گـــروه جهـــادی مـــکـــتب الـــزهرا ‹س›
🏴|@maktab_al_zahra_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مستجاب الدعوه شد ،
هر کس که در این روزگار
بـَر گـِدایان دَرت پِیوسـت یا أم البـنین ....🏴
#وفات_حضرت_ام_البنین
گـــروه جهـــادی مـــکـــتب الـــزهرا ‹س›
🏴|@maktab_al_zahra_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 شهید #سید_رضی_موسوی: مشکی پوشیدن را ترک نکردم چون #حاج_قاسم به من وعدۀ شهادت داده بود.
اللهم عجل لولیک فرج #امام_زمان
گـــروه جهـــادی مـــکـــتب الـــزهرا ‹س›
🏴|@maktab_al_zahra_313
مداحی_آنلاین_بی_تابم_و_حزینم_سید_رضا_نریمانی.mp3
8.94M
🔳 #وفات_حضرت_ام_البنین(س)
🌴بی تابم و حزینم من ام بی بنینم
🌴من مادر ابالفضل مادر شهیدانم
🎙 #سید_رضا_نریمانی
⏯ #زمینه
👌 #پیشنهاد_ویژه
گـــروه جهـــادی مـــکـــتب الـــزهرا ‹س›
🏴|@maktab_al_zahra_313
-مـــکـــتب الـــزهرا ‹س›-🇮🇷
دوران تحصــــیـــل : وی تحصیلات ابتدایی را در دبستان شهید عبدالحکیم قره جه (حشمت داوری) و دوران ر
دوران دفــــاع مقــــدس :
سید مجتبی در سال 1362 یعنی در سن هفده سالگی به همراه چندتن از دوستانش دوران آموزش نظامی را پادگان منجیل پشت سرگذاشت و بعد از آن به منطقه کردستان اعزام شد.
حضور سید در کردستان با اتمام عملیات والفجر 4 مصادف بود که به همراه سایر رزمندگان، پس از عملیات در پایگاه ساوجی و در منطقه «پنجوین» عراق مستقر شدند.
این رزمنده سرافراز ازجمله نقش آفرینان عملیات پیروز کربلای 1 نیز بود که به آزادسازی شهر مهران انجامید.
پس ازعملیات کربلای1 سید وارد گردان مسلم بن عقیل شد که تا پایان جنگ نیز درآن گردان باقی ماند.(لازم به ذکراست که سید مجتبی مدتی کوتاه در گردان«یارسول ا...( ص) »نیزعضویت داشت.)
سید مجتبی دردی ماه 1365همراه باگردان مسلم آماده حضور در عملیت کربلای4شد.اما از آنجا که به دلایلی این گردان وارد عمل نشد،این مأموریت به انجام نرسیدودر واقع نخستین عملیاتی که سیدهمراه با گردان مسلم در آن شرکت جست عملیات کربلای 5در منطقه شلمچه بود.
ادامــــه دارد ...
#سید_مجتبی_علمدار
اللهم عجل لولیک الفرج 🌱
گـــروه جهـــادی مـــکـــتب الـــزهرا ‹س›
🏴|@maktab_al_zahra_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خداوندا علمدارم نیامد ...
یگانه یاور و یارم نیامد ...
کنار علقمه بابا چه دیدی ...
عمود خیمه را از چه کشیدی ...
گـــروه جهـــادی مـــکـــتب الـــزهرا ‹س›
🏴|@maktab_al_zahra_313
-مـــکـــتب الـــزهرا ‹س›-🇮🇷
دوران دفــــاع مقــــدس : سید مجتبی در سال 1362 یعنی در سن هفده سالگی به همراه چندتن از دوستانش د
دوران دفــــاع مقــــدس :
گردان مسلم پیش ازعملیات فوق درآبادان ودر منطقه ای به نام «صیداویه»مستقرشد.دراینجا بودکه سیدبه همراه سایر رزمندگان درکنار نخلهای شکسته وقدخمیده اما استوار جنوب،نجواهای عاشقانه خود رادر سوگ اهلبیت(ع)سرمیداد و می توان گفت که سیدمقدمات مداحی در رثای اهل بیت را در این مکان برای خود پایه ریزی کرد.همزمان با این نجواهای عاشقانه در خلوتهای انس با دوستان ونزدیکان از اینکه تا آن زمان حتی مورد اصابت ترکشی واقع نشده بود،شکوه می کرد و از درگاه خداوند لیاقت این معنی را می طلبید،تا اینکه در عملیات کربلای8درشلمچه درتاریخ هفدهم فروردین1366این خواسته اوبه اجابت رسیدوازناحیه کتف راست مورد اصابت ترکش خمپاره قرار گرفت وعلیرغم اصرار دوستان،حاضرنشد قدمی به پشت جبهه بردارد وبا همان حالت تا پایان عملیات درمنطقه حضور داشت وبه همراه سایرین مانع نفوذ دشمن به منطقه عملیاتی شد.این ترکش هرگز ازبدن سیدمجتبی خارج نشد وآن را به عنوان دری ازجانب معبود،درصدف وجود خود نگهداری می کرد.
سیدعلیرغم زخمی که درکربلای8بربدنش وارد شده بود،به تأسی به علمدار کربلا دراواخر فروردین ماه سال1366به همراه گردان مسلم در عملیات کربلای10شرکت جست که ارتفاعات «ماووت»هنوز خاطره پایداری ها وجوانمردی های اورا در خاطر دارد.
#سید_مجتبی_علمدار
اللهم عجل لولیک الفرج 🌱
گـــروه جهـــادی مـــکـــتب الـــزهرا ‹س›
🏴|@maktab_al_zahra_313
هدایت شده از مداحی آنلاین
مداحی آنلاین - شب جمعه کربلا - استاد سازگار.mp3
5.06M
🌙 #شب_جمعه
♨️شب جمعه کربلا!
👌 #روایت بسیار شنیدنی
🎙استاد #غلامرضا_سازگار
📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید.
🔴بهترین #سخنرانی های روز
♨️ @Maddahionlin 👈
-مـــکـــتب الـــزهرا ‹س›-🇮🇷
دوران دفــــاع مقــــدس : گردان مسلم پیش ازعملیات فوق درآبادان ودر منطقه ای به نام «صیداویه»مستقرشد.
دوران دفــــاع مقــــدس :
اوپس ازعملیات کربلای 10همچنان درمناطق جنوب حضور داشت وبر اوراق پرونده اخلاص وفداکاری خویش می افزود.
حضورسید در مناطق عملیاتی جنوب با لشکر25کربلا ادامه داشت تا آنکه درتیرماه1366رسماًبه عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد.
روزهای انتظار به سرآمد،تا اینکه دراسفند ماه سال1366گروهان سلمان به همراه سایر نیروهای گردان مسلم جهت شرکت در عملیاتی دیگر عازم غرب کشورشد.تمرین هاوآماده سازیها درارتفاعات برفگیر «هزارویک شهید» درمنطقه عمومی«دزلی»ادامه یافت وسرانجام گروهان سلمان به فرماندهی سیدشهید به نقش آفرینی درعملیات والفجر10پرداخت.
درهمین جابودکه سیدمجتبی مورد آماج گلوله های بعثیان قرار گرفت واز ناحیه پهلو به شدت مجروح شد که به ازدست دادن طحال اومنجر شد.
#سید_مجتبی_علمدار
گـــروه جهـــادی مـــکـــتب الـــزهرا ‹س›
🏴|@maktab_al_zahra_313
-مـــکـــتب الـــزهرا ‹س›-🇮🇷
دوران دفــــاع مقــــدس : اوپس ازعملیات کربلای 10همچنان درمناطق جنوب حضور داشت وبر اوراق پرونده اخلا
نحــــــــــوه شهــــــــــادت :
عشق سید به اهل بیت (ع)فقط به روزهای شهادت آنان خلاصه نمی شد،بلکه او در ایام میلاد ائمه معصومین علیهم السلام و اعیاد مذهبی نیز در کنار هیات به برگزاری مراسم پرداخته و مصداق کامل «یفرحون لفرحنا و یحزنون لحزننا » بود.شعبان سال 1417ه.ق (دی ماه 1375ه.ش)فرارسیده بود و سیدمجتبی که با به جا آوردن اعمال ماه رجب آمادگی حضوردر این ماه را پیدا کرده بود،حال خوشی داشت واین از کلام دلربایش در مداحی ها نمایان بود.
اما افسوس و صدافسوس که با تقدیر الهی نمی توان پنجه درافکند.آری دعاهای خالصانه ی مجتبی براین همه سوز و گداز دوستان و بستگان او فائق آمد و عاقبت آن سرباز رشید اسلام و آن بلبل خوش الحان آستان اهل بیت عصمت و طهارت و آن زائر کوچه های مدینه در شامگاه یازدهم دی ماه 1375 ندای ارجعی را لبیک گفت و به فوز عظیم شهادت نائل آمد.
حاج سید مجتبی علمدار در اوایل دی ماه سال ۱۳۷۵ به دلیل جراحت شیمیایی روانه بیمارستان شد و بعد از یک هفته بی هوشی کامل هنگام اذان مغرب روز یازدهم دی ماه نماز عشق را با اذان ملکوتیان قامت بست و به یاران شهیدش پیوست.
پیکر مطهر او درقطعه شهدای آرامگاه «ملامجدالدین»ساری به خاک سپرده شدو هم اکنون که حدود پانزده سال ازپرواز آن روح آسمانی می گذرد،کمتر روزی را می توان یافت که پروانه های عاشق درمزار او گرد نیایند وعقده دل با او نگشایند.
ادامــــــه دارد...
#سید_مجتبی_علمدار
گـــروه جهـــادی مـــکـــتب الـــزهرا ‹س›
🏴|@maktab_al_zahra_313
هدایت شده از پلاک؛ روایتگر شهدا
بچهها بیایید یه کاری کنید که امام زمان برنامههای خودشو روی ما پیاده کنه؛ ما اون مأموریتِ خاصِّ آقا رو انجام بدیم! این یه رابطه خصوصی با امام زمان میخواد. این یه نصفِ شب گریه کردنهای خاص میخواد.
کانال #حسین_یکتا
☑️ https://eitaa.com/joinchat/3797614592C4c785700cb
🌿...نه تو را یک اشارهای، نه مرا راه چارهای
چه دریغ از نظارهای، به چنین حال زار من
آقا تو چراغ دل منی، گل باغ دل منی
تو همه حاصل منی، نشوی از چه یار من...🌿
(اینابیاتیاستکهسیدمجتبیعلمداربارها
درمجالسمختلفخواندهبود)
اَلسّلامُ عَلَیْکَ یا صاحِبَ الزَّمانِ ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا خَلیفَةَ الرَّحْمانِ ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا شَریکَ الْقُرْآنِ ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا قاطِعَ الْبُرْهانِ . اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا إِمامَ الْإِنْسِ وَ الْجانِّ ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ وَ عَلى آبائِکَ الطَّیِّبینَ ، وَ أَجْدادِکَ الطَّاهِرینَ الْمَعْصُومینَ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکاتُهُ.
اللهم عجل لولیک الفرج 🌿
#سید_مجتبی_علمدار
#امام_زمان عج
گـــروه جهـــادی مـــکـــتب الـــزهرا ‹س›
🏴|@maktab_al_zahra_313
..
- بسم رب الزهرا ‹س›-
شهید سید مجتبی علمدار :
احتیاط کن! تو ذهنت باشد که یکی دارد مرا می بیند، یک آقایی دارد مرا می بیند، دست از پا خطا نکنم، مهدی فاطمه(س) خجالت بکشد.
گروه جهادی مکتب الزهرا س را داخل پیام رسان های ایتا و تلگرام دنبال کنین.👇
@maktab_al_zahra_313
..
-مـــکـــتب الـــزهرا ‹س›-🇮🇷
.. - بسم رب الزهرا ‹س›- شهید سید مجتبی علمدار : احتیاط کن! تو ذهنت باشد که یکی دارد مرا می بیند، ی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
-مـــکـــتب الـــزهرا ‹س›-🇮🇷
نحــــــــــوه شهــــــــــادت : عشق سید به اهل بیت (ع)فقط به روزهای شهادت آنان خلاصه نمی شد،بلکه
وصــــــــــیتنـــــامـــــه :
بسم الله الرحمن الرحیم
شهادت میدهم و پسندیده ام خدا را به پروردگاری و اسلام را برای دینداری و محمد ( ص ) را به پیغمبری و علی ( ع ) را به امامت و حسن ( ع ) و حسین ( ع ) علی ( ع ) و محمد ( ص )وجعفر ( ع ) و موسی ( ع ) و محمد ( ع ) و علی ( ع ) و حسن ( ع ) و قائم آل محمد مهدی موعود ( عج ) را امام و پیشوایان بر حق و رهبران اسلام بعد از پیغمبر ( ص ) از دشمنانش بیزارم و دوستانشان را دوست دارم .
اولین وصیت من به شما راجع به نماز است چیزی را که فردای قیامت به آن رسیدگی می کنند نماز است پس سعی کنید در حد توانتان نمازهایتان را سر وقت بخوانید و قبل از شروع نماز از خداوند منان توفیق حضور قلب و خضوع در نماز طلب کنید.
به همه شما وصیت می کنم همه شمائیکه این صفحه را می خوانید قرآن را بیشتر بخوانید بیشتر بشناسید بیشتر عشق بورزید بیشتر معرفت به قرآن داشته باشید بیشتر دردهایتان را با قرآن درمان کنید سعی کنید قرآن انیس و مونستان باشد نه زینت دکورها و طاقچه های منزلتان بهتر است قرآن را زینت قلبتان کنید.
به دوستان و برادران عزیزم وصیت می کنم کاری نکنند که صدای قربت فرزند فاطمه (س) ( مقام معظم رهبری ) را که همان ناله غریبانه فاطمه (س) خواهد بود به گوش برسد همان طوری که زمان امام خمینی ( ره ) گوش به فرمان بودید و در صحنه های انقلاب حاضر و آماده ایثار از جان و مال و زندگی جهت هر چه بارورتر شدن درخت تنومند اسلام ناب که 1400 سال پیش بدست توانای خاتم پیغمبران محمد بن عبدالله ( ص ) کاشته شده و با خون فاطمه زهرا( س ) بین درب و دیوار و عرق خون آلود پیشانی حیدر ، جگر پاره امام حسن ( ع ) در میان تشت ، بدن پاره پاره و رگ بریده حلقوم ابی عبدالله ( ع ) و خونهای جاری شده از ابدان شهدای کربلا و کربلای ایران آبیاری شد باشند نگذارید که آن واقعه تکرار شود! حتما می پرسید کدام واقعه ؟
همان واقعه ای که بی بی فاطمه زهرا ( س ) نیمه دل شب دست به دعا بردارد که اللهم عجل وفاتی همان واقعه ای که علی ( ع ) از تنهایی با چاه درد دل کند همان واقعه ای که امام حسن مجتبی ( ع ) را سنگ بزنند و آنقدر مظلوم و غریبش کنند که بعد از مرگش جنازه اش را تیرباران کنند ، همان واقعه ای که امام حسین ( ع ) فریاد بزند ( هل من ناصر ینصرنی ) فقط پیکرهای بی سر شهدا تکان بخورد همان واقعه ای که امام صادق ( ع ) بفرمایند : به تعداد انگشتان یک دست یار و یاور واقعی ندارم همان واقعه ای که... و نهایتا همان واقعه ای که امام خمینی ( ره ) بگویند : من جام زهر نوشیده ام و ناله غریبانه ( اللهم عجل وفاتی ) او فاطمه ( س ) را به گریه آورد.
شیعه ها مسلمونا ، حزب اللهی ها ، بسیجی ها و ... نگذارید تاریخ مظلومیت شیعه تکرار شود*-.
بر همه واجب است مطیع محض فرمایشات مقام معظم رهبری که همان ولی فقیه می باشد ، باشند چون دشمنان اسلام کمر همت بستند و ولایت را از ما بگیرند و شما همت کنید متحد و یکدل باشید تا کمر دشمنان بشکند و ولایت باقی بماند.
وصیت می کنم مرا در گلزار شهدای ساری دفن کنید و تنها امید من که همان دستمال سبزی است که همیشه در مجالس و محافل مذهبی همراه من بوده و به اشک چشم دوستانم متبرک شده را بر روی صورتم بگذارند و قبل از آنکه مرا در قبر بگذارند مداحی داخل قبرم برود و مصیبت جد غریبم فاطمه زهرا ( س ) و جد غریبم حسین ( ع ) را بخواند .
به شب اول قبرم نکنم وحشت و ترس
چون در آن لحظه حسین است که مهمان من است
و از مستمعین گرامی می خواهم که اشک چشمشان را داخل قبر من بریزند تا در ظلمت قبر نوری شود و این را باور کنید که از اعماق قلبم می گویم: من از ظلمت قبر و فشار قبر خیلی می ترسم شما را به حق پنج تن آل عبا تا می توانید برایم دعا کنید و نماز شب اول قبر را برای من بخوانید و زمانی که زیر تابوت مرا گرفتید بسوی آرامگاه می برید تا می توانید مهدی (عج) و فاطمه (س) را صدا بزنید ...
کِی واهمه دارد ز مکافات قیامت
آنکس که بود در صف محشر به پناهت
الحقير سيد مجتبی علمدار
اللهم عجل لولیک الفرج 🌿
#سید_مجتبی_علمدار
گـــروه جهـــادی مـــکـــتب الـــزهرا ‹س›
**🏴|@maktab_al_zahra_313
شهيد سيد مجتبي علمدار براي نزديکي به خدا، با خود عهدهايي بسته بود ده قانون برای خود نوشته بود :
قـــــــانون اول :
خداوندا! اعتراف می کنم به این که قرآن را نشناختم و به آن عمل نکردم پس حداقل روزی ۱۰ آیه قرآن را باید بخوانم، اگر روزی کوتاهی کردم و به هر دلیل نتوانستم این ۱۰ آیه را بخوانم روز بعد باید حتما یک جزء کامل بخوانم..
تاریخ اجراء: ۴/۵/۱۳۶۹
قـــــــانون دوم :
پروردگارا اعتراف می کنم از این که نمازم را به معنا خواندم و حواسم جای دیگری بود در نتیجه دچار شک در نماز شدم پس حداقل روزی دو رکعت نماز قضا باید بخوانم اگر به هر دلیل نتوانستم این دو رکعت نماز را بخوانم روز بعد باید نماز قضای یک ۲۴ ساعت را بخوانم..
تاریخ اجراء: ۱۱/۵/۱۳۶۹
قـــــــانون سوم :
خدایا اعتراف می کنم از این که مرگ را فراموش کردم و تعهد کردم مواظب اعمالم باشم ولی نشد پس حداقل هر شب قبل از خواب باید دو رکعت نماز تقرب بخوانم اگر به هر دلیل نتوانستم روز بعد باید ۲۰ ریال صدقه و ۸ رکعت نماز قضا به جا بیاورم..
تاریخ اجراء: ۲۶/۵/۱۳۶۹
اللهم عجل لولیک الفرج 🌿
#سید_مجتبی_علمدار
گـــروه جهـــادی مـــکـــتب الـــزهرا ‹س›
🏴|@maktab_al_zahra_313
-مـــکـــتب الـــزهرا ‹س›-🇮🇷
شهيد سيد مجتبي علمدار براي نزديکي به خدا، با خود عهدهايي بسته بود ده قانون برای خود نوشته بود : قــ
اخلــــاص در عـــمـــل :
من کنار سید نشسته بودم و سید هم طبق معمول شال سبزش را روی سرش انداخته بود و با سوز و گداز خاصی مشغول خواندن زیارت عاشورا و مداحی بود. بعد از اتمام مراسم ناگهان شال سبزخود را بر گردن من گذاشت.
با تعجب پرسیدم: این چه کاری است؟ گفت: بگذار گردن تو باشد. بعد از لحظه ای دیدم جمعیت حاضر بسوی من آمدند و شروع کردند به بوسیدن و التماس دعا گفتن. با صدای بلند گفتم: اشتباه گرفته اید، مداح ایشان است. امّا سیّد کمی آنطرف تر ایستاده بود و با لبخند به من نگاه می کرد.
اللهم عجل لولیک الفرج 🌿
#سید_مجتبی_علمدار
گـــروه جهـــادی مـــکـــتب الـــزهرا ‹س›
🏴|@maktab_al_zahra_313
-مـــکـــتب الـــزهرا ‹س›-🇮🇷
اخلــــاص در عـــمـــل : من کنار سید نشسته بودم و سید هم طبق معمول شال سبزش را روی سرش انداخته بود
اینها معلم اخلاق من هستند!
دو تا برادر بودند که به ظاهر هیأتی نبودند و به قول بعضی ها آن تیپی ..!! این دو شیفته سید شده بودند و به خاطر دوستی با سید وارد هیأت شدند. یک روز مادر اینها شک می کند که چرا شبها دیر به خانه می آیند؟! یک شب دنبال آنها راه می افتد، می بیند پسرانش رفتند داخل یک زیرزمین!
این خانم هم پشت در می نشیند و گوش می دهد متوجه می شود از زیرزمین صدای مداحی می آید. بعد از اتمام مراسم مادر متوجه می شود فرزندانش مشغول نماز شده اند؛ با دیدن این صحنه مادر هم تحت تاثیر قرار می گیرد و او هم به این راه کشیده می شود.
خود سید بعدها تعریف کرد که این دو تا برادر یک شب آمدند گفتند: سید! مادرمان می خواهد شما را ببیند. رفتم دیدم خانمی است چادری؛ گفت: آقا سید شما من را که نماز نمی خواندم،نمازخوان کردید! چادر به سر نمی کردم، چادری کردید! ما هر چه داریم! از شما داریم. این خانم بعدها تعریف کرد که سید به من گفت: من هر چه دارم از این فرزندان شما دارم! اینها معلم اخلاق من هستند!
اللهم عجل لولیک الفرج 🌿
#سید_مجتبی_علمدار
گـــروه جهـــادی مـــکـــتب الـــزهرا ‹س›
🏴|@maktab_al_zahra_313
-مـــکـــتب الـــزهرا ‹س›-🇮🇷
اینها معلم اخلاق من هستند! دو تا برادر بودند که به ظاهر هیأتی نبودند و به قول بعضی ها آن تیپی ..!
اخلاق سیّد در خانه :
در تربیت زهرا شیوههای جالبی داشت. هرگز او را تنبیه نکرد. اصلاً با زدن مخالف بود. به خصوص آنکه میگفت نام مادرم روی اوست. اگر زهرا اذیت میکرد، سیّد فقط سکوت میکرد.
در کارهای خانه خیلی به من کمک میکرد. وقتی میتوانست، بیشتر کارهای خانه را ایشان انجام میداد. نمونهی آن گردگیری منزل بود. من و دخترم را میفرستاد خانهی مادرم. وقتی برمیگشتیم باور کردنی نبود، خانه مثل دسته گل شده بود. سیّد چایی آماد کرده بود و… با اینکه خسته بود اما یک بار نشد که بگوید خانم من دیگه خسته شدم.
همهی کارهایش با نظم انجام میشد؛ مگر زمانی که مریض میشد. حتی در آن وقت هم نگران بینظمیهای اطرافش بود و ناراحت میشد.
رفتارش همیشه با متانت و سنگینی خاصی همراه بود. برای همین مورد علاقهی مادرم بود. با فامیل و آشنا متواضعانه برخورد میکرد. نسبت به سن و سالش آدم فکر میکرد دکترا دارد.
اوقات فراغت را در خانه بیشتر با زهرا بود. یا به تمرین مداحی میپرداخت. گاهی از او میخواستم که برای ما مداحی کند. او هم به شوخی میگفت تا درخواست رسمی نکنید نمیخوانم.
من هم میخندیدم و درخواست رسمی میکردم. بعد شروع میکرد با صدایی زیبا خواندن. اهل شوخی بود؛ اما نه هر شوخی! در جایش آدم جدی ولی مهربان بود.
اصلاً در بند تشریفات نبود. مهمان که میخواست بیاید به من میگفت یک نوع غذا درست کنم.
میگفتم: «آقا سیّد ممکنه مهمان آن غذایی را که ما سر سفره میگذاریم دوست نداشته باشد.»
فکری میکرد و میگفت: «از نظر شرعی درست نیست، اما حالا که این حرف را زدی، مهمان حبیب خداست، اشکال ندارد. فقط نباید اسراف شود.»
اهل زرق و برق دنیا نبود. به نکات خیلی ریزی در زندگی دقت داشت که فکر آن راه هم نمی کردم.
اصلاً یادم نمیآید به من دستوری داده باشد. روزه که میگرفت، هیچ وقت نمیگفت برایم غذا بیاور و یا آماده کن. وقتی میدیدم که با یک استکان چایی دارد افطار میکند، میرفتم غذا را آماده میکردم و برایش میآوردم.
اما میدیدم که خیلی غذا نمیخورد. میگفتم: «آقا شما روزه بودید، باید بخورید تا نیرو بگیرید و بتوانید کارهایتان را انجام بدهید.»
میگفت: «زیاد خوردن باعث میشود انسان پایبند دنیا بشود.»
هر بار که برایش غذا درست میکردم خیلی تشکر میکرد و میگفت: «إنشاءالله خداوند طعام بهشتی نصیب شما کند.»
علمدار، همسر شهید، ص ۱۰۷ تا ۱۰۹٫
اللهم عجل لولیک الفرج 🌿
#سید_مجتبی_علمدار
گـــروه جهـــادی مـــکـــتب الـــزهرا ‹س›
🏴|@maktab_al_zahra_313