#پاسگاه
داشتم فک میکردم
آقا که #ظهور کردن
یه دونه #چفیه_عربی بندازم
با یه پیراهنِ دوجیبه ی #طرح_آوینی
یک دونه هم #شلوار_چهارجیبه
از اون مدلایی که
ابراهیم #همت داشت بپوشم
و برم استقبال #آقا ...
که آقا
#تیپ_و_نگاه_کن !
هرچی باشه من تو سال
دوهزار و #شونزده
این تیپ #حزب_اللّهی و زدم !
یعنی #خودی_ام ...
بعد ،
از آقا
یه لبخند رضایت بگیرم و
برگردم و کلی #عشق کنم ...
تو خیالم رفتم تا خود #خیمهِ_اقا ...
همینجوری که حواسم بود
تایِ چفیه ام بهم نخوره
اومدم وارد شم که
دیدم آقا دست یه نفرو گرفته
و داره گرم #حال_و_احوال میکنه ...
بعضی وقتها هم دست
یه اقای #سیاه_پوستی رو میگیره ...
تو خیالم از خادم آقا پرسیدم :
این #غریبه ها دیگه کین !؟
گفت اینا سربازای #برون_مرزی آقان
مثل ابراهیم #زکزاکی ها
#نمر ها
نصرالله ها
اومدن گزارش کار بدن ...
تو چی #آشنا !؟
چه لباسای قشنگی داری ...
از خجالت خیس عرق شدم
به خودم که اومدم دیدم #خیال بود ...
کلی خداروشکر کردم
آقا ظهور نکرده
فکر کن ...
چه آبروریزی ای میشد ...
💐💖الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج💖💐
ڪانال 💞عاشــــــــــ♥ـــــقاڹ مڪتب حجــــــــــاب و ولایت💞
📿 @maktab_asheghan