#برگیازخاطره🍃
#حاجقاسم وسط مجلس روضه گفت:
یک استکان چای برای من بیاور.
میدانستم فقط میخواهد مطمئن شود که استکان چای تمیز و چای تازهدم و معطر هست ، یا نه؟
همیشه این کار را میکرد ؛
به کار خادمهای آشپزخانه و آبدارخانه هم نظارت میکرد که مبادا مجلس امام حسین(ع) کم و کسری داشته باشد.
♡مڪـتبعاشـꨄـقان♡
#برگیازخاطره🍃
بعد از عزاداری ، سفره را انداختند.
یکی از خادمین نانها را روی سفره میانداخت.
#حاجقاسم جلو رفت و آهسته به او گفت:
این سفره ، نان و میهمان ، حرمت دارند ؛
اگر نمیتوانی خم شوی و نانها را روی سفره بگذاری ، کار را به دیگری واگذار کن.
♡مڪـتبعاشـꨄـقان♡
#برگیازخاطره🍃
#حاجقاسم سرزده آمد به جلسهی قرآن روستا.
مثل بقیه نشست یک گوشه و شروع کرد به خواندن ؛ از حفظ.
با تعجب پرسیدم: شما با این همه مشغله
چه طور فرصت حفظ قرآن داشتید؟
گفت: در ماموریتها ، فاصلهی بین شهرها را
عقب ماشین مینشینم و قرآن میخوانم.
❤💚
♡مڪـتبعاشـꨄـقان♡
هرگز از یاد نبردم منِ مدهوش تو را تو نھ آنی کھ توان کرد فراموش تو را (:
#برگیازخاطره🍃
#حاجقاسم با ابومهدی المهندس و بچههای حشدالشعبی آمده بود شادگان ، کمک سیلزدهها.
برایشان سفره انداختیم.
تکتک نیروها و محافظها را به اسم صدا زد که بیایند سر سفره.
برایشان لقمه میگرفت و میگذاشت در دهانشان ؛ مثل مادر
#عاشـقشـهادت۳۱۳
#بےپـلاڪ۱۳۵
↷♡ #ʝσɨŋ
📿 @maktab_asheghan
♡مڪـتبعاشـꨄـقان♡
قسم به خون که حنای سرانِ سیاستبازِ استکبار را بیرنگ میکند، بکشید ما را ..؛ ↷♡ #ʝσɨŋ 📿 @maktab_
#برگیازخاطره🍃
وسط میدان صبحگاه دست هایش را بالا گرفت؛یک دستش وصیت نامه امام بود؛یک دستش نامه حمایت از یک نامزد انتخابات.
گفت:حالا کدام را انتخاب کنیم؟!
فرصت نداد کسی حرف بزند، وصیت را جلو آورد و گفت:وصیت امام؛امام گفته پاسدارها در سیاست و طرفداری از جناح ها دخالت نکنند.
↷♡ #ʝσɨŋ
📿 @maktab_asheghan