eitaa logo
♡مڪـتب‌عاشـ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ꨄـقان♡
124 دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
142 ویدیو
13 فایل
🌷 تعریف‌مڹ‌از ؏ــــشق هماڹ‌بودڪہ‌گفتم دربــــــــــندڪسےباش‌ ڪہ‌دربــــــــــند حســــ♥ــــــین‌ اســــــــــت🌷 ❤ڪپےمطالب‌با‌ذڪر5صلوات‌ بہ‌نیت‌حضرت‌زهرا(س) وشهداےعزیزمان‌بلامانع‌هست❤ ارتباط با مدیرکانال🌷 ⬇️ @Asheghe_shahadat_313
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 "راهيان نور سوريه" در يادداشتى به دوستان بسیجی خود مى‌نويسد: چه مى‌شود روزی سوریه امن و امان شود و کاروان راهيان نور مثل شلمچه و فکه به سمت حلب و دمشق راه بیفتد ... فکرش را بکن! راه مى‌روى و راوی مى‌گويد: اینجا قتلگاه است، یا اینجا را که مى‌بينى همان جایی است که، را دوره کردند و شروع کردند از پایش زدند تا ... شهید شد. یا مثلاً اینجا همان جایی است که، نماز جماعت مى‌خواند. بالای همین صخره نیروها را رصد مى‌كرد و کمین خورد. را که مى‌شناسيد؟ همین جا با لهجه آذری برای بچه ها مداحی مى‌كرد. یا ؛ اینجا عباس‌وار پر کشید. خدا بیامرزد را ... همینجا سرش بالای نیزه رفت. ، در این دشت با یارانش پر کشید ... عجب حال و هوایی مى‌شود کاروان راهیان نور مدافعین حرم ... عجب حال و هوایی ... ... 🌷 ڪانال 💞عاشــــــــــ♥ـــــقاڹ مڪتب حجــــــــــاب و ولایت💞 http://eitaa.com/joinchat/4093378561C6faace39d5
🍃♥️ ✨الگوبردارے‌ازشهدا وقتی درونت پاڪ باشد خداچهره ات راگیرا میڪند این گیرایی از زیبایی و جوانی نیست این گیرایی از نور ایمانی است ڪه درظاهر نمایان میشود #شهید_جهاد_مغنیه @maktab_asheghan
🌹خواهر از نگاه کردن به قد و بالای برادر سیر نمیشود... . . خواهر شهید: مادر من یک زن فوق العاده است، خبر شهادت بابا که رسید رفت و دو رکعت نماز خواند ... همه ی ما را مادر آرام کرد، بدون اینکه حرفی مستقیم به ما بزند، وقتی دید در مواجهه با پیکر بابا بی تاب شده ایم، خطاب به جنازه بابا گفت؛ الحمدالله که وقتی شهید شدی کسی خانواده ات را به اسارت نگرفت و به ما جسارت نمی کند خبر شهادت جهاد را هم که شنید همین طور دلم سوخت وقتی برادرم جهاد را دیدم... مثل بابا شده بود خون ها را شسته بودند ولی جای زخم ها و پارگی ها بود، جای کبودی و خون مردگی ها... تصاویر شهادت بابا و جهاد با هم یکی شده بودند و یک لحظه به نظرم رسید من دیگر نمی توانم تحمل کنم... باز مادر غیر مستقیم من و مصطفی را آرام کرد. وقتی صورت جهاد را بوسید گفت: ببین دشمن چه بلایی سر جهادم آورده؛ البته هنوز به ارباً اربا نرسیده... باز خجالت آراممان کرد...