♡مڪـتبعاشـꨄـقان♡
💠بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن💠 🔰یَا رَفِیقَ مَنْ لا رَفِیقَ لَهُ🔰 🔳 #پسرک_
💠بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن💠
🔰یَا رَفِیقَ مَنْ لا رَفِیقَ لَهُ🔰
🔳 #پسرک_فلافل_فروش 🔳
🌷 #فصل_بیست_ونهم ، #دوست 🌷
🌺 راوی : حاج باقر شیرازی
✳️حدود پنجاه سال اختلاف سني داشتيم. اما رفاقت من با هادي، حتي همين حالا كه شهيد شده بسيار زياد است!
🔵روزي نيست كه من و خانواده ام براي هادي فاتحه نخوانيم. از بس كه اين جوان در حق ما و بيشتر خانواده هاي اين محل احسان كرد.
✳️من كنار مسجد هندي مغازه دارم.
🔵رفاقت ما از آنجا آغاز شد كه مي ديدم يك جوان در انتهاي مسجد مشغول عبادت و سجده شده و چفيه اي روي سرش مي كشد!
✳️موقعي كه نماز آغاز مي شد، اين جوان بلند مي شد و به صف جماعت ملحق مي شد. نمازهاي اين جوان هم بسيار عارفانه بود.
🔘چند بار او را ديدم. فهميدم از طلبه هاي بااخلاص نجف است.
يكبار موقعي كه مي خواست مُهر بردارد با هم مواجه شديم و من سلام كردم
✳️فهميدم ايراني است. گفتم: چطوريد، اسم شما چيست؟ اينجا چكار مي كنيد؟
🔵نگاهي به چهره من انداخت و گفت: يك بنده خدا هستم كه مي خوام در كنار اميرالمومنين (ع) درس بخوانم.
✳️كمي به من برخورد. او جواب درستي به من نداد، گفتم: من هم مثل شما ايراني هستم، اهل شيراز و پدرم از علماي اين شهر بوده، مي خواستم با شما كه هموطن من هستي آشنا بشم.
🔘لبخندي زد و گفت: من رو "ابراهيم" صدا كنيد. تو اين شهر هم مشغول درس هستم. بعد خداحافظي كرد و رفت
✳️اين اولين ديدار ما بود. شايد خيلي برخورد جالبي نبود اما بعدها اينقدر رابطه ما نزديك شد كه آقا هادي رازهايش را به من مي گفت.
✳️مدتي بعد به مغازه ما رفت و آمد پيدا كرد. دوستانش مي گفتند اين جوان طلبه سخت كوشي است، اما شهريه نمي گيرد.
🔵يكبار گفتم: آخه براي چي شهريه نمي گيري؟
🔘گفت: من هنوز به اون درجه نرسيدم كه از پول امام زمان عج استفاده كنم.
🔴گفتم: خُب خرجي چيكار مي كني؟ خنديد و گفت: مي گذرونيم
✳️يك روز هادي آمد و گفت: اگه كسي كار لوله كشي داشت بگو من انجام ميدم، بدون هزينه. فقط تو روزهاي آخر هفته.
✳️گفتم: مگه بلدي!؟ گفت: ياد گرفتم، وسايل لازم براي اين كار رو هم تهيه كردم. فقط پول لوله را بايد بپردازند.
🔵گفتم: خيلي خوبه، براي اولين كار بيا خونه ما!
🔘ساعتي بعد هادي با يك گاري آمد! وسايل لوله كشي را با خودش آورده بود
✳️خوب يادم هست كه چهار شب در منزل ما كار كرد و كار لوله كشي براي آشپزخانه و حمام را به پايان رساند.
🔵در اين مدت جز چند ليوان آب هيچ چيزي نخورد.
✳️هرچه به او اصرار كرديم بي فايده بود. البته بيشتر مواقع روزه بود.
🔴اما هادي يا همان كه ما به اسم ابراهيم مي شناختيم هيچ مزدي براي لوله كشي خانه مردم نجف نمي گرفت و هيچ چيزي هم در منزل آنها نمي خورد! 🔵رفاقت ما با ايشان بعد از ماجراي لوله كشي بيشتر شد
ادامه دارد ...
ڪانال 💞عاشــــــــــ♥ـــــقاڹ مڪتب حجــــــــــاب و ولایت💞
📿 @maktab_asheghan