eitaa logo
♡مڪـتب‌عاشـ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ꨄـقان♡
130 دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
122 ویدیو
13 فایل
🌷 تعریف‌مڹ‌از ؏ــــشق هماڹ‌بودڪہ‌گفتم دربــــــــــندڪسےباش‌ ڪہ‌دربــــــــــند حســــ♥ــــــین‌ اســــــــــت🌷 ❤ڪپےمطالب‌با‌ذڪر5صلوات‌ بہ‌نیت‌حضرت‌زهرا(س) وشهداےعزیزمان‌بلامانع‌هست❤ ارتباط با مدیرکانال🌷 ⬇️ @Asheghe_shahadat_313
مشاهده در ایتا
دانلود
♡مڪـتب‌عاشـ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ꨄـقان♡
‍ ‍ 💠بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن💠 🔰یَا رَفِیقَ مَنْ لا رَفِیقَ لَهُ🔰 🔳 #پسرک_
‍ ‍ 💠بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن💠 🔰یَا رَفِیقَ مَنْ لا رَفِیقَ لَهُ🔰 🔳 🔳 🌷 ، 🌷 🌺 راوی : حاج باقر شیرازی ✳️حدود پنجاه سال اختلاف سني داشتيم. اما رفاقت من با هادي، حتي همين حالا كه شهيد شده بسيار زياد است! 🔵روزي نيست كه من و خانواده ام براي هادي فاتحه نخوانيم. از بس كه اين جوان در حق ما و بيشتر خانواده هاي اين محل احسان كرد. ✳️من كنار مسجد هندي مغازه دارم. 🔵رفاقت ما از آنجا آغاز شد كه مي ديدم يك جوان در انتهاي مسجد مشغول عبادت و سجده شده و چفيه اي روي سرش مي كشد! ✳️موقعي كه نماز آغاز مي شد، اين جوان بلند مي شد و به صف جماعت ملحق مي شد. نمازهاي اين جوان هم بسيار عارفانه بود. 🔘چند بار او را ديدم. فهميدم از طلبه هاي بااخلاص نجف است. يكبار موقعي كه مي خواست مُهر بردارد با هم مواجه شديم و من سلام كردم ✳️فهميدم ايراني است. گفتم: چطوريد، اسم شما چيست؟ اينجا چكار مي كنيد؟ 🔵نگاهي به چهره من انداخت و گفت: يك بنده خدا هستم كه مي خوام در كنار اميرالمومنين (ع) درس بخوانم. ✳️كمي به من برخورد. او جواب درستي به من نداد، گفتم: من هم مثل شما ايراني هستم، اهل شيراز و پدرم از علماي اين شهر بوده، مي خواستم با شما كه هموطن من هستي آشنا بشم. 🔘لبخندي زد و گفت: من رو "ابراهيم" صدا كنيد. تو اين شهر هم مشغول درس هستم. بعد خداحافظي كرد و رفت ✳️اين اولين ديدار ما بود. شايد خيلي برخورد جالبي نبود اما بعدها اينقدر رابطه ما نزديك شد كه آقا هادي رازهايش را به من مي گفت. ✳️مدتي بعد به مغازه ما رفت و آمد پيدا كرد. دوستانش مي گفتند اين جوان طلبه سخت كوشي است، اما شهريه نمي گيرد. 🔵يكبار گفتم: آخه براي چي شهريه نمي گيري؟ 🔘گفت: من هنوز به اون درجه نرسيدم كه از پول امام زمان عج استفاده كنم. 🔴گفتم: خُب خرجي چيكار مي كني؟ خنديد و گفت: مي گذرونيم ✳️يك روز هادي آمد و گفت: اگه كسي كار لوله كشي داشت بگو من انجام ميدم، بدون هزينه. فقط تو روزهاي آخر هفته. ✳️گفتم: مگه بلدي!؟ گفت: ياد گرفتم، وسايل لازم براي اين كار رو هم تهيه كردم. فقط پول لوله را بايد بپردازند. 🔵گفتم: خيلي خوبه، براي اولين كار بيا خونه ما! 🔘ساعتي بعد هادي با يك گاري آمد! وسايل لوله كشي را با خودش آورده بود ✳️خوب يادم هست كه چهار شب در منزل ما كار كرد و كار لوله كشي براي آشپزخانه و حمام را به پايان رساند. 🔵در اين مدت جز چند ليوان آب هيچ چيزي نخورد. ✳️هرچه به او اصرار كرديم بي فايده بود. البته بيشتر مواقع روزه بود. 🔴اما هادي يا همان كه ما به اسم ابراهيم مي شناختيم هيچ مزدي براي لوله كشي خانه مردم نجف نمي گرفت و هيچ چيزي هم در منزل آنها نمي خورد! 🔵رفاقت ما با ايشان بعد از ماجراي لوله كشي بيشتر شد ادامه دارد ... ڪانال 💞عاشــــــــــ♥ـــــقاڹ مڪتب حجــــــــــاب و ولایت💞 📿 @maktab_asheghan