♡مڪـتبعاشـꨄـقان♡
💠بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن💠 🔰یَا رَفِیقَ مَنْ لا رَفِیقَ لَهُ🔰 🔳 #پسرک_
💠بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن💠
🔰یَا رَفِیقَ مَنْ لا رَفِیقَ لَهُ🔰
🔳 #پسرک_فلافل_فروش 🔳
🌷 #فصل_سی_وهشتم ، #مرد_میدان_نبرد 🌷
🌺راوی : دوستان عراقی شهید
✳️اولین بار که ایشان را دیدم با یک خودرو به سمت نجف برمی گشتیم. موقع اذان صبح بود که به ورودی نجف و کنار وادی السلام رسیدیم.
✳️هادی به راننده گفت: نگه دار
تعجب کردیم. گفتم: شیخ هادی اینجا چکار داری؟ گفت: می خواهم بروم وادی السلام.
🔵گفتم: نمی ترسی؟ اینجا پر از سگ و حیوانات است. صبر کن وسط روز برو توی قبرستان.
✳️هادی برگشت و گفت: مرد میدان نبرد از این چیزها نباید بترسد. بعد هم پیاده شد و رفت.
🔴بعدها فهمیدم که مدتها در ساعات سحر به وادی السلام می رفته و بر سر مزاری که برای خودش مشخص کرده بود مشغول عبادت می شده
✳️هادی مرد مبارزه بود. او در میدان رزم، دست از اعتقاداتش بر نمی داشت.
🔵همیشه تصویر مقام عظمای ولایت بر روی سینه داشت. برای رزمندگان عراقی صحبت می کرد و آنها را از لحاظ اعتقادی آماده می کرد.
🔴یادم هست به جمعی از رزمندگان می گفت: لحظه شهادت نام مقدس یاحسین(ع) را به زبان داشته باشید تا خود آقا بالای سرتان بیاید.
🔘کل وسایل همراه هادی، در تمام مدت حضور در میادین نبرد، فقط یک ساک دستی کوچک بود
تعلقات او از تمام دنیای مادی بریده شده بود.
✳️در دوران نبرد خیلی کم غذا می خورد، می گفت: شاید بقیه رزمندگان همین را هم نداشته باشند.
🔴کم می خوابید و به واقع خودش را برای وصال آماده کرده بود.
✳️هادی در خط نبرد هم وظیفه روحانی بودن و مبلّغ بودن خود را رها نمی کرد. 🔵در آنجا هم، وظیفه هرکس را به آنها متذکر می شد.
🔘ادامه دارد
ڪانال 💞عاشــــــــــ♥ـــــقاڹ مڪتب حجــــــــــاب و ولایت💞
📿 @maktab_asheghan