♡مڪـتبعاشـꨄـقان♡
💠بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن💠 🔰یا رفیق من لا رفیق له...🔰 🔳 #پسرک_فلافل_فر
💠بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن💠
🔰یا رفیق من لا رفیق له...🔰
🔳 #پسرک_فلافل_فروش 🔳
🌷 #فصل_بیستم ، #یاحسین(ع) 🌷
🔴مي گويند اگر مي خواهي شيعه واقعي آقا اباعبدالله(ع) را بشناسي، سه بار در مقابل او نام مقدس حسين(ع) را بر زبان جاري كنيد.
🔵خواهيد ديد كه محب و شيعه واقعي حالتش تغيير كرده و اشك در چشمانش حلقه مي زند.
🌸شدت علاقه و محبت هادي به امام حسين(ع) وصف ناشدني بود.
✳️او از زماني كه خود را شناخت در راه سيد و سالار شهيدان قدم بر مي داشت.
🌸هادی از بچگی در هیئت ها کمک می کرد.
🔴او در کنار ذکرهایی که همیشه برلب داشت، نام یاحسین(ع) را تکرار می کرد.
🌸واقعاً نمي شود ميزان محبت او را توصيف كرد.اين سالهاي آخر وقتي در برنامه هاي هيئت شركت مي كرد، حال و هواي همه تغيير مي كرد.
🔘يادم هست چند نفر از كوچكترهاي هيئت مي پرسيدند:
🌸چرا وقتي آقا هادي در جلسات هيئت شركت مي كند، حال و هواي مجلس ما تغيير مي كند؟
🌸ما هم مي گفتيم به خاطر اينكه او تازه از كربلا و نجف برگشته.
🌸اما واقعيت چيز ديگري بود
🔴محبت آقا اباعبدالله(ع) با گوشت و پوست و خون او آميخته شده بود.
🌸او تا حدودي امام حسين(ع) را شناخته بود.
🔵براي همين وقتي نام مبارك آقا را در مقابل او مي بردند اختيار از كف مي داد.
✳️خوب به ياد دارم صبح ها براي نماز به مسجد مي آمد.
🌸بعد از نمازصبح در گوشه اي از مسجد به سجده مي رفت
🔴و در سجده كل زيارت عاشورا را قرائت مي كرد.
🔘هادي هرجا مي رفت براي هيئت امام حسين(ع) هزينه مي كرد.
🌸در مورد هيئت رهروان شهدا كه نوجوانان مسجد بودند نيز هميشه جزو بانيان هزینه های هیئت بود.
🔵هادی در زمانی که ساکن نجف بود، هر شب جمعه کربلا می رفت
🌸در مدت حضور در کربلا از دوستانش جدا می شد و خلوت عجیبی با مولای خود داشت.
✳️خوب به یاد دارم که هادي از ميان تمام شهداي كربلا به يك شهيد علاقه ويژه داشت.
🌸بعضي وقتها خودش را مثل آن شهيد مي دانست و جمله آن شهيد را تكرار مي كرد. هادي مي گفت:
🔴من عاشق جُون، غلام آقااباعبدالله هستم. جُون در روز عاشورا به آقا حرف هايي زد كه حرف دل من به مولا است.
🔵او از سياه بودن و بدبو بودن خودش حرف زد و اينكه لياقت ندارد كه خونش در رديف خون پاكان قرار گيرد.من هم همينگونه ام. نه آدم درستي هستم. نه...
✳️در اين آخرين سفر هادي مطلبي را براي من گفت كه خيلي عجيب بود!
🌸هادي مي گفت: يكبار در نجف تصميم گرفتم كه سه روز آب و غذا كمتر بخورم يا اصلاً نخورم تا ببينم مولاي ما امام حسين(ع) در روز عاشورا چه حالي داشت.
🌸اين كار را شروع كردم. روز سوم حال و روز من خيلي خراب شد. وقتي خواستم از خانه بيرون بيايم ديدم چشمانم سياهي مي رفت. همه جا را مثل دود مي ديدم. اينقدر حال من بد شد كه نمي توانستم روي پاي خودم بايستم.
🌸از آن روز بيشتر از قبل مفهوم كربلا و تشنگي و امام حسين(ع) را مي فهمم
ادامه دارد ....
ڪانال 💞عاشــــــــــ♥ـــــقاڹ مڪتب حجــــــــــاب و ولایت💞
📿 @maktab_asheghan
༻﷽༺
آنڪہ مارا بر صراط حق هدایٺ مےڪند
چاردهقرن اسٺ بر دلها حڪومٺ مےڪند
#عشق بیماریسٺ،یڪ بیمارے فوقِ جنون
هرڪه گوید #یاحسین بر او سرایٺ مےڪند
#عشق_فقط_یڪ_ڪلام☝️
#حسین_علیہ_السلام❤️