ابراهیم همیشه میگفت :)
⇠دشمن داره کار میکنه تا مهمترین مسائل در نگاه مردم تغییر کنه...
مردم بی تفاوت بشوند و...
اون زمانه که انقلاب از درون از بین میرود🙂
#شهیدانه
#ابراهیم_هادی
Mehdi Rasouli - Salam Azizam.mp3
5.31M
فاطمتم ، علی چشات رو باز کن . .
- ازولایتفقیهغافلنشوید...
وبدانیدمنبه یقینرسیدمڪه؛
امامخامنهاینائببرحقامامزماناست!
+شھیدحججے
هدایت شده از حِلܩا یـِ حُسِینـ🇵🇸
سلام و نور
رفقای عزیز امام رضا دعوت کردن و انشالله هفته آینده راهی دیار شاه خراسان هستم💔
مدیران محترم کانال ، که میخواهند اسم کانالشون داخل ضریح انداخته بشه این پیام را داخل کانالشون #فور کنند و اسم کانالشون را داخل لینک ناشناس بنویسند 🙂🌿
https://harfeto.timefriend.net/17069796360866
کسانی هم که حاجت و خواسته ای از بابارضا دارند داخل لینک بنویسند:)))
انشالله که حاجت روا باشید🍃
یاعلی مدد♥️
مدیر کانال حِلܩا یـِ حُسِینـ💔
#فور_امام_رضایی
روایت یک بانوی تازه مسلمان از اسلام و ایران؛
بانوی مسیحی آمریکایی در نهاوند مسلمان شد
🔸ترجمه قرآن بهخصوص سوره مریم بهشدت مرا تحتتأثیر قرار داد و سبب شد تا تصمیم به مسلمان شدن بگیرم.»
🔸همه خانواده من به جز مادرم با مسلمان شدن و ازدواج من با یک مسلمان ایرانی مخالف بودند؛ اما من مسیر زندگیام را انتخاب کرده بودم و هیچچیزنمیتوانست جلودار من شود.
🔗 متن کامل خبر را در سایت فرقه نیوز بخوانید
(..در کشور عشق مقتدا خامنه ایست
فرماندهی کل قوا خامنه ایست
دیروز اگر عزیز مصر یوسف بود
امروز عزیز دل ما خامنه ایست..)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از شیوه های اعدام داعش
الهم عجل الولیک الفرج🤲
امام خمینی (ره)
شما هیچ وقت از هیچ چیز هراس نداشته باشید. شما براى حفظ اسلام دارید جنگ مى کنید و او براى نابودى اسلام. الآن اسلام به تمامه در مقابل کفر واقع شده است و شما باید از اسلام پایدارى کنید و حمایت کنید و دفاع کنید. دفاع یک امر واجبى است بر همه کس. بر هر کس که هر مقدار قدرت دارد، باید دفاع بکند از اسلام.
کتاب آئین انقلاب اسلامی
#حجاب
#حجاب
#دو_خط_روضه💔
داغ مادر، داغ بابا، کربلا هم پیش رو...
روزهای سخت زینب بعد از این آغاز شد
#آجرک_الله_یا_صاحب_الزمان🥀
#شهادت_امام_علی (ع)◼️
#تسلیت_باد
الاغمان را برداشتم بردم بيابان تا براي زمستان گوسفندانمان علف جمع كنم. فرصت خوبي بود. حداقل تا شب كسي منتظر من نبود. الاغ خودش راه خانه را بلد بود. رهايش كردم و رفتم جبهه.
نميدانم آن سال زمستان، گوسفندها چه ميخوردند؟
جثهاش خيلي كوچك بود. اوايل كه توي سنگر ميخوابيد، بعضي شبها توي خواب و بيداري ميگفت: «ماماني! آب... ماماني! آب...»؛ بچهها ميخنديدند و يك ليوان آب ميدادند دستش. صبح كه بيدار ميشد و بچهها جريان را ميگفتند، انكار ميكرد.
#شهیدانه
سنم كم بود، گذاشتندم بيسيمچي؛ بيسيمچي ناصر كاظمي كه فرماندهي تيپ بود.
چند روزي از عمليات گذشته بود و من درست و حسابي نخوابيده بودم. رسيديم به تپهاي كه بچههاي خودمان آنجا بودند. كاظمي داشت با آنها احوالپرسي ميكرد كه من همانجا ايستاده تكيه دادم به ديوار و خوابم برد.
وقتي بيدار شدم، ديدم پنج دقيقه بيشتر نخوابيدهام، ولي آنجا كلي تغيير كرده بود. يكي از بچهها آمد و گفت: «برو نمازهاي قضايت را بخوان.» اول منظورش را نفهميدم؛ بعد حاليام كرد كه بيست و چهار ساعت است خوابيدهام. توي تمام اين مدت خودش بيسيم را برداشته بود و حرف ميزد.
وسايل نيروهايم را چك ميكردم. ديدم يكي از بچهها با خودش كتاب برداشته؛ كتاب دبيرستان. گفتم «اين چيه؟» گفت: «اگر يه وقت اسير شديم، ميخوام از درس عقب نيفتم.» كلي خنديدم.
عادت داشتند با هم بروند منطقه؛ بچههاي يك روستا بودند. فرماندهشان كه يك سپاهي بود از اهالي همان روستا، شهيد شد. همهشان پكر بودند. ميگفتند شرمشان ميشود بدون حسن برگردند روستايشان.
همان شب بچهها را براي مأموريت ديگري فرستادند خط. هيچ كدامشان برنگشتند. ديگر شرمندهي اهالي روستايشان نميشدند