eitaa logo
فرزندان مکتب حاج قاسم
207 دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
2هزار ویدیو
25 فایل
ما بر سر عهدی که بستیم ماندیم اما تو ... ارتباط با ما @moheb_v لینک گروه فرزندان مکتب حاج قاسم https://eitaa.com/joinchat/469565635C2de1852c38
مشاهده در ایتا
دانلود
آیامیدانیددهه۱۹۵۰وپیش ازدخالتهای در وشکل‌دادن گروههای افراطی،نیمی ازدانشجویان،۴۰٪از پزشکان،۷۰٪از معلمان آنجا زن بودند ؟آیامیدانیدحدود۱۲سال پیش وپس ازکشتن بن‌لادن ودرخواست مردم جهت خروج آمریکا دانش‌آموزان دختر آنجا شروع ورسانه‌های آمریکا، طالبان رامسئول دانستند؟ ✍ راجی @smajidi_ir لینک گروه فرزندان مکتب حاج قاسم https://eitaa.com/joinchat/469565635C2de1852c38
فرزندان مکتب حاج قاسم
جلسه دفاعی که بدون حضور دانشجو برگزار شد 🔹طرح‌ها روی دیوار نصب شده بود. اساتید همگی آمده بودند تا ش
بالاخره کارهایش جور شد. دفاع پایان‌نامه مانده بود. ولی صبر و قرار نداشت. بعد از دفاع مهندس معمار می‌شد از بهترین دانشگاه ایران. ولی هیچ‌چیز برایش به‌اندازه دروازه‌بانی از حرم در برابر گلوله‌های دشمن مهم نبود. راهی سوریه شد. دمشق در پادگان بودند. جوان‌ پور شور و حالی بود. از همان اول می‌گفت هر کاری از دستم بر می‌آید بگوئید انجام می‌دهم. مسئولیت نیروی انسانی گردان را به او دادند. خیلی به مصطفی چمران فکر می‌کرد. مردی که با آن سطح سواد وارد جنگ شد و در کشور خودش و کشورهای دیگر اثرگذار بود. مصطفی هم می‌خواست ببیند جنگ چه چیزی دارد که این همه جوان با عشق می‌روند. از مصطفی تا مصطفی شب عملیات رسید. وقتی به سمت منطقه می‌رفت با همه گرم خداحافظی کرد. تک‌تک بغلشان می‌کرد و می‌بوسیدشان. انگار می‌دانست که دیگر بر نمی‌گردد. دم آخر به پدرش زنگ زد. وقتی متوجه شد پدرش مشهد است گفت: برایم دعا کنید سعادتمند و عاقبت‌به‌خیر شوم. حالا نوبت مادر بود. آخرین باری بود که صدای مصطفی را شنید. مادر که گوشی را برداشت، مصطفی گرم احوالپرسی کرد. به مادرش گفت: «ان‌شاءالله فردا شب به خط مقدم می‌روم. حلالم کنید. ولی راضی نیستم بعد از شهادتم گریه کنید.» بالاخره دعای مادر موقع شیردادن مصطفی مستجاب شد. مصطفی کریمی به مصطفی چمران رسید. دعای مادر مصطفی مستجاب شد شب ۲۵ مهرماه سال ۹۵ بود. پدر، خواهر و برادرش هم‌زمان خواب دیدند. دیگر شک نداشتند که مصطفی شهید شده است. برادرانش ساعت ۷ صبح برای شناسایی مصطفی به معراج رفتند. بعد از چند دقیقه مسئولین رسیدند عکسش را نشان دادند. کمرش زخمی بود دماغش شکسته بود پایش زخمی شده بود. خودش بود مصطفی. برادرش نگران بود که چطور خبر شهادت مصطفی را به مادر بدهد. ولی صورتش داد می‌زد. مادر فهمید. خیلی عادی برخورد کرد. گفت: «من خوشحال شدم. برادر و پدرم شهید شدند. مصطفی هم فدایی شهدای حضرت زینب (س).» تنها کار ناتمام مصطفی مصطفی عادت نداشت کاری را ناتمام بگذارد ولی یک کار ناتمام مانده بود. دفاع از پایان‌نامه. استادهایش تصمیم گرفتند جلسه دفاع را برگزار کنند. جلسه دفاع ۲۲ دی‌ماه در سالن همایش‌های پردیس هنر دانشگاه تهران برگزار شد. خانواده مصطفی مهمانان ویژه دفاع بودند. سالن دانشگاه لب‌به‌لب دانشجو نشسته بودند. بقیه دانشجویان هم به‌صورت ایستاده تا بیرون در شاهد دفاع از پایان‌نامه مصطفی بودند. طرح‌ها روی دیوار نصب شده بود. اساتید همگی آمده بودند تا شاهد دفاع از این پایان‌نامه دانشجویی باشند که آخرین کار ناتمامش را تمام می‌کند. تنها فرقش با جلسات دیگر این بود که جسم دانشجو حضور نداشت و استاد راهنما از پایان‌نامه دفاع کرد. تنها کار ناتمامش در دنیا تمام شد. پایان پیام/