🔰 #خاطرات_شهدا | #سنگر_خاطره
🌟پنج پسر داشتم، اما عبدالله چیز دیگری بود، یک روز آمد دو زانو نشست روبه رویم، زل زد تو چشم هایم، نگاهش دلم را لرزاند گفت: مامان من تو نمیخوای خمس پسرهات رو بدی؟ گفتم: مادر نرو سوریه عبدالله گفت: خودت یادم دادی مامان همان وقت ها ڪه چادرت رو می ڪشدی سرت و دست ما پنج تا رو میگرفتی و میڪشوندی تو هیئت و مسجد، در روضه ضجه میزدی و میگفتی: ڪاش ڪربلا بودیم یاریات میڪردیم، یادته؟ بلند بلند داد میزدی ڪه خانم زینب من و بچه هام فدات بشیم، بفرما الان وقت عمل شده گفتم: پسرم من هیچ؛ با این دخترهای بابایی چه ڪنم؟! گفت: مادر با این حرفها دلم رو نلرزون، مگه هیچ ڪدام از اونایی ڪه زمان جنگ رفتن زن و بچه نداشتن، آنقدر گفت و گفت تا راضیام ڪرد.
💬راوی: مادر شهید
🌷شهید مدافعحرمحاج عبدالله باقری🌷
....................................
آدرس کانال مکتب شهیدسلیمانی( ره) یزد
https://eitaa.com/maktab_soleymani_yazd
🔰 #خاطرات_شهدا | #سنگر_خاطره
📍به دنیا دل نبنده هر که مَرده!
🔻 همهی کسانی که با ابرام بودند، میدانند؛ ابرام خیلی دستودلباز بود. اگر کسی به ابرام میگفت عجب ساعت قشنگی، یا عجب لباس قشنگی داری، ساعت یا لباس یا هر وسیلهی دیگری را که داشت، درمیآورد، میگفت بیا! مال تو! هیچوقت دل به چیزی نمیبست. یک جمله داشت که همیشه آن را میگفت: «به دنیا دل نبنده هر که مَرده!»
┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
آدرس کانال مکتب شهیدسلیمانی( ره) یزد
https://eitaa.com/maktab_soleymani_yazd