eitaa logo
مکتب شهید سلیمانی(ره)
2هزار دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
7.3هزار ویدیو
377 فایل
کانال ارتباطی با ما: @maktabyar
مشاهده در ایتا
دانلود
💎قیمت "ولی"💎 به "میثم" گفتند: به "علی" دشنام بده؛ نداد. به "طیب" گفتند: به "امام" دشنام بده؛ نداد. به "آرمان" گفتند: به "آقا" دشنام بده؛ نداد. 💎هر سه، به جرم "ارادت"به"ولی"شهید شدند. 💔 را یاد کنیم با ذکر 🌷 ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ آدرس کانال مکتب شهید سلیمانی (ره) یزد 🆔https://eitaa.com/maktab_soleymani_yazd .
☑️ 🕊شهید عبدالحسین برونسی تو سبزی فروشی 🌿 کار می کرد بعد از یه مدت کارشو رها کرد و گفت: دیگه نمیرم گفتم چرا؟ گفت به سبزیا آب میزنه و اونا سنگین میشن این پول و درآمد شبهه ناکه 😥 رفت تو مغازه لبنیاتی بازم کارشو رها کرد گفتم: چرا؟ گفت: داخل شیرها آب می ریزه درآمدش حرومه من باید نون حلال بیارم سر سفره ام نه اینجور نونای شبهه ناک رو و رفت کارگری و بنایی رو انتخاب کرد. ┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ آدرس کانال مکتب شهیدسلیمانی( ره) یزد https://eitaa.com/maktab_soleymani_yazd .
7.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷 🎥# روز تکریم و بزرگداشت مادران و همسران ┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ آدرس کانال مکتب شهیدسلیمانی( ره) یزد https://eitaa.com/maktab_soleymani_yazd
🌷یه بطری پیدا کرد و گذاشت زیر تختش بچه‌ها تعجب کردند که این دیگه برا چیه؟! نیمه شب بطری رو بر می‌داشت و با آب داخلش وضو می‌گرفت. می‌گفت: ممکنه نصف شب بیدار بشم، توی وجودم بره و نذاره برم پایین توی سرما وضو بگیرم. می‌خوام بهونه نداشته باشم که رو از دست بدم.... بقیه‌ی بچه‌ها هم یاد گرفته بودن از فردا شب زیر تخت همه یه ظرف آب بود.🌷 ┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ آدرس کانال مکتب شهیدسلیمانی( ره) یزد https://eitaa.com/maktab_soleymani_yazd
🌷یه بطری پیدا کرد و گذاشت زیر تختش بچه‌ها تعجب کردند که این دیگه برا چیه؟! نیمه شب بطری رو بر می‌داشت و با آب داخلش وضو می‌گرفت. می‌گفت: ممکنه نصف شب بیدار بشم، توی وجودم بره و نذاره برم پایین توی سرما وضو بگیرم. می‌خوام بهونه نداشته باشم که رو از دست بدم.... بقیه‌ی بچه‌ها هم یاد گرفته بودن از فردا شب زیر تخت همه یه ظرف آب بود.🌷 ┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ آدرس کانال مکتب شهیدسلیمانی( ره) یزد https://eitaa.com/maktab_soleymani_yazd
🌷 از دستش خیلی ناراحت بودم. منتظر نشسته بودم تا برگردد. کلی حرف آماده کرده بودم، اما وقتی دیدمش زبانم بند آمد. آمد و کنارم نشست و گفت: «می‌دونم ناراحتی. بودم. زیارت عاشورا خوندم و در سجده‌ی آخرش، از خدا خواستم بخاطر این‌که با خانمم بد حرف زدم منو 📙فرهنگ‌نامه‌شهدای‌سمنان،ج۸،ص۱۰۶ ┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ آدرس کانال مکتب شهیدسلیمانی( ره) یزد https://eitaa.com/maktab_soleymani_yazd .
🌷سر سفره عقد نشسته بودیم، عاقد که خطبه را خواند، صدای اذان بلند شد. حسین برخاست، وضو گرفت و به نماز ایستاد دوستم کنارم ایستاد و گفت: این مردبرای تو شوهر نمی‌شود! متعجب و نگران پرسیدم: چرا؟ گفت: کسی که این‌قدر به نماز و مسائل عبادی‌اش مقید باشد، جایش توی این دنیا نیست!🌷 ✍️خاطره‌ای از شهید حسین دولتی ┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ آدرس کانال مکتب شهیدسلیمانی( ره) یزد https://eitaa.com/maktab_soleymani_yazd .
🌹 خیرین بی‌نشان 🔰 در بین صحبت‌های مسئولان خیریه‌ای که علی هم عضوش بود، فهمیدم پسرم از خیلی وقت پیش عضو این موسسه خیریه بوده و حتی در مقطعی از او با عنوان کم سن‌ترین خیّر تقدیر شده بود. در میان خانواده‌هایی که آمده بودند یک کودک 9 ساله به نام علی‌اصغر بود که شهید امرایی از شش‌سالگی او را تحت سرپرستی خود قرار داده بود. علی‌اصغر می‌گفت «یک‌بار علی آقا به من گفت: دعا کن شهید بشوم تا برایت یک دوچرخه بخرم». علی‌اصغر هم گفته بود عمو! اگر تو شهید شدی چطور برایم دوچرخه می‌خری؟! شهید در جوابش گفته بود «برایت یک دوچرخه آسمانی می‌خرم». بعد از برگزاری چهلم علی، ما از طرف پسرمان دوچرخه‌ای برای علی‌اصغر خریدیم. 🌹 شهید علی امرایی ┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ آدرس کانال مکتب شهیدسلیمانی( ره) یزد https://eitaa.com/maktab_soleymani_yazd
🌷همسر شهید عباس بابایی درباره ساده‌زیستی و دوری از شهرت شهید عباس بابایی می‌گوید«لباس پوشیدنش اصلاً به خلبان‌ها نمی‌رفت. به شوخی می‌گفتم: تو اصلاً با من نیا. به من نمی‌آیی! می‌گفت: تو جلوتر برو من هم مثل نوکرها دنبالت می‌آیم! شرمنده می‌شدم. فکر می‌کردم اگر عباس می‌تواند نسبت به دنیا این قدر بی‌تفاوت باشد من هم می‌توانم. می‌گفتم: تو اگر کر و کور و کچل هم باشی باشی، باز مرد موردعلاقه من هستی!» 🌷 📗منبع: «آسمان؛ بابایی به روایت همسر شهید»، ص ۳۶. ┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ آدرس کانال مکتب شهیدسلیمانی( ره) یزد https://eitaa.com/maktab_soleymani_yazd
🖼 | این‌گونه «پیام شهیدان» را زنده نگه دارید... 🔰بازخوانی توصیه‌های مهم رهبر معظم انقلاب برای زنده نگه داشتن یاد و فرهنگ دفاع مقدس ┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ آدرس کانال مکتب شهیدسلیمانی( ره) یزد https://eitaa.com/maktab_soleymani_yazd
🔹 یکی از هم‌سنگرهایش بعد از شهادتش می‌گفت: من بستن کمربند ایمنی را در سوریه از محمود‌رضا یاد گرفتم تا می‌نشست پشت فرمان کمربندش را می‌بست. یک‌بار به او گفتم اینجا دیگر چرا می‌بندی؟ اینجا که پلیس نیست؟! گفت: میدانی چقدر زحمت کشیده‌ام با تصادف نمیرم؟ 📗برداشتی از کتاب "تو شهید نمی‌شوی" حیات جاودانه شهید محمودرضا بیضائی به روایت برادر ┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ آدرس کانال مکتب شهیدسلیمانی( ره) یزد https://eitaa.com/maktab_soleymani_yazd
🔹 یکی از هم‌سنگرهایش بعد از شهادتش می‌گفت: من بستن کمربند ایمنی را در سوریه از محمود‌رضا یاد گرفتم تا می‌نشست پشت فرمان کمربندش را می‌بست. یک‌بار به او گفتم اینجا دیگر چرا می‌بندی؟ اینجا که پلیس نیست؟! گفت: میدانی چقدر زحمت کشیده‌ام با تصادف نمیرم؟ 📗برداشتی از کتاب "تو شهید نمی‌شوی" حیات جاودانه شهید محمودرضا بیضائی به روایت برادر ┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ آدرس کانال مکتب شهیدسلیمانی( ره) یزد https://eitaa.com/maktab_soleymani_yazd