eitaa logo
•﴿مڪٺب‌شھێـد‌‌؏ـبآس‌‌دآݩشـگࢪ﴾•
279 دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
760 ویدیو
51 فایل
--کانال رسمی متولد بهار ۱۳۷۲🌿 پیوسته به سیدالشهدا بهار ۱۳۹۵🕊️ :/ آرمان ما تشکیل جامعه انقلابی و مهدوی است! •سایت‌جهت‌آشنایی↓ http://shahiddaneshgar.ir •صفحه اینستاگرامی↓ @maktab.abbasdanshgar.ir •جهـت ارتبـاطات بیشـتر↓ @mohammadmahdi1996 @Y_akhoondi
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊زیارتنامه ی شهدا🕊 السَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم. 🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥉مبینا نعمت زاده دختر دهه هشتادی، مدال برنز المپیک رو گرفت و گفت : مدالم را به مردم ایران و امام زمان(عج) تقدیم می‌کنم. 🇮🇷
‌یادم‌نࢪه‌‌خواستم‌گناه‌ڪنم‌ عکس‌رفیق‌شهیدم‌‌نگاه‌ڪنم‌وبگم؛ جونشو‌بخاطره‌‌‌‌منو‌وتو‌فدا‌ڪࢪد💔:)) ـ
امْلَا‌قَلبِـے‌حُبّاً‌لَڪَ. قَلبَم‌را‌پُر‌اَزعِشق‌ِخودت‌ڪُن حُسِینِ‌مَن...! 🪴
•﴿مڪٺب‌شھێـد‌‌؏ـبآس‌‌دآݩشـگࢪ﴾•
۲۵۴ ✅ ادامه ی کتابِ " رفیق شهیدم مرا متحول کرد " ✍ بخش سوم محبت شهید به خواهران 🔹خانم غلامی‌‌پور،
۲۵۵ ✅ ادامه ی کتابِ " رفیق شهیدم مرا متحول کرد " ✍ بخش سوم محبت شهید به خواهران 🔹خانم طیبی‌نژاد، استان سمنان : در دی سال ۱۴۰۰ با زندگی‌نامۀ شهید عباس دانشگر آشنا شدم. کتاب آخرین نماز در حلب را تهیه و مطالعه کردم. وصیت‌نامه و دل‌نوشته‌های شهید عظمت و روح متعالی او را بیان می‌کند. از دوستان شنیدم که شهید زیاد گره‌گشایی دارد و افرادی که هدیۀ معنوی به روح شهید داشته‌اند، زود‌تر جواب گرفته‌اند. آن زمان من دو حاجت داشتم. برای برآورده شدن یکی از حاجت‌هایم به‌نیت شهید چند روز زیارت عاشورا خواندم. به‌خواست خداوند متعال و عنایت ائمۀ اطهار(علیهم‌السلام) و شهدا حاجتم برآورده شد. برای قدردانی و تشکر از شهرستان دامغان به شهر سمنان بر سر مزار شهید آمدم در بازگشت از سمنان توجه فرزندانم به شهید بیشتر شد. کتاب در خانه بود. هرکس خاطره‌ای را می‌خواند و برای اهل خانه بازگو می‌کرد فضای خانۀ ما فضایی شهدایی شده بود... ...
•﴿مڪٺب‌شھێـد‌‌؏ـبآس‌‌دآݩشـگࢪ﴾•
۲۵۵ ✅ ادامه ی کتابِ " رفیق شهیدم مرا متحول کرد " ✍ بخش سوم محبت شهید به خواهران 🔹خانم طیبی‌نژاد،
۲۵۶ ✅ ادامه ی کتابِ " رفیق شهیدم مرا متحول کرد " ✍ بخش سوم محبت شهید به خواهران ...برای حاجت دوم که خیلی برایم مهم بود، از شهید درخواست و التماس کردم تا شهید کمک کند به حاجتم برسم. روز‌ها گذشت و همچنان به شهید امیدوار بودم. تصمیم گرفتم به‌نیت شهید حاج‌قاسم سلیمانی و چند شهید دیگر ازجمله شهید عباس دانشگر، زیارت عاشورا بخوانم. پنجشنبه ۲۰مرداد۱۴۰۱ ساعت ۸ صبح بود. سری به اتاق دخترم زدم. دخترم بیدار بود. کنار تخت روی زمین سرم را روی بالش گذاشتم. خوابم برد. در عالم رؤیا دیدم که در امامزاده علی‌اشرف(ع) کنار مزار شهید عباس دانشگر هستم. پسرم و دخترم به‌ترتیب از در امامزاده وارد شدند. یک لحظه دیدم شهید‌عباس عزیز با تعداد زیادی از شهدا در هاله‌ای از نور به‌سمت امامزاده به استقبال ما آمدند. شهید‌عباس از همه جلوتر بود و لباس سبز پاسداری به تن داشت و آن لبخند زیبا بر لبانش بود. وقتی شهید‌عباس نزدیک شد، گفتم: «حاجت منو که ندادی. لااقل حاجت بچه‌هام رو بدین.» پسرم که با فاصله ایستاده بود، جلو آمد و سلام کرد و هم‌زمان به‌سمت شهید دست دراز کرد. شهید‌عباس هم هم‌زمان با پاسخ سلام گرم دستش را به‌سمت پسرم دراز کرد و گفت: «اسمت چیه؟» پسرم گفت: «علی.» شهید با لحن بسیار دلنشین گفت: «ببین، علی‌آقا! من برات دعا می‌کنم.» وقتی این را گفت، انگشت اشاره‌اش را بالا برد. من سریع گفتم: «اجازه بدید من بگم که حاجت پسرم چیه ؛» ولی شهید ادامه داد: «علی‌آقا، من برات دعا می‌کنم.» من این صحنه را می‌دیدم، گویا سال‌هاست که شهیدعباس پسرم را می‌شناسد. خیلی باادب با پسرم برخورد کرد: «اول اینکه حافظ کل قرآن بشوی.» بعد، با احترام عجیبی با نگاهش دنبال رضایتم بود. من خیلی ذوق کردم؛ چون پسرم ۱۰ جزء قرآن را حفظ داشت و آرزو داشتم که کل قرآن را حفظ کند. گفتم: «این عالیه.» بعد ادامه داد: «حاجت دوم اینکه دعا می‌کنم...» سعی کردم بگویم چه دعایی کند، اما ایشان بازهم باادب و لبخند زیبایشان دعای دوم را که بازهم معنوی بود، بیان کردند؛ ولی من فراموش کردم. هرچه بعد از خواب فکر کردم، به ذهنم نیامد؛ ولی خوشحال شدم. بعد رو به پسرم با همان انگشت اشاره و لحن بسیار دلنشین گفتند: «علی‌آقا، سوم اینکه می‌خوای روضه‌خوانی بگیری و هیئت بزنی، بسم الله! من هستم و تا آخرش کمکت می‌کنم» و دستش را طرف خودش برد که انگار همۀ شهدا همراهش قرار است کمک کنند. ناگهان از خوشحالی از خواب بیدار شدم و نشستم. دخترم متوجه حالتم شد. پرسید: «چی شده؟» گفتم: «الان خواب دیدم.» دخترم از من خواست که خوابم را تعریف کنم. با آن احساس معنوی و ذوق‌وشوقی که داشتم، با گریه برایش تعریف کردم. همان روز عصر پنجشنبه تصمیم گرفتیم به سمنان برویم. نشد. جمعه نشد. شنبه نشد. تا پنجشنبۀ بعد یعنی بیست‌وهفتم مرداد ماه رسید. من اصرار کردم هرطور است امروز باید به سمنان برویم. آن‌قدر دیر حرکت کردیم که درست اول اذان مغرب به امامزاده علی‌ اشرف (ع) رسیدیم. بدون هیچ‌گونه اطلاع قبلی مشاهده کردیم یادواره ۷۷ شهید امامزاده برپاست و قرار است سردار فدوی، جانشین محترم فرماندهی کل سپاه، سخنرانی کند. شهیدعباس جوری ما را دعوت کرده بود که بتوانیم پدرومادر بزرگوار ایشان را زیارت کنیم. در راه سمنان به دامغان بسیار خوشحال بودم که فرزندانم با شهدا بیشتر انس گرفته‌اند. امیدوارم بتوانیم خانوادگی راه شهدا را ادامه بدهیم و لطف و محبت شهدا در طول زندگی شامل حال ما شود. ...
توئیت دختر شهید اسماعیل هنیه : کی میگه دلیلش ایرانه؟! شما اعراب در کشورهای خود از او پذیرایی نمی کنید شما از ایران به ما نزدیکترید! اما ایران بهتر از شما پشتیبان ما بود و به همین دلیل حق ندارید در مورد ایران که از شما شرافتمندتر است به این معنا که پایتخت اسلام است، صحبت کنید! 🥀
پروردگارا... کسی که در دامان تو پناه گرفت، طعم بی پناهی را نمی‌چشد هر کس که مدد از تو گرفت، بی یاور نمی ماند آن که به تو پیوست، تنها نمی شود!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
«💛ـ🕊» بسم‌رب‌علـے‹؏›|⁦✯⁠ کسی که مست ِعلی گشت این چنین برود کشان کشان به بهشت ُ به اختیار به نجف! 💛¦↫ 🕊¦↫ ‹ 🆔@maktababbasdanshgar