eitaa logo
•﴿مڪٺب‌شھێـد‌‌؏ـبآس‌‌دآݩشـگࢪ﴾•
282 دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
758 ویدیو
51 فایل
--کانال رسمی متولد بهار ۱۳۷۲🌿 پیوسته به سیدالشهدا بهار ۱۳۹۵🕊️ :/ آرمان ما تشکیل جامعه انقلابی و مهدوی است! •سایت‌جهت‌آشنایی↓ http://shahiddaneshgar.ir •صفحه اینستاگرامی↓ @maktab.abbasdanshgar.ir •جهـت ارتبـاطات بیشـتر↓ @mohammadmahdi1996 @Y_akhoondi
مشاهده در ایتا
دانلود
•﴿مڪٺب‌شھێـد‌‌؏ـبآس‌‌دآݩشـگࢪ﴾•
۶۵ ✅ ادامه ی کتابِ " رفیق شهیدم مرا متحول کرد " ✍ بخش اول محبت شهید به همکاران ... ... از خواب بی
۶۶ ✅ ادامه ی کتابِ " رفیق شهیدم مرا متحول کرد " ✍ بخش اول محبت شهید به همکاران ... 🔹مهرداد پاکار ،دوست شهید: گاهی توفیق می‌‌شود به‌نیت شهید عباس زیارت عاشورا می‌‌خوانم. یک شب در گلزار مقبرۀ‌‌ شهدای گمنام شهرک ولایت دانشگاه امام‌حسین(علیه‌السلام) به‌نیت شهید زیارت عاشورا و دو رکعت نماز خواندم. همان شب در عالم رؤیا دیدم همراه جمعی هستم. عباس جلوی من آمد. همدیگر را بغل کردیم و گرم احوال‌پرسی کردیم. بعد، دیدم عباس شروع به حرکت کرد و جلوتر از من قدم بر‌‌داشت. احساس کردم می‌خواهد چیزی به من نشان بدهد. همراهش راه افتادم. رو‌به‌روی ما کوهی بود که باید از آن بالا می‌رفتیم. بعد از کمی راه رفتن خسته شدم؛ اما دیدم عباس دارد قدم‌‌ها را محکم برمی‌‌دارد و می‌‌رود. با اینکه خسته شده بودم، به‌خاطر عباس دنبال او می‌رفتم و قدم جای قدم او می‌‌گذاشتم. همراه عباس موانع راه را پشت سر گذاشتم و از آن عبور کردم. از خوشحالی از خواب بیدار شدم. به تعبیر خوابم فکر کردم. شاید منظور خوابم این بوده که باید در مسیر زندگی، قدم جای قدم شهدا بگذاریم تا به سرمنزل مقصود برسیم. ...
فرق یک نماز خون و ترک نماز؛ فـوقـش نیـم ساعـت در یـک روز اما فـرقشون تو قیـامت؛ از زمینه تا آسمون :) فرق بین کسی که؛ چشماشو پاک نگه میداره🧡 با کسی که چشم چرونی می کنه فوقش سه ثانیه نگاهه ... اما فرقشون تو قیامت؛ اندازه فاصله ی ستاره هاست ✨ فرق بین کسی که؛ روزه می گیره با کسی که روزه نمی گیره در یک ماه وعده‌ی نهارنخوردن‌است اما فرقشون در قیامت؛ خیلی هست 🌱 فرق بین کسی که؛ پوشش مناسبی داره با کسی که نامناسب لباس پوشیده/: فوقش سه وجب پارچه است... اما فرقشون تو قیامت؛ حریر بهشتی هست و شعله‌ی آتش🙂🚶🏻‍♂‌‌
📸 🔸️ به مناسبت هفته دفاع مقدس آشنایی دانش آموزان با شهید عباس دانشگر ✅ آشنایی با سبک وسیره شهدا در دبیرستان و مدرسه راهنمایی شهید صفرزاده / شهرستان جهرم
«عَزِيزٌ عَلَيَّ أَنْ أَرَى الْخَلْقَ وَ لاَ تُرَى» بسيار سخت است بر من كه خلق را همه ببينم و تو را نبينم...!🌿,
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
«💛ـ🕊» بسم‌رب‌المهدی‹ع›|❁ تــوراندیـده‌ام‌حـتی‌به‌لحـظه‌ای‌امـا دلم‌برای‌کسی‌که‌ندیدمش‌تنگ‌است:) 💛¦↫ 🕊¦↫ @maktababbasdanshgar
«قُلِ‌اللَّهُ‌يُنَجِّيڪُمْ‌مِنْهَـٰاوَمِنْ‌كُلِّ‌ڪَࢪْبٍ» +بگوخداست‌کہ‌ازآن‌تاریکۍ‌هانجات‌ مۍ‌دهدوازهراندوهۍ‌مۍرهاند:)🪴 📓سوره مبارکه انعام؛آیه۶۴
ای آیه آخر بیا وقت نزول است.
•﴿مڪٺب‌شھێـد‌‌؏ـبآس‌‌دآݩشـگࢪ﴾•
۶۶ ✅ ادامه ی کتابِ " رفیق شهیدم مرا متحول کرد " ✍ بخش اول محبت شهید به همکاران ... 🔹مهرداد پاکار
۶۷ ✅ ادامه ی کتابِ " رفیق شهیدم مرا متحول کرد " ✍ بخش اول محبت شهید به همکاران ... 🔹پیمان افراسیابی، استان فارس: ساعت ۱۱ شب بود. خبری از تولد فرزندم نبود. حال همسرم کم‌کم بدتر می‌شد. متأسفانه پرستار و دکتر بیمارستان خصوصی آمپول اشتباه به همسرم تزریق کرده بودند و شب خوش زندگی ما تبدیل به سخت‌ترین و عجیب‌ترین شب‌های زندگی‌مان شد. سریع همسرم را به بیمارستان مسلمین شیراز منتقل کردیم. تمام کادر زایمان خبردار شدند که این اتفاق افتاده و تلاش برای برگشت سلامتی مادر و سالم به دنیا آمدن نوزاد شروع شد و کار به سزارین رسید. شرایط وخیم‌تر از تصور من بود. قلب کودک ایست کرده بود و مادر هم داشت در اغما فرومی‌رفت. پزشک‌ها یک‌به‌یک می‌رفتند و می‌آمدند. همراهان همه گریه‌کنان به اهل‌بیت(ع) توسل کرده بودند. مرتب خبر بد و بدتر می‌شد و نگرانی و اضطراب من از جان همسر و نوزاد در آن بیمارستان خصوصی بیشتر می‌شد. با قلبی شکسته و زانوانی خم وارد سالن نمازخانۀ بیمارستان شدم. وضو داشتم. قرآن را باز کردم و بر سر گذاشتم و زیارت عاشورا را با چشم‌های دریایی و اشک ناتوانی خواندم و اول با خدای خودم صحبت کردم و بعد با حضرت زهرا(سلام‌الله علیها). بعد، مستقیم رفتم سراغ فرماندهانم در دانشگاه امام‌حسین(علیه‌السلام) که آقا من یک عمر گفتم: «شما و معروفم به فلانی که خیلی می‌گه یازهرا تو هر منطقه و موضوع و مراسم شب میلاد مادرتونه. چه می‌کنی با دل بی‌قرار من...» فکری در این لحظه مثل صاعقه از ذهنم گذشت: رفیقت! آره! رفیق شهیدت! الان بگو بیاد که ببینه چه لحظاتی رو داره و رفیقش چی می‌کشه. شروع کردم با عباس صحبت کردن... رفیقی که قلبم همیشه برایش می‌زد. گفتم: عباس، داداش، من آبرویی پیش مادرمون حضرت زهرا (سلام‌الله علیها) و آقا امام حسین (علیه‌السلام) ندارم. واسطه شو و آبرو بخر تو این لحظات، داداش! تو آبروت خیلی زیاده پیش این‌ها‌. تمام صورت و یقۀ لباسم خیس اشک بود که به خودم آمدم و رفتم جلوی در زایشگاه. یکی آمد بیرون و گفت: «بالاخره دنیا اومد و ضربانش هم برگشته.» صدای اذان صبح به افق شیراز فاطمه کوچولو در صبح میلاد بی‌بی فاطمۀ زهرا(سلام‌الله علیها) متولد شده بود و ساعتی بعد، اعلام شد مادرش هم سالم است و چشم باز کرده. ...
📸 ✍سلام چندی پیش برای کپی گرفتن از مدارک ، به این فروشگاه در سمنان رفتم. این کتابخانه کوچک که به نام شهید دانشگر بود توجه من را جلب کرد.
- میگفت... خٌدایا‌شـُڪرِت‌بخاطرِگریه‌کردن که‌وقتی‌دِلِمون‌پُره، سجـاده‌روپَھن‌میکنیم‌‌ وبااشك‌باهات‌‌حرف‌میزنیم‌ وعجیب‌سَبُك‌وآروم‌میشیم:))🪴 ـ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰روزشمار ۱۴۰۲ روز«فرماندهان، عزت‌مداران و حماسه آفرینان» 🇮🇷🇮🇷 هفتم مهرماه، روز بزرگداشت فرماندهان شهید دفاع مقدس و سالروز شهادت سرداران اسلام: فلاحی، فکوری، نامجو، کلاهدوز و جهان آرا گرامی باد.
•﴿مڪٺب‌شھێـد‌‌؏ـبآس‌‌دآݩشـگࢪ﴾•
۶۷ ✅ ادامه ی کتابِ " رفیق شهیدم مرا متحول کرد " ✍ بخش اول محبت شهید به همکاران ... 🔹پیمان افراسیا
۶۸ ✅ ادامه ی کتابِ " رفیق شهیدم مرا متحول کرد " ✍ بخش اول محبت شهید به همکاران ... 🔹سیدمحمدحسن موسو‌ی: نوزده‌ساله هستم و الان در دورۀ آموزشی دانشگاه امام‌حسین(علیه‌السلام). در دورۀ آموزش به‌طور اتفاقی چشمم خورد به عکس شهید دانشگر. تابه‌حال عکسی از این شهید ندیده بودم. چیزی هم از او نشنیده بودم. دیدم خیلی جوان است و هم‌سن خودم. به او علاقه‌مند شدم. خیلی ذهنم را درگیر خودش کرد. تا حالا به شهیدی این‌جوری توجه نکرده بودم که جوش‌وخروشی در وجودم ایجاد کند. خیلی دلم می‌خواست بروم سوریه و یمن. در دانشگاه امام‌حسین(علیه‌السلام) از بعضی از خیابان‌ها که رد می‌شدم، لحظاتی می‌ایستادم و غرق تماشای او می‌شدم. آن عشق و دلدادگی به شهید طوری بود که نمی‌توانستم قدمی بردارم. لحظاتی می‌ایستادم و به چهرۀ لبخندش نگاه می‌کردم. چند روزی از آموزش گذشت. فرمانده مان گفت: «هرکدوم از شما‌ها باید یه رفیق شهید انتخاب کنید.» همین که گفت، چهرۀ عباس توی ذهنم آمد. خوشحال شدم و با خودم گفتم: من که رفیق شهیدم رو انتخاب کردم... ...
مهدی‌جان ازکارگره‌خورده‌ی‌من‌یک‌گره‌واکن من‌پیش‌خداوجهه‌ندارم‌تودعاکن... ✨¦↫ 🌿¦↫
▫️صوت شهید حسین جوینده 🔸️خاطره گویی از شهید عباس دانشگر 👇 👇
شهید جوینده - شهید دانشگر.mp3
27.97M
🎤 سخنان همرزمِ شهید عباس دانشگر 🌷 "شهید جوینده " ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
آرزوی‌صادقانه‌شہادت‌ موجب‌ نورانی شدن‌ اندیشه‌انسان‌می‌شود!' 🎙استاد‌پناهیان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
«☘ـ🕊» بسم‌رب‌الحسن‹ع›|❁ خشت‌اول‌را‌اگر‌زهرا‌گذارد‌در‌بقیــع تا‌ثـریا‌می‌رود‌دیـوارِایوان‌ِحسـن... ☘¦↫ 🕊¦↫@maktababbasdanshgar
من‌حسابم‌زِهمہ‌مردم‌این‌شهرجداست🤍 من‌امیدم‌بہ‌خدا،بعدِخداهم‌بہ‌خـداست:)
بہ‌ جَـنآن‌ مآیِلَم‌ اَز این‌ ڪه‌ تـو‌ دَر آنجآیے... بے‌ تو بَر جَنَّت‌ و فِردوس‌ دِلَم‌ مآیِل‌ نیست! قرار دل به رسم هر روز و هر شب👇🏻 اللهّمَ صَلّ عَلي عَلي بنْ موسَي الرّضا المرتَضي الامامِ التّقي النّقي و حُجَّّتكَ عَلي مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثري الصّدّيق الشَّهيد صَلَوةَ كثيرَةً تامَةً زاكيَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه كافْضَلِ ما صَلّيَتَ عَلي اَحَدٍ مِنْ اوْليائِک 🌾••🌾••🌾••🌾••🌾••🌾 ²⁰
•﴿مڪٺب‌شھێـد‌‌؏ـبآس‌‌دآݩشـگࢪ﴾•
۶۸ ✅ ادامه ی کتابِ " رفیق شهیدم مرا متحول کرد " ✍ بخش اول محبت شهید به همکاران ... 🔹سیدمحمدحسن مو
۶۹ ✅ ادامه ی کتابِ " رفیق شهیدم مرا متحول کرد " ✍ بخش اول محبت شهید به همکاران ... معرفی شهید به این صورت بود که در صف اول خودمان را معرفی می‌کردیم و بعد، می‌گفتیم نایب شهید فلانی. به ما گفته شده بود در حد توان یک کار خیر به‌نیت شهید انجام دهید و با شهدا صحبت کنید و از آنان کمک بخواهید. یک روز فرمانده گروهان گفت قرار است به همه‌تان هدیه‌ای داده شود. شب خوابیدم. صبح که بلند شدم، دیدم برای هریک از نیروهای آموزشی جلوی تختشان یک مهر و جانماز و قرآن گذاشته‌اند. وضو گرفتم. بعد خواستم مهر و جانماز را بردارم که دیدم عکس شهید عباس دانشگر هم همراه آن است. خوشحال شدم. گفتم: حتماً قسمت بوده که این جانماز برای من افتاده. جانماز دوستان را که نگاه کردم، عکس شهدای دیگر بود. از آن زمان به‌بعد، به شهید علاقۀ خاصی پیدا کردم. بعد نماز برایش صلوات می‌فرستم. وقتی در صف گروهان می‌خواستم خودم را معرفی کنم، توی جمع با صدای بلند و محکم اسمش را می‌گفتم. خیلی برایم جذابیت داشت. امیدوارم بتوانم راه او را ادامه دهم... ...
شهید‌محمدابراهیم‌ھمت: بهش‌گفتن‌چشمات‌خیلۍ‌قشنگہ... گفت‌اگہ‌خد‌ا‌خرید‌قشنگه!🕊:)) 🌹