5.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔶 چرا اسم کوچهها رو به اسم شهید میزنن... چرا به اسم سلبریتیها نمیزنن؟!!
#شایدبصیرتی
میگویند تنها اباذری جسم پاره پاره عباس را دید.
💭 میگفت بچه ها رو قبل رفتن جمع کردم تو اتاقم گفتم ۱۰ نفرید مطمئن باشید که ۲تا۳نفرتون یا شهید میشن یا مجروح، بازهم مصممترینشون عباس بود..
گذشت…
گفت از این جمع همشون هم قسم شده بودن که عباس رو عملیات ها نبرن و کلا مواظبش باشن
این آخرین بار هم خطی که اینا بودن کلا ۸ یا ۹ نَفَر از بچه های دانشگاه امام حسین بودن که عباس خبردار میشه بچه ها وضعیتشون خوب نیست.
عباس و یه نَفَر دیگه با ماشین میرن جلو، یه جایی کنار دیوار پارک میکنه.
وقتی خواستن بیان پایین، با موشک ضد تانک ماشین رو میزنن، تا پیاده بشه “بین در و دیوار” نارنجک منفجر میشه و میسوزه.
حاجی گریه میکرد ،شونه هاش میلرزید…
حاجی گفت من جنازشو دیدم
نه پهلو مونده بود…نه صورت… نه چشم…عباس خوش سیما بود،… سیمای قشنگشم گذاشت و رفت ..
آره حقش بود مثل زهرا (سلامالله) شهید بشه ،تو آتیش ،بین در و دیوار با پهلو و صورت زخمی..
••صلواتی بفرستیم به نیابت این شهید عزیز، هدیه محضر حضرت فاطمه سلام الله علیها به امید شفاعتشون
الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفرَجَهُمْ
#شهید_عباس_دانشگر #نسئل_الله_منازل_الشهداء
#اللهمارزقناشهادةوجهادةفیسبیلک❤️🤲🏻
•﴿مڪٺبشھێـد؏ـبآسدآݩشـگࢪ﴾•
۱۹۸ ✅ ادامه ی کتابِ " رفیق شهیدم مرا متحول کرد " ✍ بخش سوم محبت شهید به خواهران ...نگاهش حرفها
۱۹۹ ✅ ادامه ی کتابِ
" رفیق شهیدم مرا متحول کرد "
✍بخش سوم
محبت شهید به خواهران
🔹خانم رحیمزاده :
نام شهید مدافع حرم، شهید عباس دانشگر را شنیده بودم؛ ولی از شخصیت معنوی او اطلاعاتی نداشتم. تا اینکه کتاب آخرین نماز در حلب را تهیه کردم و با عشق و علاقهای که به شهید داشتم، در اولین فرصت مطالعه کردم. کتابی که تمام جملهها و کلمههایش روی من تأثیر گذاشت؛ مخصوصاً جاهایی که راجع به نماز اولوقت بود. وقتی این کتاب را تمام کردم، احساس کردم آدم دیگری شدهام.
سعی میکردم مثل شهید رفتار کنم. همیشه لبخند بر لب داشته باشم، با پدر و مادرم خیلی مؤدبانه برخورد کنم و از همه مهمتر نماز اولوقت را بسیار عاشقانه و خاضعانه بخوانم. از خداوند متعال سپاسگزارم و سجدۀ شکر به جا میآورم که با این شهید عزیز آشنا شدهام.
با شهید عهد و پیمان بستم که با حفظ چادرم از خونش محافظت کنم و از شهید میخواهم که در مسیر زندگیام کمکم کند تا در مسیر حق ثابتقدم بمانم.
...
#رفیق_شهیدم_مرا_متحول_کرد
#ادامه_دارد #عزیز_برادرم
#مکتبشهیدعباسدانشگر
حاج قاسم هر سال ایام ماه مبارک رمضان فرزندان شهید و خانواده ها شهدا رو دعوت میکرد،بیت الزهرا افطاری میداد،میامد صندلی پایین مینشست سخنرانی میکرد، چه صحبتای عمیق و قشنگی، سری اخر،وسط صحبتاش به سردار حسنی گفت دوربین هاش خاموش و جمع کنه، کلا با فیلمبرداری مشکل داشت،خوشش نمیامد، خودش هم پذیرایی میکرد، سفره میچید. کنار بچه ها مینشست،یه جمع باصفا و صمیمی بود،بعد افطاری میریختن سر حاجی گم میشد لابلای بچه ها. به پسرش و یک محافظش که همراهش بود، هم اخم کرده بود ،کاری به بچه های شهید نداشته باشند و بگذارند راحت باشند.
📚راوی فرزند شهید شیخ شعاعی
#سردار_دلها #شــهـیدانهـ
.
خوبیت مُسلَّمست و ما را صبر از تو نمیشود مُسلَّم
مگذار که خستگان بمیرند دور از تو به انتظارِ مرهم
#اللھمعجللولیڪالفرج🩵
هرمعتادحداقلسالےیکنفررو
باخودشهمراهمیکنہ..!
شماکہمسلمونمسجدۍ
سالےچندنفررو
مسلمونِمسجدۍمیکنے..؟!💚
[ حاجآقاقرائتے🎙]
ـ
#ٺݪـݩـگࢪآݩـہ #سخنبزرگان
﷽ـ
الهی عَظُمَ الْبَلاَّءُ وَبَرِحَ الْخَفاَّءُ وَانْکَشَفَ الْغِطاَّءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاَّءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماَّءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَیْکَ الْمُشْتَکی وَعَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّهِ وَالرَّخاَّءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ اُولِی الاْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَعَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کلمح الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ وَانْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِرانِ یا مَوْلانا یا صاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی السّاعَهَ السّاعَهَ السّاعَهَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمین بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرینَ.🤲🏻
#رزق_معنوی #ثوابیهویۍ
کارت پایان دوره را گرفته بودیم و قرار بود به عنوان نیروهای کادری در دانشگاه بمانیم. می خواستیم سه نفری کار فکری و تربیتی را آغاز کنیم. روزهای اول در اتاق دانشجویی بودیم اما فضای انجابسیار شلوغ بود و نمی شد درآن فضا با آرامش فکر کرد. در دانشگاه به دنبال اتاق آرامی می گشتیم. بالاخره بعد از جست و جوی بسیار اتاق را پیدا کردیم که دیوارهایش از فرط کثیفی سیاه شده بود! باور نمی کردم که بشود ازچنین اتاقی محلی برا اقامت ساخت! اما آستین ها را بالا زدیم وشروع کردیم. سر تا پایمان را خاک گرفته بود. کار که تمام شد، یک قالی پیدا کردیم و کمدی گرفتیم تا حداقل های اقامت در یک اتاق را فراهم کرده باشیم.
دل عباس اما هنوز راضی نبود. می گفت دیوار ها هنوز کار دارند! هر چه تلاش کردم که از این قلم کوتاه بیاید افاقه نکرد. می گفت وقتی می شود وضعیت اتاق را از این بهتر کرد چرا نکنیم؟ بالاخره کسی را از بیرون دانشگاه آوردیم تا دیوار ها را مطابق میل عباس رنگ یاسی بزند!اتاق حالا روشن و دلپذیر شدهبود. بعداز شهادت عباس هر وقت از جلوی آن اتاق رد می شوم خاطرات آن روز ها برایم زنده می شوند و تلاش وهمت بلند عباس را بهتر درک میکنم.
👤به نقل از↓
″ مجتبی حسینپور ،همکارِشهید ″
📚 برگرفته از کتاب↓
″ لبخندیبهرنگشهادت ،فصل۳ ″
#خاکــریزخاطـرات #شهید_مدافع_حرم
#داداشعـباس #جوان_مؤمن_انقلابی
خــدایا…
راستیوپاکی را سرمشق زندگی اَم قرار ده،
به من حقیقتِ محبت به انسانها را بیاموز،
آرامش واقعی را به من عطا فرما ،
و مرا به سمت کارهای نیک رهنمون گردان!
الهی آمیـن
🌙👋🏻
#در_پناه_حق #عاقبتتون_شهدایی
«🌿ـ🕊»
بسمربعلـے‹؏›|✯
ازآنزمانکهبراینآستاننهادمروی..
فرازِمسندِخورشیدتکیهگاهِمناست
🌿¦↫#السلامعلیڪیاامیرالمومنین
🕊¦↫#یکشنبہهاےعلوے
‹ 🆔@maktababbasdanshgar ›