فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴اطلاعیه شماره یک سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پیرامون حمله اهداف معینی در سرزمینهای اشغالی
🔻 متن اطلاعیه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به این شرح است:
بسم الله الرحمن الرحیم
إِنَّا مِنَ الْمُجْرِمِینَ مُنْتَقِمُونَ
ملت شریف و شهید پرورد ایران اسلامی.
در پاسخ به جنایتهای متعدد رژیم خبیث صهیونیستی از جمله حمله به بخش کنسولی سفارت جمهوری اسلامی ایران در دمشق و شهادت فرماندهان و مستشاران نظامی ایران، بامداد امروز یکشنبه 26 فروردین، دلاورمردان نیروی هوافضای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به عنوان بخشی از تنبیه آن رژیم نامشروع و جنایتکار طی عملیات «وعده صادق» با رمز مقدس «یا رسول الله» با موفقیت اهدافی را در داخل سرزمین های اشغلی با ده ها فروند موشک و پهپاد مورد اصابت قرار دادند.
جزئیات این عملیات که با مصوبه شورایعالی امنیت ملی و زیر نظر ستاد کل نیروهای مسلح و با حمایت و همراهی غیورمردان ارتش جمهوری اسلامی و پشتیبانی وزارت دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح انجام پذیرفت، به زودی به استحضار مردم قهرمان ایران و آزادگان جهان خواهد رسید.
وَمَا النَّصْرُ إِلَّا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ
#تنبیه_متجاوز #وعده_صادق
4_5848044783246774379.mp3
12.44M
🎧 فایل صوتی
خاطره شنیدنی این برادر بزرگوار ، که شهید عباس دانشگر را واسطه قرار داد تا از ابرو وعزتی که دارد از آقاعلی بن موسی الرضا علیه السلام بخواهد تا مشکل او حل شود و چه زیبا و قشنگ مشکل او حل شد،....
#خاکــریزخاطـرات 🩷
#برادر_شهیدم #صوتِدݪــــــے
دل را باید جایی
حوالیِ مهدیِ فاطمه
چهار میخ کرد🪽:))
#حقیقتعشق #لبيڪیامہدےعج
شهیدان از نفس افتادند تا ما از نفس نیفتیم، قامت راست کردند تا ما قامت خم نکنیم،
به خاک افتادند تا ما به خاک نیفتیم!
❤️۲۲روزمانده تا تولد شهید عباس دانشگر
🌾۵۴ روز مانده تا شهادت ...
#شهید_عباس_دانشگر #داداشعـباس
#اللهمارزقناشهادةوجهادةفیسبیلک
•﴿مڪٺبشھێـد؏ـبآسدآݩشـگࢪ﴾•
۱۹۹ ✅ ادامه ی کتابِ " رفیق شهیدم مرا متحول کرد " ✍بخش سوم محبت شهید به خواهران 🔹خانم رحیمزاده :
۲۰۰ ✅ ادامه ی کتابِ
" رفیق شهیدم مرا متحول کرد "
✍ بخش سوم
محبت شهید به خواهران
🔹خانم غلامیپور، استان سمنان:
ماه مبارک رمضان سال ۱۳۹۹ بود. یک روز بعدازظهر احساس کردم سرم درد گرفت. اولش درد خفیف بود. میتوانستم تحمل کنم؛ اما ساعتی که گذشت، آنقدر درد شدید شد که بیهوش شدم. آن روز نفهمیدم چه شد. مادرم و برادرم به دامادمان زنگ زدند و ایشان آمد و من را از شهرستان سرخه به بیمارستان امیرالمؤمنین(علیهالسلام) شهر سمنان بردند. آن روز آنقدر حالم بد بود که نفهمیدم چطور سوار ماشین شدم و چطور به شهر سمنان رسیدم. در همان عالم بیهوشی بودم که شهید عباس را دیدم که بالای بلندی ا یستاده است. وقتی عباس دید سرم را با دستهایم گرفتهام و ناراحت هستم، گفت: «این سربند رو بگیر و به سرت ببند. خوب میشی.»
دیدن آن تصویر خیلی برایم لذتبخش بود. وقتی که سربند را داداش عباس به من میداد، سربند تکان میخورد. روی آن سربند نوشته شده بود: «یا اباالفضل العباس(ع)». در همان حال دستم را دراز کردم تا آن سربند را از داداش عباس بگیرم. همهاش صدایش میکردم: داداشعباس! داداشعباس!. در همان حال که از خوشحالی داداشعباس میگفتم. چشمم را باز کردم. در بیمارستان امیرالمؤمنین(علیهالسلام) سمنان بودم. فقط صدایی میشنیدم که پرستاران میگفتند آمبولانس بگیرید سریع مریض را منتقل کنید به بیمارستان کوثر. آن روز از بس حالم بد بود، میخواستند من را راهی بیمارستان کوثر کنند. مادرم وقتی من را دید، تعجب کرد و گفت: «انقدر توی ماشین حالت بد بود که از تو ناامید شده بودم.» ولی همان روز حالم خیلی خوب شد. بهطوری حالم خوب شد که گویا هیچ مریضیای نداشتم. برادرم آمد کنار تختم و گفت: «بهتری؟»
گفتم: «آره، داداش! من مریض نبودم. الان خیلی سبکم و حالم خوبه.»
برادرم گفت: «خدا رو شکر. تو عالم بیهوشی هی صدا میزدی داداشعباس! داداشعباس! قضیه چی بود؟»
برایش تعریف کردم شهید عباس دانشگر دوستی و محبت خودش را به من نشان داد. دو-سه سالی است که بهنیت او قرآن و دعا میخوانم. یقیناً شهدا زندهاند و کمک میکنند. مادرم که اشک در چشمانش جمع شده بود، گفت: «بهنیت شهید نذری کردهام که یک دیگ آش نذری بدهم.» آن روز مادرم و من از دامادمان خواستیم تا ما را از بیمارستان به امامزاده علیاشرف(ع) کنار مزار شهید ببرد. مزار داداش عباس را زیارت کردیم. بغضی در گلویم بود. نمیدانستم چه بگویم. تصمیم گرفتم تنهایی یک روز بیایم و سر مزار داداش عباس بنشینم و درددل کنم و ازش بخواهم همانطور که من را از مرگ نجات داده، کمکم کند تا یک مشکلی که در زندگیام دارم، برطرف شود.
آن روز من از شهرستان سرخه مرده رفته بودم و زنده برگشتم و این را از عنایت و لطف ائمۀ اطهار(علیهمالسلام) و داداشعباس به خودم میدانم. به شهید گفتم: «خودت میدونی که چقدر دوستت دارم و تو رو برادر واقعی خود میدونم و مطمئنم خواهرت رو کمک میکنی.»
...
#رفیق_شهیدم_مرا_متحول_کرد
#ادامه_دارد #برادر_شهیدم
#مکتبشهیدعباسدانشگر
4_5789713080053140734.mp3
10.13M
گفتم به عارفی
ز تبارك مرا بگوی
رمزی که روح
تازه شود از شنیدنش
گفت آن قدر بدان
که کمال هنر علیست:)))
حض میکند خدا
ز علی آفریدنش🫂🫀
#صوتِدݪــــــے #یا_علی
أَلَيْسَ الصُّبْحُ بِقَرِيبٍ . . .
اندکی صبر، سحر نزدیک است !
#طوفان_الاحرار | #انتقام_سخت🇮🇷
•﴿مڪٺبشھێـد؏ـبآسدآݩشـگࢪ﴾•
۲۰۰ ✅ ادامه ی کتابِ " رفیق شهیدم مرا متحول کرد " ✍ بخش سوم محبت شهید به خواهران 🔹خانم غلامیپور،
۲۰۱ ✅ ادامه ی کتابِ
" رفیق شهیدم مرا متحول کرد "
✍ بخش سوم
محبت شهید به خواهران
🔹 خانم فاطمی :
از آن روزی که با شهید عباس دانشگر آشنا شدم و وصیتنامه و دلنوشتههای او را مطالعه کردم، خیلی تحتتأثیر قرار گرفتم. شهید را الگوی خودم قرار دادم. برخورد و رفتارم تغییر کرد. خدا را شاکرم که این توفیق نصیبم شد و شهیدی وارد زندگیام شد. الان سه سال است که حضور ارزشمند این شهید را در زندگیام میبینم.
نمیخواهم بگویم به قلۀ سعادت رسیدهام؛ اما خوشحالم حداقل چادری شدهام. سخنان استاد رائفیپور در معرفی شهید خیلی به من کمک کرد. یک عکس از شهید عباس و استاد رائفیپور را دیدم. همین باعث شد که علاقۀ شدیدی به سخنرانی استاد هم پیدا کنم. بههرحال، تصمیم گرفتم کتابهای شهدا را بخوانم و با سیره و سبک زندگی آنان بیشتر آشنا شوم. در جستوجوی کتاب شهید بودم که متوجه شدم آخرین نماز در حلب چاپ شده است. نمیدانستم از کجا تهیه کنم. محبت شهید شامل حالم شد. بدون اینکه کتاب را بخرم، آن را به من هدیه دادند. خیلی خوشحالم از داشتن چنین برادری که آرامش را به من هدیه داده است.
...
#رفیق_شهیدم_مرا_متحول_کرد
#ادامه_دارد #عزیزبرادرم
#مکتبشهیدعباسدانشگر
بارالــٰها...
تو زیباترین ﺣﻀﻮﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﻨﯽ
ﻭ ﻣﻦ ﻋﺠﯿﺐ ﺑﻪ ﺁﻏﻮﺷﺖ ﺧﻮ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﻡ
ﺑﻪ ﺁﺑﯽ ﺁﺳﻤﺎﻧﺖ ﺑﻪ ﺍﺟﺎﺑﺖ ﻫﺎﯼ بیشمارﺕ
ﺑﻪ ﺑﺨﺸﺶ ﻫﺎﯼ ﺳﺨﺎﻭتمندانه ات
ما را از آغوش امن خود جدا مکن!
#مسیرتون_شهدایی
#در_پناه_خدا✨
«♥️ـ🕊»
بِـسـمِرَبِّالحـسـیـن‹ع›|❁
دل سـوی تــو آورده پنـاه از غم دنیـا ...
این طفل یتیـم است در آغـوش بگیرش
♥️¦↫#صلےاللهعلیڪیااباعبدللھ
🕊¦↫#اربابـمـحسـینجـان
‹ 🆔@maktababbasdanshgar ›