یه خانم مشاوری تعریف میکرد خانمی هراسون اومد پیشم و گفت توروخدا کمکم کنید داره زندگیم خراب میشه دوستای ازدواج کردم و زندگی خوبی دارم شوهرم را هم خیلی دوست دارم قضیه از این قراره که سر و کله پسری که قبلا باهاش دوست بودم پیدا شده من قبل از ازدواج اونهم مدت کمی باهاش رابطه عاطفی داشتم حالا پسره اومده سراغم و تحدیدم کرده اگه باهاش نباشم همه رابطه ها و با هم بودنامون رو به شوهرم میگه بخدا من شوهرمو زندگیمو دوست دارم و نمیخوام از دستشون بدم

بعضیا میگن حواسمون هست رابطمون بیشتر از صحبت نشه خب این دختر هم همون کارو کرده دیگه اینهم نتیجه اش شاید یکی بگه اصلا پسر نمیتونه ثابت کنه بالاخره ذهن شوهرشو که نسبت بهش بدبین میکنه و توی ایجاد مشکل تو خیلی از زندگی ها کافیه

شرمنده یه لحظه نت اینجا قطع شد

شاید یکی بگه این مسئله برام مهم نیست باشه جاش که برسه می‌فهمه که براش مهم هست یا نه

اگه به این دختر خانم قبلا گفته میشد این رابطه به دردت نمیخوره و این پسر اصلا صداقت نداره چی میگفت؟ می‌گفت نه دوست پسر من با بقیه فرق می‌کنه من به صداقت دوست پسرم ایمان دارم و خیلی بهش اعتماد دارم ولی حالا ببینید همون دوست پسر بهش چیا میگه

میخوای با کدوم دسته از دخترا ازدواج کنی؟ یه پژوهش آماری توسط انجمن مددکاری علمی ایرانی از بین سی هزار نفر از جوانان در پنج استان در کشور انجام شده است در این پژوهش از پسرانی که دوست دختر داشتند سوال شد که آیا با دوست دختر خود ازدواج میکنی ؟ حدود نود درصد پسران اصرار داشتند که با اینگونه دختران هرگز ازدواج نخواهند کرد زیرا به نجابت و پاکدامنی آنها هیچگونه اعتمادی ندارند.

هیچ‌پسری‌دختربی‌حیا‌‌و‌هیچ‌دختری‌ پسر‌بی‌غیرت‌رو‌برای‌زندگی‌قبول‌نداره...‼️

خود این جمله یه دنیا حرفه...

ببینید خواهرا چقدر خودتون رو میکشید که اول دوست بشید و بعد ازدواج کنید ولی همین دوست پسراتون بهتون اعتماد ندارن! این پسر ها فقطططط برای رفع نیاز خودشون میخوان شما رو! نجابتمون رو خرج این افراد نکنیم!

خسرو یا هیشکی؟ دختری با یک پسر که مدت زیادی مزاحم تلفنی اش بود دوست شد و بعد از مدتی چنان دلبسته همدیگر شدن که تصمیم گرفتن ازدواج کنن خانواده دختر که متوجه قضیه شدن جلوش وایسادن که تو حق نداری با خسرو ازدواج کنی ولی دختر پاشو تو یه کفش کرد که یا خسرو یا مجرد تا آخر عمر بالاخره خانواده دختر راضی شدن اما توی تحقیقات معلوم شد که خسرو معتاده و آدم مشکل داریه اما دختر باز هم به اصرارش با خسرو ادامه داد و به خانواده اش گفت اصلا شما ها چون از خسرو خوشتون نمیاد همش ازش ایراد میگیرید بالاخره با اصرار دختر قبول کردن و با خسرو ازدواج کرد بالاخره یک روز خسرو رو دستگیر کردن و تو زندان از شدت معتادی مُرد اون دختر می‌گفت حالا من موندم و یه دختر بیگناه که ثمره این ازدواجه دخترم روز به روز بزرگتر میشه و سراغ باباشو میگیره و من نمی‌دونم جوابشو چی بگم؟): بگم پدرش معتاد بوده؟یا یک لعابادای ولگرد ؟ اینها همش به خاطر بی فکری خودم بود و شروع همه بدبختی ها جواب دادن به زنگ اول🚶🏿‍♂🍃

اگر از هر دختری سوال کنن که اگه شما جای این دختر بودی چیکار میکردی؟ با اینکه پسری که میخواستی باهاش ازدواج کنی معتاد بوده بازم باهاش ازدواج میکردی ؟میگن نه نمی‌تونیم ولی اگه همین دخترا توی موقعیت روحی این دختر بودن و همینطور آروم آروم جلو میرفتن به این پسر دلبسته میشدن و همونکار رو میکردن؟👀

اگه زمانی که دختر با پسر دوست هست و این دوستیشون به اوج رسیده هرچقدر بگیم به دردت نمیخوره میگه عشقمون با بقیه عشق ها فرق داره و شما مارو درک نمیکنید و حرف های اینجوری تو اون زمان میخوان فقط هر جور شده بهم برسن و ازدواج کنن تازه اگه کسی راضیشون کنه برن پیش مشاور به جای اینکه حرف مشاور رو گوش کنن دنبال اینن که مشاور رو متعقد کنن ازدواجشون درسته