"انا لله و انا الیه راجعون"
✅ خانواده معظم و معزز شهیدان عزیز سردار حاج علیرضا (فرمانده عزیز تفحص) و آقا داور گل محمدی
سلام علیکم؛
عرض ادب و احترام؛
باخبر شدم که مادر بزرگوار این دو شهید عزیز آسمانی شدند...
درگذشت اسوه جهاد، صبر و مقاومت، بانو روحیه عبدالهی مادر بزرگوار شهیدان عزیز سردار حاج علیرضا و آقا داور را به شما و سایر بازماندگان تسلیت عرض می نمایم.
از درگاه پروردگار متعال برای شما و سایر بازماندگان صبر و اجر و برای آن مرحومه علو مرتبه ربانی و رحمت واسعه الهی را مسالت دارم.
این مادر بزرگوار شهیدان در جوار فرزندان شهیدشان قرین رحمت ربوبی گردند...
ما را در غم خودتان شریک بدانید...
ان شاءالله سردار شهید حاج علیرضا عزیز فرمانده بااخلاص و گمنام تفحص که مدتی در کنارشان توفیق خدمت در تفحص پیکرهای مطهر شهدای گمنام را داشتم، دست هایم را بگیرند...
اخلاص، تواضع، تلاش بی وقفه، دلسوزی، روحیه قوی و جهادی حاج علیرضا عزیز در تفحص پیکرهای مطهر شهدای گمنام در مناطق عملیاتی از یادمان نمی رود...
یادش بخیر...
سیاری
http://eitaa.com/sayarimojtabas
3.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 روایتی از دیدار همسر شهید همت با پیکر بیسر شهید
شهیدحاج محمدابراهیم همت🌱
#جان_فدا
لینک کانال روایتگران راهیان مکتب حاج قاسم
🍀⚘🍀⚘🍀⚘
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
15.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✍ خاطره زیبا و واقعی از #شهید عباس بابایی
🎙#حجت_الاسلام_عالی
#جان_فدا
لینک کانال روایتگران راهیان مکتب حاج قاسم
🍀⚘🍀⚘🍀⚘
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
6.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 استوری | همقدم با شهدای سید تا بزرگترین عید
🇮🇷 #شهید_سیدسعید_ارفع_مرتضوی
▫️قطعه ۱ ردیف ۸ شماره ۵۷
🔸 فرزند سید علی فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی جیرفت که در تاریخ۱۳۵۸/۶/۱۳ در حین انجام ماموریت نزدیگ قلعه گنج در سن ۲۷سالگی به درجه رفیع شهادت نائل گردید.
🇮🇷 #شهید_عباس_امیر_جهانشاهی
▫️ قطعه ۱ ردیف ۷ شماره ۱۴
🔸 فرزند سید محمد علی متولد ۱۳۴۲ که در تاریخ ۱۳۶۵/۲/۹ در منطقه عملیاتی والفجر ۸ در جبهه فاو به درجه رفیع شهادت نائل گردید.
🗓 ۱۹ روز تا برترین عید
#جان_فدا
لینک کانال روایتگران راهیان مکتب حاج قاسم
🍀⚘🍀⚘🍀⚘
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
🌱گفت: آقای امینی جایگاه من توی سپاه چیه؟
سئوال عجیب و غریبی بود! ولی میدانستم بدون حکمت نیست گفتم: شما فرماندهی نیروی هوایی سپاه هستین سردار.به صندلیاش اشاره کرد گفت: آقای امینی، شما ممکنه هیچ وقت به این موقعیتی که من الان دارم، نرسی؛ ولی من که رسیدم، به شما میگم
که این جا خبری نیست!
آن وقتها محل خدمت من، لشکر هشت نجف اشرف بود.با نیروهای سرباز زیاد سر و کار داشتم.
سردار گفت: اگر توی پادگانت، دو تا سرباز رو نمازخون و قرآن خون کردی ، این برات میمونه؛
از این پستها و درجهها چیزی در نمیاد!
شهید#حاج_احمد_کاظمی🕊🌷
#جان_فدا
لینک کانال روایتگران راهیان مکتب حاج قاسم
🍀⚘🍀⚘🍀⚘
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
✍ارسالی مادر شهید مدافع حرم علی عظیمی
🔹در روز ولادت امام رضا علیه السلام
آخرین تماس تلفنی با شهید مدافع حرم علی عظیمی...
🔸خیلی خوشحال و خندان بود یادش بخیر...
🔹عصر روز ولادت آقا علی ابن موسی الرضا علیه السلام به شهادت رسید.
🔹و مسیر اسارت اصحاب امام حسین علیه السلام را چهار کیلومتر با بدن تیر خورده و زخمی طی کرد.
🔸که در همان مسیر بر اثر خون ریزی زیاد و عطش به حالت استراحت در تاریکی شب و تنها به شهادت رسیده...
🔹بعد از گذشت بیش از پنجاه روز پیکر شهید را داعش سالم پیدا می کنند و به اسارت میبرند.
🔸با آرزوی بازگشت پیکر شهید و از چشم انتظاری در آمدن مادرش...
🌹هدیه به روح مطهر و ملکوتی اش صلوات
#جان_فدا
لینک کانال روایتگران راهیان مکتب حاج قاسم
🍀⚘🍀⚘🍀⚘
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
#طرح_ناب
🌷جواد الشهید🌷
🔰اثرجدید استادحسن روح الامین
بمناسبت شهادت امام جواد(ع)
☑️ #جان_فدا
لینک کانال روایتگران راهیان مکتب حاج قاسم
🍀⚘🍀⚘🍀⚘
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
هدایت شده از کانال شهیدابراهيم هادی ❤️رفیق شهیدم❤️
19.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
صاحب عزا تو مشهده....
یا صاحب الزمان
روایتگران راهیان مکتب حاج قاسم سلیمانی(مجمع)
✨📚✨﷽✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨ 📚✨ ✨ صلوات و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان 📖روایت «#درد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨📚✨﷽✨📚✨
📚✨📚✨
✨📚✨
📚✨
✨
صلوات و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان
📖روایت «#دردانه_کرمان»
🔸خاطراتی از سردار شهید حسین بادپا
🔹فصل :اول
🔸صفحه: ۳۴-۳۳
🔻 ادامه قسمت: ۱۱
همه باهم گریه می کردیم.
گفت: بچّه های مردم، دست و پای خودشون رو از دست می دن، انگارنه انگار.
من فقط یه کمی پوستم سیاه و سوخته شده.
هیچ کس ندونه، فکر می کنن که چه اتفاقی افتاده !
خم شدم تا بغلش کنم و ببوسم؛هرچی گشتم، جای سالمی پیدا نکردم.
فقط توانستم سرش را ببوسم.
ویلچرش را کنار یک نیمکت بردیم.
توی حیاط بیمارستان، باهم نشستیم.
از حسین پرسیدم «ننه، چی شد که به این روز افتادی؟!».
گفت«یه عملیات بود به نام والفجر۸. شهرفاو رو گرفته بودند.
عراقی ها از سلاح شیمیایی استفاده کرده بودند.
در هیچ جنگی نباید از مواد شیمیایی استفاده کنن؛ چون این میشه جنگ ناجوانمردانه…».
طوری توضیح می داد که من و پدرش که کم سواد بودیم، متوجه شویم.
او حرف می زد؛ من بی صدا و آرام گریه می کردم.
ویلچرش را سمت من آورد.
دست های مرا تو دست های سوخته اش گرفت و گفت «ننه، همان طور که والدین باید از دست فرزندشون راضی باشن، فرزند هم باید از والدینش راضی باشه.
می خوام بگم من از دست تون راضی نیستم. »
گفتم «چرا، ننه؟! چه کار کردیم؟!».
گفت «تو و بابام ،من رو از دوست هام جدا کردین! شما دعا کردین که من شهید نشم.»
مانده بودم چی بهش بگویم!
با دستش، گوشه ی چارقدم را گرفت، سرم را کشید پایین، و بوسید.
با التماس گفت: ننه، تورو به خدا، از ته دلت دعا کن شهید بشم.
#قسمت_اول👇
#جان_فدا
لینک کانال روایتگران راهیان مکتب حاج قاسم
🍀⚘🍀⚘🍀⚘
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
✨
📚✨
✨📚✨
📚✨📚✨
✨📚✨📚✨📚✨