eitaa logo
روایتگران راهیان مکتب حاج قاسم سلیمانی(مجمع)
1.3هزار دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
1.9هزار ویدیو
8 فایل
کانال ترویج مکتب شهید حاج قاسم سلیمانی اهداف👇 ۱)اعزام راویان تخصصی مکتب ۲)برگزاری دوره وکارگاه آموزش تخصصی روایتگری وتربیت استاد،مربی وراوی مکتب ۳)اعزام کاروان راهیان مکتب به استان کرمان ۴)برگزاری کنگره ویادواره حاج قاسم ⚘سیاری ۰۹۱۰۰۲۳۷۶۸۷ @Mojtabas1358
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺در روز خواستگاری و آشنایی اول با لباس خاکی وارد شد عبدالمهدی با یک موتور با لباس خاک آلود از ماموریت برگشته بود و با همان لباس آمد خانه ما تا از مادرم، من را خواستگاری کند. مادر و پدرم برای ازدواج من خیلی سخت گیر بودند. شهید در جلسه اول آشنایی که مادرم حضور داشت فقط قرآن می خواند و مادر از تلاوت او بسیار خوشش آمده بود و به من گفت: آقای مغفوری مرد زندگی است. وقتی ازدواج کردیم جهیزیه من تقریباً از وسایل قیمتی بودند و شهید مغفوری که متوجه شد از من خواست ظروف، پرده ها و قالی ها را تعویض کنیم. با درآوردن پرده های خانه، موافقت کردم. شهید روی قالی های خانه نمی نشست. می گفت: نشستن روی این قالی ها من را از یاد محرومان غافل می کند، او یک فرش ساده مانند حصیر تهیه کرده بود و یک گوشه خانه گذاشته بود و زمانی که در خانه بود روی این فرش می نشست. ❤️ ❤️ _._._._._🌷♡🌷_._._._._ 🌷 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┅ ❥❥❥ ┅ لینک کانال روایتگران راهیان مکتب حاج قاسم 🍀⚘🍀⚘🍀⚘ http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨📚✨﷽✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨ 📚✨ ✨ صلوات ‌‌و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان 📖روایت «» 🔸خاطراتی از سردارشهید حسین بادپا 🔹فصل پنجم: روایات سوریه 🔸صفحه: ۲۳۹تا ۲۴۱ 🔻قسمت: ۱۴۲ همرزم شهید: رسول محمود آبادی حسین سعی می کرد نماز هایش را توی حرم بخواند. آنجا با نماینده ی ولی فقیه هم آشنا شده بود. زیارت کردنش،خیلی خاص بود! می گفت «حاج رسول، خدارو شکر، اینجا من دوتا زبون یاد گرفتم: یکی زبان عربی...» می خندیدم و می گفتم این یکی که به درد بی بی ات می خوره! دیگه؟ می گفت «زبان حضرت زینب(س) با خانم زینب (س) که حرف می زنم، معمولا جواب می گیرم. با فاصله ای کم از ضریح، با احترام می ایستاد. با صدای بلند، با خانم درد و دل می کرد. راحت اشک می ریخت. راست می گفت؛ زبان حضرت زینب(س)رایاد گرفته بود. آن قدر قشنگ حرف می زد که هر کسی کنارش بود، به وادی دیگری می رفت. 🔻قسمت: ۱۴۳ ‌همرزم شهید: رسول محمود آبادی حدود یک ماه ونیم می بایست برای جذب نیرو در منطقه زینبیه، اقداماتی را می کردیم. در همین وقت کم، حاج حسین، با اکثر افراد شاخص از روحانی گرفته تا هتل دار، کاسب وتاجر و....آشنا شده بود. یکی از برادر ها آمد پیش من، گفت: با این روشی که آقای بادپا پیش می ره، تا سال آینده، به احتمال زیاد، اورا به جای بشار اسد، رئیس جمهور، می گذارند! 🔻قسمت: ۱۴۴ همرزم شهید: رسول محمود آبادی حاج حسین، آدم فعال و پر کاری بود. اگر می دید کاری روی زمین است، بدون هیچ ابایی انجام می داد. برایش مهم نبود این کار سبک است یا سنگین؛ زیاد است یا کم. در بیشتر موضوعات که پیش می آمد صاحب نظری بود. نظرش را می داد، بحث می کرد و گاهی هم راهنمایی. همیشه حرفی برای گفتن داشت. تو این مدت، خیلی به حسین علاقه پیدا کرده بودم. اگر روزی نمی دیدمش ،دل تنگش می شدم. حسین مسئول یکی از خط ها شده بود که هم عراقی ها در آنجا کار می کردند،هم سوری ها. این مسئولیت جدید باعث شد که ما از هم جدا شویم؛ ولی موجب نشد که دیگر او را نبینم. سعی می کردیم تقریبا هر روز چند ساعتی کنار هم باشیم. حالا به حرف خانمش رسیده بودم که گفته بود حیف است حسین در رختخواب بمیرد!حق حسین، شهادت بود. شاید دنبال شهادت نیامده بود. او بعد از شهادت دوستانش در جنگ تحمیلی احساس دین می کرد و برای ادای تکلیفش آمده بود.؛ ولی یقین داشتم که حسین، ماندنی نیست. 👇 🌷 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┅ ❥❥❥ ┅ لینک کانال روایتگران راهیان مکتب حاج قاسم 🍀⚘🍀⚘🍀⚘ http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani ✨ 📚✨ ✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨📚✨📚✨
14.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ارسال سلاح توسط حاج قاسم سلیمانی به فلسطین از جایی که فکرش را هم نمی‌توانید بکنید! 🌷 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┅ ❥❥❥ ┅ لینک کانال روایتگران راهیان مکتب حاج قاسم 🍀⚘🍀⚘🍀⚘ http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
4.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✍روایت علامه آیت الله جوادی آملی دامة برکاته از امضای کفن شهید حاج قاسم سلیمانی... 🌷 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┅ ❥❥❥ ┅ لینک کانال روایتگران راهیان مکتب حاج قاسم 🍀⚘🍀⚘🍀⚘ http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📸 توصیه تأمل‌برانگیز حاج قاسم سلیمانی به برادرزاده‌اش حاج قاسم سلیمانی: مهدی جان! ۱- تمام کسانی‌که به کمالی رسیدند، خصوصاً کمالات معنوی که خود منشأ و پایه دنیوی هم می‌تواند باشد، منشأ همه آنها سحر است. سحر را دریاب. در سن شما تأثیری شگرف دارد اگر چندبار آن را با رغبت تجربه کردی، لذت آن موجب می‌شود به آن تمسک یابی. ۲- زیربنای تمام بدی‌ها و زشتی‌ها دروغ است. ۳- احترام و خضوع در مقابل بزرگترها خصوصاً پدر و مادر؛ به خودت عادت بده بدون شرم دست پدر و مادرت را ببوسی، هم آنها را شاد می‌کنی و هم اثر وضعی بر خودت دارد. عمویت ۹۱/۸/۱۷ -فدا❤ 💠:http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani ------------------------------------------
همه‌ جا، مثل فرزندی که به دنبال پدرشه، کنار بوده... رفاقت خوب این شکلیه...
شک ندارم نگاه به چهره هایشان عبادت است... عبادتی از جنس مقبول به درگاه الهی کاش شفاعتی شامل حالمان شود... شهدا ،گاهی نگاهی...🌱 📿🙏🏻
✨📚✨﷽✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨ 📚✨ ✨ صلوات ‌‌و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان 📖روایت «» 🔸خاطراتی از سردارشهید حسین بادپا 🔹فصل : پنجم 🔸صفحه: ۲۴۳_۲۴۱ 🔻قسمت: ۱۴۵ همرزم شهید: رسول محمودآبادی شبی، در پرواز به ایران، من و حاج قاسم، کنار هم بودیم. گفتم در این مدتی که من کنار آقای بادپا بودم، خیلی به شما حسادت کردم. این آدم، چقدر شما را دوست داره! به قدری بهتون علاقه داره که فکر نکنم اندازه ی یه سر سوزن به خودش علاقه‌ای داشته باشه. چند ماه بعد از شهادت حاج حسین، سردارسلیمانی را دیدم. حرف حاج حسین بود. چقدر در نبود حسین دلتنگ و کسل بود! جای خالی حسین، واقعاً کنارش حس می شد. 🔻قسمت: ۱۴۶ همرزم شهید: حمزه حمیدی نیا من و حسین، در جبهه ی مقاومت سوریه با هم آشنا شدیم. حسین، از فرماندهان اطلاعات هشت سال دفاع مقدس بود. تعجب می‌کردم که چطور با ۷۰ درصد جانبازی، باز به سوریه آمده است. شنیده بودم که بازنشسته شده و با وساطت حاج قاسم آمده است. چند وقتی از آمدنش می گذشت. کم کم با روحیاتش آشنا شده بودم. تنها چیزی که باعث حیرتم می شد نترس بودنش بود. این حرف من تنها نبود. تمام بچه هایی که با حسین در عملیات شرکت می‌کردند، می دانستند که او در هر عملیاتی، نوک پیکان است. همه، حسین را آدمی شجاع، نترس و قوی یاد می‌کردند. حسین، خیلی توی دلم جا گرفته بود. هرچه می گذشت، بیشتر شیفته ی منش و اخلاقش می شدم. باهم عقد برادری خواندیم. یک منزل توی دمشق داشتم. هر وقت بیکار بود، حتماً به من سر می زد. باهم می نشستیم و درد و دل می کردیم. همین که می خواست برود، دلم مثل سیر و سرکه می جوشید. پشت سرش دعا می خواندم. می گفتم: حسین جان، برادرم، عزیزم، تو رو خدا، خیلی مواظب خودت باش! 🔻قسمت: ۱۴۷ همرزم شهید: رسول جمشیدی حسین، با توجه به تجربیات خیلی خاص اطلاعات عملیاتی که در زمان جنگ داشت، هر جا که وارد می‌شد، با روحیه ی شجاعانه، نظرش را می گفت. در بعضی میدان ها باعث تحول شده بود. در بعضی میدان ها که بچه ها زمین گیر شده بودند، با حرکات، رشادت ها و شجاعت های استثنایی اش باعث می‌شد که محور ها به جلو حرکت کنند و خط را بشکنند و به قلب دشمن نفوذ کنند و ضربات مهلکی را وارد کنند. گاهی وقت ها، بر حسب اوضاعی که در عملیات ها پیش می آمد، بر اساس تجربیاتی که داشت، بدون مشورت با فرماندهی عمل می کرد. گاهی با این که می دانستند در آن وضعیت، بهترین تصمیم گرفته شده، این رفتار، به مزاج بعضی فرماندهان خوش نمی‌آمد، و شاکی می شدند. 👇 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┅ ❥❥❥ ┅ لینک کانال روایتگران راهیان مکتب حاج قاسم 🍀⚘🍀⚘🍀⚘ http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani ✨ 📚✨ ✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨📚✨📚✨