«إِنَّ اللهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ»
در حقيقت خدا حال قومى را تغيير نمىدهد تا آنان حال خود را تغيير دهند»
✌️هر رای یک قدم رو به ظهور حضرت مهدی (عج)
قدمی مانده به قله؛ هستیم هنوز
ما زتهدیدات دشمن نهراسیم هنوز
تا شکوفایی گل دولت یار
به همان عهد که بستیم برآنیم هنوز
🌷خانواده سردار شهید محمد شیخ شعاعی🌷
#انتخابات
⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘
#جان فدا ؛
#شهیدالقدس ؛
#مکتب حاج قاسم عزیز ؛
⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘
⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘
👈کانال اطلاع رسانی:
برنامه ها، دوره ها، یادواره ها، راهیان مکتب حاج قاسم عزیز، راهیان نور ، روایت گری ها و...
👇👇👇
http://eitaa.com/sayarimojtabas
⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘
کانال محتوایی مکتب حاج قاسم عزیز 👇👇👇
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
جاودان گشت نام تو گرچه ؛
قاف، الف، سین و میم شدی
#ساعت_عاشقی
#جان-فدا❤
#شهیدالقدس
💠:http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
------------------------------------------
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دستت که زمین افتاد صوتش همه جا پیچید
قسمت شد و دنیا دید یک دست صدا دارد
#ساعت_عاشقی
#جان-فدا❤
#شهیدالقدس
💠:http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
------------------------------------------
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍دستت که زمین افتاد صوتش همه جا پیچید قسمت شد و دنیا دید یک دست صدا دارد...
#حاج_قاسم
#جان_فدا❤
#شهیدالقدس
💠:http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
------------------------------------------
✍سردار شهید حاج قاسم سلیمانی انتخابات برای حکومت ما یک مبارزه ی سیاسی هست بنابراین ما باید با تمام توانمان در صحنهی انتخابات حضور داشته باشیم.
#انتخابات
#دعوت
#انتخاب_مردم
#ایران_قوی
#بحار313
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
#جان_فدا❤
#شهیدالقدس
💠:http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
------------------------------------------
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍دلتنگمو دیدار تو درمان من است...
#حاج_قاسم
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
#جان_فدا❤
#شهیدالقدس
💠:http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
------------------------------------------
💐 #مجید_بربری 💐
زندگی داستانی حُرّ مدافعان حرم
شهید مجید قربان خانی
✨به جای مقدمه:
سلام آقا مجید،سلام برادر،نه،بگذار مثل خانواده ات صدایت کنم،سلام داداش مجید،
داداش مجید،پهلوان ها فقط توی افسانه ها نیستند. قهرمانان این روزها،همان آدم های ساده دیروزند.همان آدم هایی که چقدر ساده از کنارشان گذشته و میگذریم و آن ها چه ساده تر،از دنیای ما دل میبُرند.تو قهرمان این شهر و محله بودی و هستی و شاید کمتر کسی،به پهلوانی ات پی برده باشد.
قصّه تو قصه کوچه پس کوچه های یافت آباد است.قصه تو از آن قصه هایی بود که ما بارها با چشم های ظاهر بین مان،درباره ات قضاوت کرده بودیم.اما تو صدای((هل من ناصر ینصرنی))حسین ع را که شنیدی،تمام جاده را با سر دویدی،تا از قافله عقب نمانی.تو وقتی یک باره کوله بارت را بستی،هیچکس نمی دانست در سرت چه میگذرد. اما تو تصمیمت را گرفته بودی،پس قید دنیای پشت سرت و همه آرزوهایت را زدی.حتی جیب هایت را هم خالی کردی که سبک تر بروی،تا یک محله و یک نسل را رو سفید کنی.قصه تو قصه این روزهای بچه های (یافت آباد )تهران است و عکس هایت ،زینت کوچه هایی است که کودکان خردسالش،هنوز به امید آمدنت ،اسباب بازی هایشان را توی کوچه بساط میکنند.هنوز با دیدن ماشینت،که تو دیگر سوارش نیستی،شادمانه بالا و پایین میپرند. حتی به امید آمدنت برایت نامه مینویسند.در مقابل،بزرگترها مدام از خود میپرسند،
راستی!چه چیزی مجید را با خودش برد؟
مادرت،هرروز،خطی تازه،کنار چین های صورتش می نشیند و پدر هرروز که میگذرد،موهایش سفید و سفیدتر میشود.
انگار دارد به زبان حال میگوید:
((موی سپید را فلکم رایگان نداد...))
بچه مشتی محله! نمیدانم بدنت کی برمیگردد،تا این همه دوری و درد تمام شود.هنوز که هنوز است،مادرت نیمه شب ها،دل آشوب تا سرکوچه می آید،به خیال آن که همین شب هاست که برگردی،ولی کدام برگشت،کدام آمدن؟!
و در آخر از خانواده و دایی های شهید تشکر میکنم،که در خلق این اثر یاری ام کردند.
#جان-فدا❤
#شهیدالقدس
💠:http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
------------------------------------------
26.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✍شهید حاج قاسم سلیمانی ما باید در انتخابات حضور میلیونی داشته باشیم...
🔸آن چیزی که در انتخابات مهم است حضور مردم در صحنهی انتخابات است...
#حاج_قاسم
#ایران_قوی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 گزارشی از حضور کرمانیها در مزار شهید حاج قاسم سلیمانی برای انداختن رای خود در صندوق
#جان-فدا❤
#شهیدالقدس
💠:http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
------------------------------------------
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اینم یه هدیه ویژه برای شما که دیروز حسابی برای عزت ایران تلاش کردید💐🍃
#قرار_عاشقی_با_شهیدان
🌹قدس_باب_الشهداء🌹
#مرد_میدان
#حاج_قاسم
#اللهم_ارزقنا_شهادت
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
#جان_فدا❤
#شهیدالقدس
💠:http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
------------------------------------------
روایتگران راهیان مکتب حاج قاسم سلیمانی(مجمع)
💐 #مجید_بربری 💐 زندگی داستانی حُرّ مدافعان حرم شهید مجید قربان خانی ✨به جای مقدمه: سلام آقا مجید،س
💐#مجید_بربری
#قسمت_1
حلب، الحاضر،خان طومان،۱۳۹۴/۱۰/۲۱
ساعت سه چهار بعدازظهر، دود و مه غلیظی همه جا را گرفته بود.نم نم باران،سوز سرما را چندین برابر میکرد.بوی خون و خاک ،کم کم به مشام میرسید،پای هرکدام از سنگرهای کوچک یک متری،که با تکه های سنگ ساخته اند،بیست سی متر گود بود.مجید روی تپه ای نزدیک یکی از سنگرها،آرام و بی حرکت خواب بود.نه،خواب نه!چیزی شبیه خواب.در تمام روزهای قد کشیدنش ،شاید اولین بار بود که آرام و بی حرکت و بدون جنب و جوش،دیده میشد. دست ها و صورتش گِلی بود.انگشتری را که شب قبل،از حسین امیدواری گرفته بود،هنوز توی انگشت داشت.صدای شلیک تیرها و انفجار نارنجک ها،همچنان فضای آسمان را پر میکرد.از رگبار تیرها،بدجوری گوش آدم تیر می کشید.صدا به صدا نمیرسید. همهمه بی سیم های رها شده و بی صاحب ،از جای جای دشت می آمد:(بچه ها عقب نشینی کنید،بکشید عقب!).
کسی نمیتوانست مجید را حرکت بدهد،کاج های سبز و زیتون های خشک دشت،کم کم خیس باران می شدند.سیزده نفر از بچه ها شهید شده بودند و چند نفری هم مجروح.مرتضی کریمی با آن بدنِ اربا اربا،یک تنه عاشورایی به پا کرده بود.برای خیلی ها از قبل روشن بود.که مجید و چندتا از بچه ها،فردایی نخواهند داشت .این را از چهره و آرامش شب آخرشان ،حدس زده بودند.... و همین طور هم شد.
#داستان_زندگی_شهید_مدافعحرم
#مجید_قربانخانی🌷🕊
💥ادامه دارد...
#جان-فدا❤
#شهیدالقدس
💠:http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
------------------------------------------
✍شهیدی که سر و دستش فدای اسلام شد سردار شهید حاج یونس زنگی آبادی...
🔹چون تولدش با عید قربان مصادف شده و نام پدربزرگش نیز یونس بود نامش را حاج یونس گذاشتند.
🔸از بدر تا کربلای پنج مملو از خاطرات رشادت های سرداری است از دیار کرمان مردی که از دل فقر برخواست و با نشان افتخار شهادت به نقطه پایانی زندگی دنیوی رسید.
🔹تدبیر شجاعت و جسارت بخش جدایی ناپذیر زندگی او بود تا سردار شهید حاج قاسم سلیمانی او را فرمانده گردان امام حسین علیه سلام قرار دهد.
🔸حاج یونس یکی از استوانه های لشکر اسلام بود که خالصانه برای خدا در هر موقعیتی که قرار گرفت بدون کوچکترین چشم داشت و غروری به تلاش و فعالیت شبانه روزی پرداخت.
🔹آقای علی نجیب زاده همرزم شهید روایت نموده یک شب از خواب بیدار شدم دیدم که یک سگ بسیار بزرگ که شبیه یک گرگ بود کنار حاجی و پشت سرش نشسته بود.
🔸بعد از تمام شدن نماز به حاجی شکایت کردم که چرا داخل چادر نماز نمی خواند شاید آن سگ بزرگ یا یک مار و عقرب او را بکشند ایشان گفت از کجا می دانی که آن سگ و مار و عقرب مأمور حفاظت از من نشده باشند مگر ما اینجا آمده ایم که اینطوری کشته شویم ما آمده ایم که شهید شویم.
#شهید_حاج_یونس_زنگی_آبادی
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
#جان_فدا❤
#شهیدالقدس
💠:http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
------------------------------------------
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☑️حاج قاسم سلیمانی:امکان چنین چیزی هست که بتوان با دیپلماسی، فلسطین را به فلسطینیان برگرداند؟
" اینجا راهی جز مبارزه وجود ندارد"
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
#جان_فدا❤
#شهیدالقدس
💠:http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
------------------------------------------
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔گریه های بی امان حاج قاسم در روز تشییع شهید محمد حسین یوسف الهی
چگونه لبی بخندد که عارف ما ..... عاشق ما .... مخلص ما ... حسین آقای ما... 🥀
روایتگران راهیان مکتب حاج قاسم سلیمانی(مجمع)
✨📚✨﷽✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨ 📚✨ ✨ صلوات و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان 📖روایت «#در
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨📚✨﷽✨📚✨
📚✨📚✨
✨📚✨
📚✨
✨
صلوات و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان
📖روایت «#دردانه_کرمان»
🔸خاطراتی از سردارشهید حسین بادپا
🔹فصل: پنجم
🔸صفحه: ۳۱۵_۳۱۸
🔻 قسمت: ۱۹۴
حجت الاسلام والمسلمین علی شیرازی
حاج حسین مجروح شده بود و برای ادامه ی مداوا، در یکی از بیمارستان های کرمان بستری شده و بعد از بهبود، دوباره عازم سوریه شده بود. در آن مدت، از حالش بی خبر بودم تا سردارسلیمانی خبر مجروحیت اش را بهم داد. حاج حسین را در سوریه دیدم. روزی با آقای حمیدی نیا آمد پیشم. دو سه ساعتی با هم بودیم. شام را با هم خوردیم. آنجا از مجروحیت اش گفت و این که این تیر بسیار شیرین بود. کاملا مشخص بود که ظواهر را نمی بیند و در عالم دیگری است. مشخص بود که ماندنی نیست. با حرف هایی که می زد، به یاد غزل حافظ افتادم: درد عشقی کشیده ام که مپرس/ زهر هجری چشیده ام که مپرس. حسین، مرتبه به مرتبه امتحان شد. از عزیزترین افراد زندگی و زن و فرزند دل کند و مال دنیا را ندید گرفت. به مرتبه ای رسید که فقط خدا و رضای خدا را می دید. حسینی که در تمام مراحلی که در سوریه بود، در کنار صدر زاده و بچه های فاطمیون، نه به عنوان فرمانده، بلکه به عنوان یک دوست و برادر ماند و به آنها درس و مشق بندگی و شهادت داد. تقدیری که با صبر برای حسین رقم خورده بود، چیزی جز شهادت و گمنامی نبود.
🔻قسمت ۱۹۵
هم رزمان شهید: رضا سلیمانی، محمدرضا حسنی
حسین می گفت:
- روز جمعه بود. توی یکی از مناطق سنی نشین سوریه خیلی هوس کرده بودم که بروم نماز جمعه. پیش خودم گفتم: گیرم بروم جایی رو هم که نماز جمعه برگزار می شه، پیدا کنم. چه فایده؟ من که نمی فهمم چی می گن! با وجود این تصمیم گرفتم بروم. گفتم درست است که چیزی نمی فهمم؛ ولی ثواب صف نماز جماعت را می برم. پاشدم و رفتم. سرانجام جایی را که نماز برگزار می شد، پیدا کردم. سلام کردم. نشستم آخر های صف. در مدت سخنرانی، فقط به خطیب نگاه می کردم. جملاتش برایم نامفهوم بود. خطیب، خیلی زود متوجه شد که من سوری نیستم. با همان لحن عربی، به آن ها گفته بود که این بنده خدا که توی صف کنار شما نشسته، سوری نیست. خطیب، کمی زبون فارسی بلد بود. من رو صدا زد. گفت بیا کنار من. رفتم کنارش. سلام کردم. گفت حاجی، برای مردم این روستا صحبت کن. گفتم شما که متوجه شدین من ایرانی هستم و عربی بلد نیستم؛ چی بگم؟! خندید و گفت هر چی یاد گرفته ای. هر چی به ذهنم فشار آوردم، دیدم چیزی بلد نیستم جز سلام علیکم. چند دعا کردم؛ اون ها آمین گفتند. رو کردم به خطیب، و عذرخواهی کردم. خطیب گفت شما که اومده اید اینجا، در کنار بچه های سوری می جنگید، ثواب تون، چندین برابر این بچه هاست. اگه این ها مجاهد هستند، کشور خودشونه؛ فقط ثواب مجاهدت رو می برند؛ ولی شما ثواب مجاهدت و مهاجرت را می برین؛ چون هم از وطن و هم از خانواده تون دورین. خم شد پای مرا جلوی مردم بوسید. طوری شد که من با این خطیب دوست شدم.
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
#جان_فدا❤
#شهیدالقدس
💠:http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
------------------------------------------
✨
📚✨
✨📚✨
📚✨📚✨
✨📚✨📚✨📚✨
روایتگران راهیان مکتب حاج قاسم سلیمانی(مجمع)
💐#مجید_بربری #قسمت_1 حلب، الحاضر،خان طومان،۱۳۹۴/۱۰/۲۱ ساعت سه چهار بعدازظهر، دود و مه غلیظی همه ج
💐#مجید_بربری
#قسمت_2
سرنوشت شهید مدافع حرم مجید قربانخانی. حرّ مدافعان حرم 🌸🌿
تهران-۹۴/۱۰/۲۲
خبرهای ضد نقیضِ خان طومان،در فضای مجازی و بین مردم پرشده بود. یکی میگفت بیست تا شهید دادند،دیگری میگفت نه،پنجاه تا،کسی هم میگفت:اصلا شهید ندادند.در این همهمه شایعه و حقیقت ،مهرشاد دایی کوچک مجید،اولین کسی بود که فهمید.رفیقش در پارکینگ دادسرا گفته بود:
_میگن دیروز ده دوازده نفری،توی سوریه شهید شدن.
_واقعا؟این همه!حتما عملیات بوده.
_این پسره را می شناسی توی یافت آباد،محله خودمون قهوه خونه داشت؟خیلی شلوغ پلوغ بود،با نصف محل هم سلام و علیک داشت.اولِ بچه خفن ها بود و آخر صفا و مرام.
دل مهرشاد ریخت.با خودش گفت:(توی یافت آباد کسی جز مجید،با این خلقیات نداریم). همه خاطرات خواهرزاده،جلوی چشمش قطار شد،از اولین روزهای بچگی شان،تا همین اواخر که کمی سرسنگین شده بود.نبودن مجید،چقدر سخت و نفس گیر بود.مهرشاد حالش بد شد.تا چنددقیقه چیزی نمی فهمید.با آب قند و تکان و سیلی ،کمی حالش جا آمد.گلویش خشک شده بود و زبانش نمی چرخید.با این حال،فوری گوشی را برداشت و شماره پدر مجید را گرفت:
_الو آقا افضل کجایی؟چه خبر از مجید،زنگ نزده؟
_الحمدلله خوبم،اتفاقا دیروز زنگ زد،باهم صحبت کردیم.ضمنا گفت شاید تا سه چهار روز ،نتونم زنگ بزنم. یه وقت بلند نشید راه بیفتید این طرف و اون طرف،این گردان و اون گردان!
_آقا افضل!مگه قرار نبود سر یه هفته مجید رو برگردونن،چرا خبری ازشون نیست؟
_نمیدونم والله، حتما برمیگردونن.
مهرشاد به یکی از رفقای نظامی اش زنگ زد و آنجا بود که دستش آمد،خواهرزاده اش شهید شده.دیگر پاهایش توان نداشت.دو دستی محکم به سرش و مثل بچه های دوساله،زار زار افتاد به گریه😭
می دانست دیگر مجیدی،وجود نخواهد داشت.اما افضل و آبجی مریم،هنوز نمیدانستند پسرشان شهید شده.مثل مرغ سرکنده بودند.دل هر دو،مثل سیر و سرکه میجوشید.دلشوره رهایشان نمیکرد.مهرشاد دلواپس خواهر بود.((خدایا!حالا آبجی ام بعد از مجید چه می کنه؟افضل چی...،روزهای سختی در انتظارشان است )).
#داستان_زندگی_شهید_مدافعحرم
#مجید_قربانخانی🌷🕊
💥ادامه دارد...
#جان-فدا❤
#شهیدالقدس
💠:http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
------------------------------------------
دوست دارم شبیه تو باشم
شبیه کلمهای که خدا دوست دارد:
شھید🕊♥️
شبتون-شهدایی
#جان-فدا❤
#شهیدالقدس
💠:http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
------------------------------------------
📸 گزارش تصویری| حال و هوای زائرین شهدا در عصر روز یکشنبه
«شهدا! شما را واسطه قرار میدهند تا آمین بگویید به دعاهایشان تا خدا اجابت کند.»
#جان-فدا❤
#شهیدالقدس
💠:http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
------------------------------------------