خاطرات شهید مدافع حرم عباس دانشگر به روایت پدر
بعد از دو هفته از شهادتش، ساکش به دستمان رسید وسایل داخل ساک را یک به یک دیدم و ساک را کنار اتاق گذاشتم. در نیمههای شب ناگاه صدای اذان را شنیدم و از خواب پریدم. ساعت را نگاه کردم. دیدم نیم ساعت به اذان شرعی مانده؛ هیجان تمام وجودم را گرفته بود؛ دویدم در حیاط خانه که ببینم صدای اذان از مناره مسجد است یا نه! متوجه شدم صدای اذان از داخل خانه است؛ وقتی خوب دقیق شدم؛ دیدم اذان از ساک کنار اتاق است. سراسیمه به سمتش رفتم و گوشی تلفن عباس در ساک بود؛ گرفتم، نگاهم به آن خیره شد... روی صفحه نوشته بود: «اذان به وقت حلب»
#معرفی_کتاب
#آخرین_نماز_در_حلب
به کوشش: #مومن_دانشگر
توسط #انتشارات_شهیدکاظمی
جهت مشاهده و تهیه کتب از طریق زیر اقدام کنید
سایت من و کتاب
https://b2n.ir/j72548
سایت انتشارات شهیدکاظمی
https://b2n.ir/515723
نسخه الکترونیک
https://b2n.ir/n10168
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani