عباس ۱۶ ساله بود که به همراه دوستانش به منطقهی سردشت اعزام شد، دل شیدایی او در سنگرها و تپههای پدافندی آرام نمی گرفت و دلش می خواست به مناطق عملیاتی اعزام شود تا در تقابلی رو در رو غیرت عباس گونهاش را به رخ یزدیان بکشد، کوچکتر از اطرافیان خود بود، اما تحلیل او از اوضاع جنگ بسیار عمیق و متفکرانه بود و از همان روزها، می خواست کاری بکند، مفید باشد و به معنای واقعی حضوری مؤثر داشته باشد.
فرماندهان نیز قابلیت های او از جمله درایت و شجاعتش را به خوبی کشف کرده و از همان ابتدا ایشان را از گروه پدافند مستقر در آن جا جدا گردند و وی بهعنوان بیسیمچی واحد اطلاعات لشکر ۱۷ علیبنابیطالب(ع) مشغول به کار شد و بعد از مدتی یکی از ارکان این واحد به شمار می رفت.
این سرباز رشید اسلام، جانبازی سربلند بود. در طول حضور در جبهه سه بار مجروح شد، اصابت ترکش به گردن، شکم و پای راست و نیز عبور گلوله از پای چپ، از جمله جراحت های او در جنگ بود؛ که بعضی از این جراحت ها او را تا سر حد شهادت هم برده بودند. اما خواست و اراده خداوند حکیم این بود که عباس ذخیره الهی باشد تا در چنین روزهایی- با شهادتش- غبار غفلت و نسیان را از چشمان چون مایی بشوید.
#شهادت_را_به_بهاء_میدهند💐
#حاج_عباس_عاصمی