9سالی بود که خاکش کرده بودیم. همون جنازه ای که 18روز توی ارتفاعات کردستان مونده بود..
تازه بعد از 28روز که برای دفن آوردنش تغییری که نکرده بود هیچ، بوی خوشی هم
می داد.
بارون زده بود وقبرش رو خراب کرده بود باید تعمیرش می کردیم.
سنگ قبرش رو برداشتیم. زیر سنگ خالی شده بود. دیواره های قبر و سنگ لحد بهم ریخته بود.برادر و پسرم رفتند توی قبر جنازه سالم بود.
نمی شد کاری کرد باید می آوردنش بیرون وقتی خواستند جنازه رو بدند بالا،دست هردوشون خونی شد.🍃
اینا رو پدرش می گفت با همون لهجه بوشهری ادامه داد:«شبا کا از بیرون می اومد تا دیر وقت می نشست زیر نور چراغ فانوس،می خوند و می نوشت. بهش می گفتم: بابا خسته ی کاری، برو بخواب برای چی خودتو اذیت می کنی؟»
می گفت: «بابا می خوام خوندن و نوشتن یاد بگیرم، روضه خون امام حسین(ع)بشم.»
آخر به آرزوش رسید. محرم که می شد مردم رو جمع می کرد براشون نوحه می خوند،روضه می خوند. عبدالنبی هر چی داره از امام حسین(ع)داره...»🍃
کتاب خط عاشقی:حسین کاجی
#شهید_عبدالنبی_یحیایی
#امام_حسین #محرم
تولد: 1342استان: بوشهر
روستای تنگ ارم برازجان
شهادت: 8/5/1362
منطقه عملیاتی حاج عمران🌱
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani