محمد روز ۱۳۶۸/۱۱/۱۰ در محله منبع آب اهواز در خانواده ای مذهبی چشم به جهان گشود. پدر وی جانباز و رزمنده ۸سال دفاع مقدس پاسدار رمضان ظهیری است و شهید فرزند سوم خانواده بود که دوران تحصیلی متوسطه خود را در هنرستان شوراب در رشته کامپیوتر تحصیل نمود و عضو کانون پرورشی هنری مسجد سیدالشهدا (ع) بود .
محمد در سال۸۷ به عضویت سپاه پاسداران یگان تکاور صابرین تهران در آمد که چند سالی در تهران به انجام وظیفه مشغول بود ، سپس به یگان صابرین تیپ حضرت حجت (عج) کلانشهر اهواز منتقل و انجام خدمت می کرد .
شهید محمد ظهیری در عملیات های نبرد با پژاک در شمال غرب (قله های جاسوسان) و همچنین اشرار شرق در سیستان و بلوچستان حضور فعال داشت و در این عملیات ، بسیاری از همرزمان خود را که به فیض شهادت نایل آمدند از دست داد.
محمد از قافله شهادت و دوستان شهید خود جا نماند و در ظهر اول آبان سال۹۴ مصادف با ظهر تاسوعای حسینی در شهر حلب سوریه و در نبرد با جبهه ی تروریستی و تکفیری داعش و جبهه النصره و برای دفاع از حرم عقیله اهل بیت حضرت زینب (س) از ناحیه سر و گردن مورد اصابت تیر قرار می گیرد و به درجه رفیع شهادت نایل آمد .
پیکر پاک و مقدس شهید مدافع حرم ، ستوان سوم محمد ظهیری در روز ۸ آبان در حرم علی بن مهزیار اهوازی و در جوار ۸ شهید گمنام دفاع مقدس به خاک سپرده و زیارتگاه عاشقان و دلدادگان به ابا عبدالله است.
فدایی #حضرت_زینب
#شهید_محمد_ظهیری 🌹
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
موقعی که به خواستگاری رفته بودیم، نخستین حرفی که به خانمش گفت این بود که "اگر روزی جنگی رخ دهد من به جبهه میروم و نباید جلودار من شوی". به من میگفت "مادر، شما از من راضی باشید، میخواهم بروم و شهید بشوم چون اگر نروم از حضرت فاطمه زهرا(س) خجالت میکشم".
اوایل به او میگفتم "دو فرزند کوچک داری که به تو احتیاج دارند" اما میگفت "مادر، من اگر نروم شما اینجا نمیتوانید راحت باشید؛ من و این و آن باید برویم تا شما آسایش داشته باشید.
کسی برای حفاظت از حرم حضرت زینب(س) نیست و این وظیفه ما است، باید برویم تا یک آجر از حرم حضرت زینب(س) کم نشود".
به روایت مادر شهید
#شهید_جواد_جهانی 🌹
#وفات_حضرت_زینب تسلیت🌱
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹مناجات سحر در لحظات عاشقی؛
مزار مطهر حاج قاسم عزیز و شهدای عزیز گلزار بین المللی شهدای کرمان نایب الزیاره هستم...
🌷سحر جمعه ۲۹ بهمن ۱۴۰۰
http://eitaa.com/sayarimojtabas
http://t.me/sayarimojtabas
http://eitaa.com/raviannoorshohada
http://eitaa.com/banovaneshahideh
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
http://eitaa.com/dokhtaranehajqasem1
به فقرا و حاشیهنشینهای قرچک و ورامین خیلی کمک میکرد. ظرف و ظروف و روغن و خوار و بار ( ارزاق ) را بستهبندی میکرد و پشت نیسانش میگذاشت و شبها به خانه فقرا و ایتام میبرد و به آنها میداد. مقدار از درآمدش را بدون اینکه کسی بداند به خیریه کمک میکرد.
بعد از شهادت تماس گرفتند که فلانی هرماه مبلغی کمک میکردند، اما این ماه پولی واریز نشده که پدرش گفت پسرم شهید شده است.
عادت نداشت کارهای خیری را میکند را برای کسی توضیح دهد. فقط یک بار آجیل عید را از هر چیز دو بسته خریده بود و داخل سری دوم یک کاغذ انداخته و نوشته بود«خ» وقتی تعجب مرا دید ، گفت : « اینها برای خیریه است .»
سه روز بعد هز شهادتش از آسایشگاه کهریزک تماس گرفتند و جویای حال مهدی شدند وقتی گفتیم شهید شده با ناراحتی گفتند که ماهی ۶۰۰ هزار تومن به آسایشگاه کمک میکرد.
به نقل از همسر و مادر شهید
کتاب؛ بابا مهدی
#شهید_مهدی_قاضی_خانی
فدایی #امام_زمان 🌹
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
خدا، شهید مهدی خندان را رحمت کند. مرحله دوم عملیات والفجر چهار به عهده نیروهای تهران بود. ستون بچه ها برای عملیات حرکت کرد که شهید خندان سر ستون بود. وقتی به کمین دشمن رسیدیم ، همه عزا گرفته بودندکه چطور باید از این کمین رد شوند.
فاصله ما تا نیروهای دشمن شش کیلومتر بود. «خدا یا چه کنیم؟» تنها جمله ای بود که از دهان همه شنیده می شد. شهید خندان با یک اطمینان خاصی که فقط از دل او می توانست بلند شود، گفت: «مگر آیه وجعلنا یادتان رفته، همه بخوانید. قول می دهم کسی شمارا نبیند.»
بعد از این درخواست سه کیلومتر ستون ما از زیر لوله دوشکا رد شد و کسانی که پشت دوشکا نشسته بودند ما را ندیدند. افراد این ستون از 1 شب تا چهار صبح این راه را طی کردند، بدون اینکه کوچکترین اتفاقی رخ دهد. همه اینها حاکی از اعتقاداتی است که در جنگ ما نیروهایمان به همراه داشتند.»
به روایت همرزم شهید
#شهید_مهدی_خندان
فدایی مکتب #امام_زمان 💞
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ببینید | روایت زائر ترکیهای مزار سردار دلها از شخصی که بهواسطه شهادت حاج قاسم، شیعه شد...
حاج قاسم ما
فدایی #امام_زمان❤️
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
بنزین ماشینم تمام شده بود از مهدی خواستم چند لیتر بنزین بدهد تا به پمپ بنزین برسم
گفت : بنزین ماشین من از #بیت_المال است ، اگر ذره ای از آن را به تو بدهم نه تو خیر می بینی و نه من !
شهید مهدی طیاری🕊🌷
@maktabehajqasemsoleimani
سبک زندگی پرستاری که در ایام بارداری کرونا گرفت و شهید شد.
دخترم می گفت : اگر از این لباس سفید به رو سپیدی رسیدیم هنر کردیم.
برای داغ بیماران کروناییاش در خانه اشک میریخت و میگفت: شرمنده خانواده آنهاشدیم.
بالای سر بیماران قرآن میخواند.
هر وقت صحبت مرخصی می شد می گفت: این روزها مردم به مانیازدارند. وقتی حاج قاسم شهید شد، مریم گفت: باید برای تشییع جنازه به کرمان برویم. در مسیر مدام زیارت عاشورا می خواند و طلب شهادت میکرد.
راوی پدر شهیده
فدایی آرمان #حاج_قاسم
#شهیده_مریم_رحیمی 🌷
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
اولین شهید مدافع حرم استان کرمان
از رزمندگان لشکر 41 ثارالله بود، به قول فرماندهاش حاج قاسم، از اتوبوس شهادت دوران دفاع مقدس جا مانده بود، ولی خودش را به اتوبوس شهادت در سوریه رساند.
#شهید_محمد_جمالی_پاقلعه
رفیق #حاج_قاسم ❤️
شهیدی که حاج قاسم
خودش او را به خاک سپرد...
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
روایت همسر محترم شهید حامد بافنده از نحوه ی اعزام شهید به سوریه؛
بچه های فاطمیون حامد را از خود می دانستند و حامد نیز خودش را جدا از انها نمی دانست و همیشه این را می گفت: که بچه های فاطمیون خیلی مظلومند خیلی مظلوم واقع شدند.
هیچ مداحی قبل از حامد برای افغانها و اردوگاه رفسنجان نمی خواند. حامد می رفت و برایشان می خواند از همین جا کم کم با تیپ فاطمیون آشنا شد، حتی با چند تن از رزمندگان مدافع حرم رفسنجان تصمیم داشت به سوریه برود، بعد که دید با فاطمیون سریع تر به سوریه می رسد تصمیم گرفت با انها همراه شود.
هر کسی که به حامد می گفت چرا می روی می گفت نمی دانید چه جنایتهایی می کنند!!
باید بروید و ببینید آنجا زن جوان را از کمر بریدند..
اگر مسلمان هم نباشی انسان که باشی نمی توانی طاقت بیاری..
اگر ما نرویم باید میدان شهدای رفسنجان با داعش بجنگیم..
شهید حامد بافنده 🌷
شهادت: ۱۳۹۶/۲/۳
فدایی آرمان های #حاج_قاسم🌱
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
همه جور شاگردی داشت. از حزب اللهی ریش دار تا صورت تراشیده تیریپ آرت. از چادری سفت و سخت تا آنها که مقنعه روی سرشان لق می زد.
یک بار یکی از همین فکلیها همراه دوست محجبه اش آمده بود پیش دکتر. پیش پای هردوشان بلند شد. جواب سؤالات هردوشان را داد. هردوشان را هم خطاب میکرد «دخترم». اذان گفتن . نگفت «بروید بعد نماز بیایید» . همان جا آستین هایش را بالا زد. سجادة کوچکی در دفترش داشت که هروقت فرصت نماز جماعت نبود، در دفتر نماز اول وقتش را می خواند.
یک سال بعد، آن دختر فکلی، در صف اول نماز جماعت دانشگاه بود و قرآن بعد از نمازش ترک نمی شد. شهید دکتر مجید شهریاری این طور شاگرد تربیت میکرد.
پ ن:تنها آنهایی ترور میشوند که وجودشان دریچہۍ تنفس استڪبار را میبندد، آنقدرکہ مجبور شوند، آنهاراحذف فیزیکی، یعنے ترور کنند...
#شهید_ترور
فدایی ظهور #امام_زمان
#شهید_مجید_شهریاری💚
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
فاصله ما و عراقی ها پنجاه، شصت متر بود. بدجور می کوبیدند ؛ کار گره خورده بود. باید از وسط میدان مین معبر باز می کردیم برای پیش روی بچه ها.
هر چه تخریبچی رفته بود زده بودنش. این جور وقت ها بود که سرنوشت یک گردان می افتاد دست تخریبچی دل و جرائتی میخواست، این بار مجید داوطلب شد کارش درست بود. معبر را باز کرد.
موقع برگشت تیر خورد همه فکر می کردیم شهید شده. هفت، هشت تیر خورد به شکمش. بچه ها رد شدند، رفتند جلو. انداختیمش توی آمبولانس شهدا و برگشتیم عقب، دیدیم هنوز زنده است.
۹ ماه تو کما بود. از پشت شیشه می رفتیم ملاقاتش باور نمی کردیم زنده از بیمارستان بیاید بیرون. شکمش باز بود و دل و روده اش معلوم بود. یک شب، تمام دکترهای بیمارستان مصطفی خمینی قطع امید کردند.
همان شب مادر و مادربزرگش رفتند امامزاده صالح نذر و نیاز. فردا صبح علایم حیاتی اش برگشت. همه تعجب کردند بعد از آن بارها به مادربزرگش می گفت: ” شما نگذاشتید من بروم”
#شهید_مجید_پازوکی🌷
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مثل سردار سلیمانی
شما هم اهل مسابقھ باشید
#حاج_قاسم🌹
#السابقون_السابقون..
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
برشی از کتاب دردانه کرمان
این کتاب درباره شهید حسین بادپا و به درخواست سردارشهید حاج قاسم سلیمانی نوشته شده است.
دیشب، نیمه های شب، گلزار شهدا بودم. سر قبر یوسف الهی (که گفته بود تو شهید نمی شوی) نشسته بودم. تو حال و هوای خودم بودم. زیارت عاشورا میخوندم، دیدم یه صدای پا میاد توجه نکردم، صدای پا نزدیک شد. آرام دست گذاشت رو ی شانه ام. سر بلند کردم. سردارسلیمانی بود.
گفت «حسین، چطوری؟! آماده ای بری سوریه؟»
گفتم «من خیلی وقته آماده ام»
گفت پس کارهات رو بکن،
یه روز گذشت که بهم خبر دادند برای رفتن آماده باشم.
#حاجقاسم 🌱
#شهید_حسین_بادپا
#رفیق_شهید_شهیدت_میکند💞
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
🌹 اعزام کاروان راهیان مکتب حاج قاسم سلیمانی عزیز به استان کرمان
⚘زیارت مزار مطهرحاج قاسم عزیز
و شهدای عزیز استان کرمان،
حضور در مکان های زیارتی، فرهنگی، سیاحتی و تاریخی
و برنامه های متنوع☝
با حضور تیم هادی و راویان تخصصی مکتب
🌷هر هفته کاروان راهیان مکتب حاج قاسم عزیز به استان کرمان به مدت ۳ روزه اعزام می گردد...
🌷 نایب الزیاره بودیم...
http://eitaa.com/sayarimojtabas
http://t.me/sayarimojtabas
http://eitaa.com/raviannoorshohada
http://eitaa.com/banovaneshahideh
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
http://eitaa.com/dokhtaranehajqasem1