ایستگاه بچه های حاج قاسم
گزارش کار🎤
تعداد هفده(۱۷) عدد بسته بندی گوشت گوسفند اهدایی از طرف یکی از عزیزان
که امروز بین هفده خانواده یتیم و نیازمند
توزیع شد
خداوند متعال به همه دوستان و عزیزانی که با کمک های خود دل بچه های یتیم را شاد میکنند خیر و برکت و رحمت و مغفرت و عافیت و سلامتی و تندرستی و شادکامی و موفقیت و سربلندی و عزت و عاقبت بخیری عنایت کند و دستگیر خود و بچه هایشان در دنیا و آخرت باشد
انشاالله
به یاد داشته باشید انسان های خوشبخت کسانی
نیستند که بیشتر به دست آورده اند، بلکه آن هایی
هستند که بیشتر به دیگران بخشیده اند.
صدقه و هدایا و نذورات ، رد مظالم به نیت خود و اموات تان برای یتیمان
و نیازمندان
شماره کارت 👇
5892101437070432
بنام ابوالفضل ایزدی بیدانی
بانک سپه
مکتب سردار سلیمانی
یاران حاج قاسم
مدافع حرم شهید حمید سیاهکالی
برش اول1⃣
با موتورش تصادف کرده بود. رفتیم بیمارستان. دکتر ده روز براش استراحت مطلق نوشته بود. کمر درد شدیدی داشت. حتی در این حالت مقید بود که بعد از اذان مغرب موقع آب خوردن بنشیند. می گفت: «از امام صادق (ع) روایت داریم که اگر شب نشسته آب بخوریم، رزق مان بیشتر می شود
برش دوم2⃣
رفته بودیم فروشگاه محصولات فرهنگی امام زاده تصمیم گرفتیم برای منزل جدید مان تابلویی از امام خامنه ای بگیریم. موقع حساب کردن، از فروشنده پرسید: «انگشتر درّ نجف دارید؟ نداشت از فروشگاه که بیرون آمدیم، انگشتانش را تا جلوی صورتم بالا آورد و گفت: «این انگشتر درّ نجف همیشه همراهمه. شنیده ام هر کسی انشگتر درّ نجف همراهش باشد، روز قیامت حسرت نمی خورد.باید بروم این نگین را دو تکه اش کنم تا تو هم داشته باشی. دوست ندارم روز قیامت حسرت بخوری
برش سوم3⃣
قرار بود روز جمعه حمید با یکی از دوستانش برود قم. داشتم توی آشپزخانه برایش کتلت درست می کردم. ساکش را که بستم از فرط خستگی کنار پذیرایی دراز کشیدم. حمید داشت قرآنش را می خواند. وقتی دید آنجا خوابم گرفته، آمد بالای سرم و گفت: «تنبل نشو. بلند شو وضو بگیر راحت بخواب.»
با خنده و شوخی می خواست بلندم کند. گفت: به نفع خودت است که بلند شوی و با وضو بخوابی وگرنه باید سر و صدای مرا تحمل کنی . شاید هم مجبور شوم پارچ آبی را روی سرت خالی کنم. حدیث داریم بستر کسی که بی وضو می خوابد مثل قبرستان مردار و بستر آنکه با وضو بخوابد همچون مسجد است و تا صبح برایش ثواب می نویسند.
آنقدر گفت و سرو صدا کرد که به وضو گرفتن رضایت دادم.
🌻امام صادق علیه السلام:
🌱در شب و روزت منتظر امر (فرج) مولايت باش.
📚:بحارالأنوار جلد 98' ص 159
#اللهم_بحق_زینب_عجل_لولیک_الفرج
#سه_شنبه_های_مهدوی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥سخنان شهید سردار سلیمانی درباره دفاع مقدس
#هفته_دفاع_مقدس
#حاج_قاسم🌷
لینک کانال مکتب سردار سلیمانی
👇👇👇👇👇
❤️ مکتب سردار سلیمانی🌷
@maktabesardarsoleimani
┄┅══❁🕊🌷❁══┅┄
Alireza Eftekhari - Ghalbe Vatan [128].mp3
3.58M
#دفاع_مقدس
🎼آهنگ قلب وطن به مناسبت هفته دفاع مقدس
🎤علیرضا افتخاری
#داستانکوتاه📚
قابل توجه برای بعضی از مسئولین 👇
لطفا با دقت بخوانید
#بهلولوقیمتپادشاهیهارون
روزی بهلول بر هارون وارد شد. هارون گفت: ای بهلول مرا پندی ده.
بهلول گفت: اگر در بیابانی هیچ آبی نباشد تشنگی بر تو غلبه کند و می خواهی به هلاکت برسی چه می دهی تا تو را جرعه ای آب دهند که خود را سیراب کنی؟
گفت: صد دینار طلا.
بهلول گفت اگر صاحب آن به پول رضایت ندهد چه می دهی؟
گفت: نصف پادشاهی خود را می دهم.
بهلول گفت: پس از آنکه آشامیدی، اگر به مرض حبس البول مبتلا گردی و نتوانی آن را رفع کنی، باز چه می دهی تا کسی آن مریضی را از بین ببرد؟
هارون گفت: نصف دیگر پادشاهی خود را می دهم.
بهلول گفت: پس مغرور به این پادشاهی نباش که قیمت آن یک جرعه آب نوشیدن و
یک دفع بول است
آیا سزاوار نیست که با خلق خدای عزوجل نیکوئی کنی و کار مردم را راه بیندازی و بر مردم سخت نگیری؟
8.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ایستگاه شهادت 🌷
عشق و علاقه وافر سردار شهید سید حمیدرضا هاشمی به فرزندان شهدا
6.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این هم تقدیم به همه کسانی که میلیاردی اختلاس میکنند و سیر نمیشن. البته با عرض معذرت از همه دوستان دلم نیومد شما هم نبینید خدا لعنت کنه کسانی که خون شهدا را زیر پا گذاشتند
🔰زندگی به سبک
شهید شهیدمحمود شهبازی🌷
حاج محمود در کارش، آدم منظم و بسیار جدی بود. در وادی رفاقت هم برای دوستانش سنگ تمام می گذاشت. شرایط را هم به خوبی درک می کرد. آن جا که جنگ بود و برای روحیه ی نیروها احتیاج به شوخی و ... بود دریغ نمی کرد. وقتی هم که در شهر بودیم و شرایط تغییر می کرد و عنصر زمان بسیار مهم بود او یک مدیر کارآمد بود.
📚: مهاجر
🔰زندگی به سبک
شهیدنوید صفری🌷
قرآنی کوچک و زیارت عاشورای برگ برگ شدهای در جانمازش بود که حلقهی وصلش به خدا بود. هر صبح کتابچهی زیارت عاشورایش را ورق میزد و دلش را به خدا میسپرد. انگار که زیارت عاشورا دفتر مشق روزانهاش برای کربلاییشدن بود. بعد از قرائت زیارت عاشورا تازه نجواهایش آغاز میشد و اشکهایش مثل مروارید از روی گونههایش جاری میشدند. به واقع نوید با عبادت، تازه خستگیاش درمیرفت و انرژی میگرفت.
📚: همیشه در کنارت هستم