فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 بدرقه فرزندان شهید"ناصر بشنام "از خانه تا مدرسه توسط فرمانده انتظامی استان کرمان/ به روایت فیلم
صبح امروز، همزمان با فرا رسيدن سال تحصيلي جدید و بازگشایی مدارس، فرزندان شهید"ناصر بشنام"با همراهی سردار "فرشید" فرمانده انتظامی استان کرمان و جمعی از مسئولان انتظامی سال تحصیلی را آغاز کردند
#مدیون_شهدائیم
🕊✨🕊✨🕊
👈پدر پنج شهید دفاع مقدس( 🌷شهیدان افراسیابی🌷) در زمانی که آخرین فرزندش را به خاک میسپردند، تقاضا کرد یک بار دیگر فرزندش را ببیند.
وقتی کفن را باز کردند او خطاب به آخرین فرزند شهیدش گفت:
👈‼️ به آقا اباعبدالله سلام برسان و بگو عذر می خواهم اگر دیگر پسری ندارم تقدیمت کنم🥺.
گفت،شما در کربلا تمام عزیزانت را در راه خدا دادی....😭
🕊شادی روح همه شهدا و پدرو مادران شهدا صلوات
🌻پیامبر گرامی اسلام(ص)
🌱کمتر گناه کن تا مردن بر تو آسان گردد.
📚: شهابالاخبار، ص ٣٠٩
🌷🌷🌷🕊🌷🌷🌷
🌻امام رضا(علیهالسلام) می فرمایند:
🌱 كسی كه از مردن یاد میکند ولی خود را برای آن آماده نمیکند در حقیقت خود را مسخره کرده است!
📚: مواعظ عددیه، ص ٢٠٠
#اللهم_بحق_زینب_عجل_لولیک_الفرج
#پنج_شنبه_های_شهدایی 🌷
تصویری از سردار شهید حاج قاسم سلیمانی
وقتی که یه انگشتر رو به فرزند جانباز شهید علی خوش لفظ هدیه داد.
🌷🌷🌷🕊🌷🌷🌷🌷
بعد از شهادت همسرم، در مرداد ماه بود که سردار برای سخنرانی یادواره شهدای عملیات رمضان به همدان آمد و من دلم گواه میداد که ایشان سری هم به خانه ما خواهند زد و شروع کردم به تمیز کردن منزل و حتی یک کلمه به فرزندانم چیزی نگفتم.
پسر کوچکم بسیار مشتاق بود که سردار را از نزدیک ببیند و حتی پیشنهاد داد شبانه سر مزار پدرش برویم؛ میگفت من مطمئنم سردار سر مزار بابا میرود پس ما برویم آنجا بنشینیم تا او بیاید....
حدود ساعت یک بعدازظهر بعد از سخنرانی در حسینیه امام(ره)، سردار به منزل ما آمدند. از بزرگان افراد بسیاری به منزل ما آمدهاند ولی آمدن ایشان با همه فرق داشت، سردار بوی بهشت و شهادت میداد و این رایحه تمام فضای خانه ما را عطرآگین کرده بود، همه ما اشک میریختیم.
ایشان خیلی صمیمی و دوستانه پسران من را بغل کردند و پسرانم هم همینطور، انگار سالهاست همدیگر را میشناسند.
🎤راوی: همسر شهید
#حاج_قاسم
لینک کانال مکتب سردار سلیمانی
👇👇👇👇👇
❤️ مکتب سردار سلیمانی🌷
@maktabesardarsoleimani
┄┅══❁🕊🌷❁══┅┄
YEKNET.IR - shor - shabe 7 muharram 1401 -karimi.mp3
5.95M
🌷هر کس دلش عاشقه، شد زائر کربلا
🌷با حضرت فاطمه امشب میره کربلا
🎤با نوای:محمود کریمی
#شب_جمعه
#شب_زیارتی_ارباب_بی_کفن💔
#صلی_الله_علیک_یااباعبدالله
🌷🌷🌷🕊🌷🌷🌷
اکبر در جبهه سوسنگرد به شهادت رسید. او را به عنوان اولین شهید زادگاهش، بعد از تشییع باشکوه، در بهشت زهرا به خاک سپردیم. حالا دیگر با حضور او، اسلام آباد هم صاحب گلزار شهدا شده بود.
دوستی می گفت: در شبِ همان روزی که شهید مومنی را به خاک سپردند، در عالم خواب، همه ی اهل قبور را خوشحال و خندان دیدم....
جلو رفتم و از یکی پرسیدم: علت این همه ی خوشحالی شما چیست؟!
او گفت: از زمانی که مهمانی تازه برایمان رسیده و شهید مومنی را اینجا به خاک سپرده اند، به آبروی این شهید، همه ی اهل این قبرستان، آزاد شدند، برای همین همه ی آنها خوشحالند.
📚: ره یافتگان کوی یار
سردارشهید اکبر مومنی🌷
#یڪروایتعاشقانہ
برای خطبه عقد به محضر امام شرفیاب شدیم .
حضور در جوار امام امت ، شوری وصف ناپذیر
در دلم ایجاد کرده بود . از هیجان این پیوند در حضور ایشان سینهام گنجایش قلب تپندهام را نداشت .
امام لب باز کرد و خطبه عقد ما را جاری کرد .
بعد بهعنوان هدیه عقد ، این جمله را به ما
هدیه کرد : « عزیزانم گذشت داشته باشید ،
با هم بسازید انشاءالله که مبارک باشد . »
علی قبل از اینکه به نزد امام برویم به من
گفته بود : ما فقط در دنیا زن و شوهر نخواهیم بود
بلکه در بهشت نیز با هم هستیم ، بعد هم این
آیه را برایم تلاوت کرد :
« هم و ازواجهم فی ضلال علی الارائک متکئون »
عروسی را به خاطر خانواده شهدا ظهر گرفتیم ؛
گفتم : ناهار بخور . گفت روزهام!
گفتم : روز عروسی ؟
گفت : نذر داشتم ، اگر روز عروسیم عید غدیر بود روزه بگیرم!
گفت : دعا میکنم ، آمین بگو . .
گفت : خدایا همانطور که عید غدیر به دنیا آمدم ،
عید غدیر ازدواج کردم ، شهادتم را عید غدیر بذار!
گفتم : آمین .
هر عید غدیر منتظر شهادتش بودم .
عید غدیر سال ۱۳۶۶ شهید شد .
به روایـتِ : همسر شهید حاج علی کسائی🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 تیمساری که اجازه نداد ایران تحقیر شود!
درود بر شرف و غیرت ایرانی
🖼 نسخهی اصلی زن زندگی آزادی👆
✅ زن ، زندگیاش را داد، تا ما آزاد باشیم در پناه قرآن و خون مطهّر شهیدان 💔
#یاد_شهداء
#هفته_دفاع_مقدس
👆👆👆👆👆
ایستگاه گزارش
بچه های حاج قاسم 🎤
مبلغ بیست و سه میلیون و پانصد هزار ریال معادل (دو میلیون و سیصد و پنجاه هزار تومان) به حساب کودک مریض که از خانواده سادات هست واریز شد
👇👇👇👇👇
پسر بچه ی ۳ساله ای از خانواده ی سادات نیازمند که از سن یکسالگی کرونا میگیره و باتوجه به شرایط مالی نامناسب درمان ب موقع انجام نمیشه و دچار عقب موندگی ذهنی میشه و همیشه بیقراره و گریه زاری میکنه و باید هرماه تحت نظر دکتر مغز واعصاب باشه 😔
یکسری آزمایش داره که باید تهران انجام بدهند ولی شرایط مالیشون اجازه نمیده.
درضمن این خانواده نیازمند
مستاجرند و از عهده تامین مخارج زندگی هم برنمیایند
👇👇👇👇👇
خداوند متعال اموات همه نیکوکاران عزیز را در این شب جمعه بیامرزد
هر کس دوست داره به نیت امواتش برای یتیمان و نیازمندان شب جمعه کمک کند
صدقه و هدایا و نذورات ، رد مظالم به نیت خود و اموات تان برای یتیمان
و نیازمندان
شماره کارت 👇
5892101437070432
بنام ابوالفضل ایزدی بیدانی
بانک سپه
مدتی بود که یکی از کلیه هایم سنگ ساز شده بود و به شدت درد می کرد. بارها به دکتر مراجعه کردم، اما سودی نداشت و درد همچنان آزارم می داد؛ به گونه ای که گاهی از شدت درد، توان راه رفتن را نداشتم.
عصر یک روز، پنج شنبه به گلزار شهدا رفتم. این کارِ هر پنج شنبه ام بود، آن روز از درد به ستوه آمده بودم و می رفتم تا از شهدا کمک بگیرم...
کنار قبر جواد نشستم و خاک سنگ قبرش را به پهلویم مالیدم و گفتم: پسرم! تو شهیدی و چون راه امام حسین(ع) را رفته ای و هدفی خدایی داشته ای، مقام بزرگ نزد خدا داری؛ پس می توانی شفای دهی...
بعد از درد و دل کردن با جواد، راهی خانه شدم، در حالی که دیگر خبری از آن دردِ طاقت فرسا نبود.
🎤راوی: پدر شهید
📚: ره یافتگان کوی یار
شهید جواد عربپور 🌷
لینک کانال مکتب سردار سلیمانی
👇👇👇👇👇
❤️ مکتب سردار سلیمانی🌷
@maktabesardarsoleimani
┄┅══❁🕊🌷❁══┅┄
هر شب قبل از خواب سوره واقعه را می خواند و ما را نیز به این کار توصیه می کرد و می گفت: سعی کنید هر شب، قبل از خواب، سوره واقعه را بخوانید؛ چرا که به گفته امام صادق(ع) کسی که مداومت به تلاوت این سوره قبل از خواب داشته باشد، با چهره ای که مثل ماه تابان می درخشد، خدا را ملاقات خواهد کرد.
🎤راوی: خواهر شهید
📚: ره یافتگان کوی یار
شهید رسول عربپور 🌷
لینک کانال مکتب سردار سلیمانی
👇👇👇👇👇
❤️ مکتب سردار سلیمانی🌷
@maktabesardarsoleimani
┄┅══❁🕊🌷❁══┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👈توصیه مهم شهید ابراهیم هادی:
به فکرِ مثلِ شهدا مردن نباشید
به فکرِ مثل شهدا زندگیگردن باشید.
🕊شبتون شهدایی🌷
لطفا تا آخر بخوانید👇
کاش مسئولین هم بخوانند
👈 نحوه شهادت دردناک شهید محمد رضایی در اردوگاه اسرا در عراق😭😭😭
🌷"شهید محمد رضایی بعد از قریب بیش از پنج روز بعد از عملیات کربلای چهار به اسارت دشمن درآمد و بعثیها با انواع و اقسام فشارها و شکنجهها که معمولاً به صورت عمومی و دسته جمعی و گاهی هم انفرادی بود از اسرا میزبانی میکردند. بر اثر سهلانگاری، نداشتن تدبیر لازم برای بیان مسائل و موارد پیش آمده در جبهه در هنگام عملیات و خصوصاً شب و روز عملیات به یکدیگر؛ عدم رعایت حفاظت گفتار؛ عدم شناخت از یکدیگر و نداشتن تجربه؛ پس از انتقال اسرا به اردوگاه؛ عراقیها و خصوصاً «علی آمریکایی» و «عدنان» (دو نگهبان دژخیم و وحشی به تمام معنای اردوگاه تکریت ۱۱) متوجه شدند که محمد رضایی یکی از مسئولین دسته غواصها بوده و شب عملیات رشادتهایی از خود نشان داده است.
«محمد رضایی» در اردوگاه مخوف تکریت ۱۱ لو رفت و توسط عراقیها شناسایی شد و در چندین مرحله به شدت مورد ضرب و شتم و شکنجه با انواع و اقسام وسایل قرار گرفت.
هدف دشمن از انجام این رفتارها در بدو امر، تضعیف روحیه اسرای اردوگاه بود چراکه اسرای این اردوگاه جزو مفقوالاثرها بودند و بعثیها در دوران اسارت و تاقبل از آزادی بارها گفته بودند که هیچ کس از شما خبری ندارد و اطلاعات شما در هیچ کجا ثبت نشده لذا ما هر بلایی که بخواهیم سرشماها میآوریم!!"
مهمترین هدفشان نیز درهم شکستن مقاومت سرسختانه محمد و کسب اطلاعاتی که در آن زمان یعنی بعد از گذشت حدود ۷ ماه از اسارت دیگر برای آنها هیچگونه ارزش نظامی نداشت زیرا معادلات جنگ بهم ریخته بود و فقط از روی حقد و کینهتوزی این اعمال وحشیانه را انجام میدادند و در تمامی اهدافشان حتی با شهادت محمد رضایی ناکام ماندند.
محمد رضایی، توسط دو نفر از نگهبانان عراقی به نامهای «علی آمریکایی» و «عدنان» مورد ضرب و شتم و شکنجه قرار گرفت.
در توصیف این دو نفر شکنجهگر و وحشی اردوگاه با آن هیکلهای بزرگ و تنومند باید گفت که شکنجهگرهای ساواک و ددمنشترین افراد روزگار در درنده خویی به این دو نفر نمیرسند
"برای نمونه بستههای بزرگ سیم خاردار حلقوی که هنوز باز نشده را تصور کنید که وسط آن، مانند حلقه خالی است و دارای ارتفاعی حداقل یک متراست!! این دو نفر اسرای بند یک و دو اردوگاه را داخل این توپ سیمخاردار میانداختند و با کابل وحشیانه شروع به زدن میکردند!! نه راه پس داشتی و نه راه پیش!! میایستادی ضربات کابل را میخوردی!! مینشستی سیمهای خاردار به تنت فرو میرفت. سرو صورت بود که آماج ضربات انواع و اقسام کابلها قرار میگرفت!! با دستها که صورتت را میگرفتی دستها متورم، کبود و خون آلود میشد و میشکست!! چه چشمهایی که بر اثر این ضربات از بین نرفت!!!
یکبار عدنان مثل گرگ گرسنه در صبح دم و هنگامی که با پاهایی برهنه و بر روی زمینی خیس و نمناک به سمت دستشویی میرفتیم؛ همه آسایشگاه را روی دو پا به حالت چمباتمه نشاند و شروع به زدن کردن!! هرکس پشت کمر خودش را آماده کرده بود که هر آن ضربهی کابل بر تخت پشتش فرود آید!! ناگهان زمین و زمان شروع به چرخیدن کردن و پس از دستور بلند شدن و رفتن به داخل دستشویی مشخص شد که این نامرد و ناچیز روزگار با کابل چنان به سر همه ضربه وارده کرده که حتی زمان و قدرت تفکر و درد کشیدن را از بچهها گرفته بود و تازه مشخص شد که ضربهها به سروصورتمان خورده که چشم چند نفر آسیب دیده بود.
این دو دژخیم وحشی با کابلهای سه فاز به جان محمد افتادند. این زدنها چندین بار ادامه داشت و او میرفت و کتک میخورد و دوباره میآمد داخل آسایشگاه. بنا بر دستور بعثیها، محمد رضایی بایکوت شده بود و هیچکس حق حرف زدن با وی را نداشت، به تنهایی قدم میزد و به تنهایی غذا میخورد"
"یک روز در حین قدم زدن، به محمد نزدیک شدم و جویای احوالش شدم!! گفت محسن برو!! که اگر ببینند تو را هم میزنند!! گفتم: تو که از تنهایی دق کردی. به جنهم، بگذار بزنند. برای آخرین بار محمد را دیدیم که بردند.
ما داخل بند سه بودیم که محمد رضایی را بردند داخل حمام بند یک و «علی آمریکایی» و «عدنان» شروع به زدنش کردند. با هر ضربه کابلی که فرود میآمد شیشه حمام میشکست! با شکستن شیشهها و افتادن محمد بر روی آنها، او را با بدنی عریان با کابل مورد ضربوشتم قرار میدادند.
عدنان که هیکلی بسیار بزرگ و تنومندی داشت چنان بدن نحیف و رنجور شهید رضایی را میزد که از نفس افتاده بود و درخواست آب کرد و برای دقایقی استراحت. اما محمد با مقاومت جانانه و سرسختانه خود، در راه هدفش ایستادگی میکرد!!
بچههای بند یک خصوصاً سید جلال میگفت که وقتی ما رفتیم خونهای داخل حمام رو تمیز کنیم! گوشت و خون بدن مطهر شهید رضایی بود که به در و دیوار حمام چسبیده بود!!
بگذارید جور دیگری شرایط را برایتان توصیف کنم. شما وقتی که میخواهید گوشت را برای کباب کردن آماده کنید، آن را روی تخته میگذارید و با پشت و یا لبه چاقو شروع به زدن میکنید تا گوشت نرم شود!! وقتی که زیادی به آن ضربه بزنید گوشت خیلی نرم میشود و تکههایی از گوشت به لبه چاقو میچسبد و اگر شدت ضربات زیاد باشد حتی تکههایی از گوشت به اطراف پرت میشود!! حال تصور کنید وقتی که محمد را با بدن عریان میزدند چه شده بود!!!
پس از ضربههای زیادی که بر بدنش وارده شده بود، با فرود هر ضربهای و جدا شدن کابل سه فاز از بدنش، همراه با کابل تکههای گوشت بدنش کنده و به در و دیوار حمام پرتاب میشد. سید جلال میگفت ما همه را پاک کردیم و شستیم و فقط یک تکه را برای روز حساب که در نزد پروردگار متعال شهادت دهد باقی گذاشتیم"
"بنا بر گفتهی بچههای آشپزخانه اردوگاه؛ «علی آمریکایی» و «عدنان»، محمد را بردند در حمامی که خود عراقیها از آن استفاده میکردند. عدنان برای آخرین بار قسم خورد که اگر حرف نزند او را خواهد کشت!! اما محمد با صدایی ضعیف و نالهای دردآور ذکر یا زهرا میگفت!! باید نسلهای آینده بدانند که بچههای این مرز و بوم؛ در راه اعتقادات خود و اعتلای اسلام و انقلاب و دفاع از شرف و ناموس و کشور خود، چه رنجها و سختیهایی را تحمل کردند!!
تا حالا شده که روی گوشت سرد یا گوشت نرم و له شده، آب جوش ریخته باشید؟؟ گوشت چه حالتی پیدا میکند؟؟
از هم پاشیده میشود؟ محمد را داخل حمام عراقیها، بر روی صندلی قرار دادند. شیر آب داغ را بر پیکر نحیف وی باز کردند. حتی پا را از این فراتر گذاشته و سیم برق را در حالی که دستهای وی به صندلی بسته شده بود متصل کردند. در حالی که وی از درد به خود میپچید نمک بر روی زخمها و پیکر نحیفش ریختند، قبلاً با اتو بدن وی را نیز سوزانده بودند.
عدنان همچون گرگی گرسنه شده بود که خون از لب و دهانش میچکید و علی آمریکایی هم مثل کفتاری گرسنه که مرداری را پیدا کرده لَهلَه میزد.
فریادهای محمد فضای حمام را پرکرده بود. در حالی که در برابر دشمن بعثی و علی آمریکایی و عدنان سر فرو نیاورده و از ائمه یاری و کمک میطلبید؛ برای اینکه استغاثههای وی به درگاه خداوند و فریادهای یا زهرایش را خفه کنند و کسی آنها را نشنود، عدنان صابون در دهان وی کرد و با فرو رفتن صابون به حلق و بسته شدن راه تنفسش، صدای محمد را برای همیشه خاموش کردند و بعد بدن عریان و له شده
و از هم پاشیده او را روی سیم های خاردار
وسط اردوگاه انداختند
محمد رضایی به ندای خداوند خویش لبیک گفت و در یکی از روزهای خرداد ۱۳۶۶ مظلومانه در غربت در اردوگاه مفقودین تکریت ۱۱ شربت شهادت را نوشید"
روحش شاد و یادش تا ابد در دلها
جاودان باد
.رمضانعلی رضایی پدر شهید گرانقدر محمد رضایی نقل میکرد: «هنگامی که پیکر مطهر این شهید در تبادلی که توسط طرف عراقی صورت گرفت و جهت تشییع به مشهد منتقل شد؛ علیرغم تمامی زخمهایی که بر پیکر نحیفش وارد شده بود؛ پیکر مطهر این شهید عزیز هنوز تازه و معطر بوده و این در حالی بود که بیش از ۱۵ سال از زمان شهادتش میگذشت!! و هنگامی که پیکر مطهرش را در شهرستان فاروج تشییع کردند بر روی لباس کسانیکه زیر تابوت محمد را گرفته بودند خونابه چکیده بود»."
👆👆👆👆👆
تصویر شهید کربلای پنج
قابل توجه برای بعضی از مسئولین
مسئولین با دقت این تصویر را نگاه کنید.
حداقل اگر توانائی حل مشکلات مردم را ندارید توانائی نوشتن استعفا را که دارید. این شهدا شرمنده نمیخواهند مدیر توانا و انقلابی و خدمتگزار و مخلص مثل حاج قاسم سلیمانی بدون رانت و پارتی و حزب و جناح و بدور از اختلاس میخواهند.
🌻 امام صادق علیهالسلام:
🌱زمانی که حضرت قیام میکند سرزمینی باقی نمیماند مگر اینکه ندای شهادتین "لا اله الاالله محمد رسول الله(صلی الله علیه و آله)" از آن برخواهد خواست.
📚: بحار الأنوار، ج ۶۵، ص ۲۳۱
#اللهم_بحق_زینب_عجل_لولیک_الفرج
#جمعه_های_امام_زمانی