من یکموقعی یک کتابی از رهبر انقلاب دیدم با عنوان #بر_تبعید، که جریان تبعید ایشان به ایرانشهر را توضیح میدهد.
عنوان کتاب را هم خیلی پسندیدم: بر تبعید. یعنی ایشان در تبعید نبودند بلکه مسلط بر تبعید بودند.
یک تبعیدی را به ایرانشهر فرستادهاند و کارهای زیادی انجام داده که یکی از آنها این است که یک سیل در آنجا آمده و ایشان امامت شهر را به دست گرفته است و از دوستانشان از اطراف و اکناف ایران کمک خواستهاند و کمکهای مردمی رسیده و این شهر فقیرِ گرفتار را در سیل نجات دادهاند.
این جریان هم برایم جالب بود که ایشان شب در چادرها میگشتند و امکانات را تقسیم میکردند و نظارت میکردند که خوب اداره بشود و بعد از آن، ساعت ۱ نصف شب به محل خودشان میآیند و میبینند دو سه تا از بستههای غذایی در خانه مانده است؛ همراهان میگویند اینها مالِ خودمان است؛ ایشان میگویند نه، ما بیسکویت و نان داریم و همان را میخوریم. لذا ایشان دوباره برمیگردند و اینها را در چادرها تقسیم میکنند.
پیداست که خداوند چنین کسی را رهبر میکند!
اینها امتحانهای بزرگ بوده است. به نظر من، خدای متعال ایشان را برای انجام مأموریتهای بزرگ تربیت کرد و ساخت.(۱۴۰۰/۲/۳۰)
راوی: استاد میرباقری