در نخستين ساعات بامداد پسرم؛ ولی الله با جمعی از اهالی محل و دوستان و آشنايان به خانه ی ما آمدند. ولی الله را در آغوش گرفتم. و گفتم: «عزيزم، راست بگو، بر سر ابراهيم چه آمده؟….»
ولی الله مرا به گوشهای برد و گفت: «مادر! ديشب در عالم رؤيا حضرت فاطمه ی زهرا - سلام الله علیها- را ديدم. آمد به خانه ی ما، دست تو را گرفت و آورد همين جا كه هم اكنون من تو را آوردم. خطاب به تو، فرمود: «تو يک فرزند صالح و پاک سرشتی داشتی كه در راه خدا قربانی كردی بشارت باد كه تو قربانی ات به درگاه حضرت سبحان پذيرفته شد.»
"شهید بی سر
#حاج_محمدابراهیم همت"