#سردارشهيد_حاج_يونس_زنگی_آبادی
كنار ماشين كه رسيد گفت: جورابم را جا گذاشته ام.
رفت داخل خانه و من را صدا زد.وقتي رفتم داخل، گفت: با من مشكلي نداري؟
گفتم : نه.
گفت: مادر من مثل مادر خودت است.
من اين دفعه بر نمي گردم و شهيد مي شوم.
جورابش را از جيبش در آورد و پوشيد.
📚مثل مالك، چاپ اول ،۱۳۸۵،چاپ الهادی، ص ۷۲