.
تشنگی امانش را بریده بود
از خط بر می گشت
روزه بود
به سنگر که رسید اذان را گفتند
آب را سمتش گرفتم و گفتم: بنوش به یاد
#لب_های_تشنه_حسین علیه السلام
لیوان را از دستانم گرفت و به دم #سنگر رفت
منتظر رفیق اش بود که او هم بیاید
سوت خمپاره ایی آمد ...
گرد و خاک شد
چشمانم را که باز کردم
او را غرق در خون یافتم ،سیرآبِ سیرآب... .
.
.
الهی
أنت أنت
و أنا أنا ...
تو تویی
و من ، منم ...
ببخش...
♥️#حاجقاسم بارها این خاطره را هم تعریف کرده است #که روزی با #حسین به شناسایی عملیات میروند، آن شناسایی موفقیتآمیز پیش میرود، وقتی به خاک خودی میرسند، #حسین سجده #شکر بهجای میآورد و دو رکعت# نماز میخواند.
⚘️ حاجقاسم میگوید# حسین چرا داخل #سنگر نرفتی، چرا اینجا #سجده میکنی!! #حسین یوسف الهی میگوید این قانون ما است وقتی #شناسایی #موفقی برای عملیات انجام میدهیم، بلافاصله به #خاک خودی رسیدیم #سجده شکر میکنیم و دو رکعت #نماز میخوانیم.