eitaa logo
🌷 مکتب سردار سلیمانی🌷
932 دنبال‌کننده
21.5هزار عکس
8هزار ویدیو
33 فایل
سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی فرمودند: «تا کسی شهید نبود، شهید نمی شود. شرط شهید شدن، شهید بودن است. اگر امروز بوی شهید از رفتار و اخلاق کسی استشمام شد، شهادت نصیبش می شود. تمام شهدا دارای این مشخصه بودند».
مشاهده در ایتا
دانلود
آقامصطفی در مورد نمازخواندن پسرمون، طاها، خیلی حسّاس بودند و زمانی که طاها چهار یا پنج‌ساله بود، وقت اذان می‌گفتند: طاهاجان، بیا با هم نماز بخونیم و طاها دو رکعت که میخوند، تشویقش می‌کردند و می‌گفتند: کافیه. نظرشون این بود که نبــــاید به بچه سخت بگیریم که حتما اذکار نماز رو درست بگه و همه رکعات نماز رو به‌جا بیاره؛ حتی توی نماز اول وقت هم سخت نگیــــریم؛ همین که پدر و مادر اول وقت نماز بخونن، بچه تشــــویق به نماز اول وقت میشه... من و همسرم تا جایی که امکان داشت، نماز رو اول وقت و در مسجــــد می‌خوندیم و آقاطاها رو هم می‌بُردیم. وقتی هم که نمی‌شد مسجد بریم، تو خونه جماعــــت می‌خوندیم؛ یه سجــــاده کوچیک هم آقا مصطفی برا پسر کوچک‌مون، امیرعــــلی پهن می‌کردند. آقا مصطفی برای تشویق بچه‌های فامیل مثال‌های جذابی بیان می‌کردند. مثلا می‌گفتند: نماز اول وقت مثل لیمــــو شیرین می‌مونه که وقتی قاچ می‌کنی، شیرینه؛ هرچی از زمان قاچ‌کردنش بگذره، تلــــخ‌تر میشه. همونطور که ما لیموی شیرین و تازه رو دوست داریم، خدا هم نماز اول وقت رو دوســــت دارند. یا مثلا می‌گفتند: نماز اول وقت مثل این می‌مونه که به ما تعداد زیادی سکه نشون میدن؛ اولش کنــــار سکه‌ها هستیم و خوب میتونیم تعداد زیادی سکه جمع کنیم ولی هرچی از سکه‌ها دورتر بشیم، دست‌مون به سکه‌های کمتری میرسه. شهیدمدافع حرم 🕊 شهید مصطفی عارفی🌷
با وجود تعیین زمان عقد در روز اول فروردین ، حامد به من گفت که بابا من اکنون شرایط ازدواج ندارم . من در این دختر و خانواده ایشان هیچ‌گونه ایرادی نمی ‌بینم ، هر ایرادی هست از من است . من نمی ‌خواهم نام کسی در شناسنامه ام ثبت شود و بعدا از آن‌ها شرمسار شوم ، چرا که اگر این ‌بار خدا بخواهد و من عازم سوریه شوم مدت زیادی زنده نخواهم بود ..... شهید مدافع حرم 🌷
ایستگاه 🌷 زمانی که فرمانده بود ، یک عده پشت سر او حرف می زدند. یک روز به او گفتم بعضی ها پیش دیگران بدِ شما را می گویند. خیلی تو هم رفت!! ، از اینکه این موضوع را با او درمیان گذاشتم پشیمان شدم. رو به او کرده و گفتم: محمد جان! زیاد به این قضیه فکر نکن! گفت ، من از اینکه پشت سرم حرف می زنن ناراحت نیستم! ، من که چیزی نیستم؛ از این ناراحتم که چرا آدم های به این خوبی ، غیبت یک آدم بی ارزشی مثل من رو می کنن ؛ از این ناراحتم که چرا باعث گناه برادرام شدم؟! سرم را پایین انداختم و با خودم گفتم ، خدایا این کجاست و من کجا... !!! 🌷
ایستگاه شهادت🌷 🌸همراه ابراهيم راه ميرفتيم. عصر يک روز تابستان بود. رسيديم جلوے يک کوچه. بچہ ها مشغول فوتبال بودند. بہ محض عبور ما، پســر بچه اي محکم توپ را شوت ڪرد. توپ مستقيم بہ صورت ابراهيم خورد. به طوري کہ ابراهيم لحظہ روے زمين نشســت. صورت ابراهيم سرخ سرخ شده بود. خيلي عصباني شــدم. بہ سمت بچہ ها نگاه ڪردم. همہ در حال فرار بودند تا از ما کتک نخورند. 🌸ابراهيم همينطور کہ نشســتہ بود دست ڪرد توے ساك خودش. پلاستيک گردو را برداشت. داد زد: بچہ ها ڪجا رفتيد؟! بياييد گردوها رو برداريد! بعد هم پلاستيک را گذاشت کنار دروازه فوتبال و حرکت ڪرديم. ️توے راه با تعجب گفتم: داش ابرام اين چہ کارے بود!؟ گفــت: بنده هاےخدا ترســيده بودند. از قصد کہ نزدنــد. بعد به بحث قبلے برگشــت و موضوع را عوض کرد! اما من ميدانســتم انســانهاي بزرگ در زندگيشان اينگونہ عمل ميکنند. 💚شهیدابراهیم هادی ❤️شهادت زیباست... 💙شادی ارواح طیبه شهدا و امام شهدا صلوات...
40.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✍روایتگری سیره شهدا حجت الاسلام علی عابدی اثر هدایتگری قسمت آخر... 🔸ما به غیر شما دل نبستیم...
حدود یکی دو ساعت در صف تلفن ایستاده بودیم، نوبت محمد نزدیک شده بود. یک دفعه صدای اذان بلند شد. محمد از صف خارج شد. گفتم محمد کجا؟! نوبتت نزدیکه! گفت نماز واجبتره. رفت نماز اول وقتش را خواند و باز برگشت و چند ساعت در صف ماند تا بتواند با خانواده‌اش تماس بگیرد. ... 🌷
هرگز تند خویی ازش ندیدم. اما یکروز دیدم با عصبانیت وارد خونه شد. با تعجب دست از شستن لباس کشیدم و به اتاق رفتم. دیدم مشغول خواندن قرآن شده. پرسیدم: طوری شده مادر؟! ، خدا نکنه که تو رو کج خلق ببینم. بدون اینکه نگاهش را از روی قرآن برداره، گفت: چیزی نیست ، اجازه بدهید کمی قرآن بخونم. میترسم الان حرفی بزنم که به گناه ختم بشه. من هم از کنجکاوی دست برداشتم. بعد از مدتی کوتاه خودش اومد سراغم. علت ناراحتی اش را که پرسیدم، گفت: امروز چند تا معلم زن بی حجاب آمدند مدرسه روستا برا شرکت در جلسه امتحان. به محض ورود هم با مردان دست دادند. من هم از اینکه حریم خدا شکسته شد ، خیلی ناراحت شدم... 🌷 📕 افلاکیان
6.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مسئولی که حتی با خودکار بیت‌المال نماز نمی‌خواند!..... ( حجت الاسلام_راجی )
بهش گفتم: کجا؟ هنوز بازیمون تموم نشده... میدونستم بی فایده است. پسرعمو بودیم و همبازی هم. بار اول نبود که این اتفاق می‌افتاد. گفت: مگه صدای اذان رو نمی شنوی؟ میرم نماز... 🌷 📕 فرهنگنامه شهدای سمنان، ج ۱
🌷 هرگز تند خویی ازش ندیدم. اما یکروز دیدم با عصبانیت وارد خونه شد. با تعجب دست از شستن لباس کشیدم و به اتاق رفتم. دیدم مشغول خواندن قرآن شده. پرسیدم: طوری شده مادر؟! ، خدا نکنه که تو رو کج خلق ببینم. بدون اینکه نگاهش را از روی قرآن برداره، گفت: چیزی نیست ، اجازه بدهید کمی قرآن بخونم. میترسم الان حرفی بزنم که به گناه ختم بشه. من هم از کنجکاوی دست برداشتم. بعد از مدتی کوتاه خودش اومد سراغم. علت ناراحتی اش را که پرسیدم، گفت: امروز چند تا معلم زن بی حجاب آمدند مدرسه روستا برا شرکت در جلسه امتحان. به محض ورود هم با مردان دست دادند. من هم از اینکه حریم خدا شکسته شد ، خیلی ناراحت شدم...
سردار 🌷 مرتضی فردی منظم، پاکیزه و ساده‌زیست بود. با وجود پنج بار مجروحیت در جبهه، هیچ‌گاه میدان نبرد را ترک نکرد و حتی برخی زخم‌هایش را پنهانی مداوا می‌کرد. پس از چندین عمل جراحی، به‌رغم درد شدید، از مصرف داروهای آرام‌بخش خودداری می‌کرد و درد را تحمل می‌کرد. مرتضی در کارهای گروهی پیش‌قدم بود و روحیه‌ای خدمت‌گزار داشت. در جبهه و سپاه برای همرزمانش غذا می‌پخت و گاهی ظرف‌ها و لباس‌های آن‌ها را می‌شست. هیچ‌گاه به‌دنبال داشتن سنگر اختصاصی نبود و نسبت به عنوان «فرمانده» حساسیت داشت و اجازه نمی‌داد کسی او را این‌گونه خطاب کند..... 📕 نوید شاهد