با سید فامیل بودیم از مشهد
اومده بود روستا ماموریت
وقت برگشتن یه پلاستیک یه کیلویی بهش دادم گفتم بده به دخترم که تو کوچه تون همسایه شماست
گفت شرمنده با ماشین بیت المال
وسیله شخصی نمی برم
و نبرد😳
اون روز خیلی ناراحت شدم😠
بعد از شهادتش فهمیدم که حکمت کارهای او چه بوده و تازه او را شناختم
#شهیدعبدالحسین_برونسی
♥️•﷽•♥️
#زندگی_شهیدانه🌷
عبدالحسین، اول در سبزی فروشیکار
میکرد و مدتی هم در شیر فروشی بود.
اما زود از آنجا بیرون آمد!...
میگفت: سبزیفروش آشغال تحویل مردم میدهد و شیرفروش آب قاطی شیر میکند و میفروشد!...
خیلیها به او گفتند که اگر این کارها را
نکنی رشد نمیکنی! و او هم میگفت:
نمیخواهم رشد کنم...
یک روز صبح از خانه بیرون رفت.
و شب که برگشت، متر بنّایی و کمی
وسایل خریده بود صبح رفت برای کار بنّایی.
وقتی آمد خیلی خوشحال بود!
ده تومان مزد گرفته بود! به بچه نان که میداد، میگفت: از صبح تا الان زحمت کشیده ام!
بخور! نان حلال است. بالاخره هم بنّا شد.
#شهیدعبدالحسین_برونسی"
هدیه به روح مطهرش صلوات
👈با شهدا درس زندگی بیاموزیم
اللَّهُمَّ ارْزُقْنِی الْحَلَالَ وَ جَنِّبْنِی الْحَرَام
خدایا! روزی حلال را نصیبم کن و مرا از روزی حرام دور گردان.
♥️♥️♥️🌷♥️♥️♥️
مکتب حاج قاسم
مکتب حلال خوردن
@maktabesardarsoleimani
🌷🌷🌷♥️🌷🌷🌷
#شهیدآنه🕊
#شهیدعبدالحسین_برونسی🌷
همیشه میگفت:
دوست دارم
مثل حضرت زهرا"س"گمنام باشم...
و همین هم شد؛سالها پیکرش مفقود بود...
#شبتون_شهدایی🌷
سردار #شهیدعبدالحسین_برونسی🌷
بچهها میگفتند ما صبحها کفشهایمان را واکس خورده میدیدیم ، نمیدانستیم چه کسی واکس میزند ؟!
بعدأ فهمیدیم کسی هست که وقتی نیروها خوابند ، واکس را بر میدارد و هر کفشی که نیاز به واکس دارد ، واکس میزند !
بعدأ مشخص شد این فرد همان فرمانده گردان است ....
📚 ستارگان خاکی