#شَهیدآنه🕊
#شهیدمصطفیاحمدیروشن🌷
ما را برد بهشت زهرا، زیارت هفتاد و دو تن شهید حزب جمهوری؛ آن جا داشت با من صحبت می کرد، میگفت: مامان جون، متنفرم از کسی که شهدا رو طبقه بندی کنه. حالا به صرف این که این که سرباز وظیفه بوده یا یه پاسدار، یا یه فرمانده.
شهدا همه در مقابل خداوند یکسانند و اگه کسی بخواد این کار رو انجام بده، کار خیلی زشتی کرده. خدا خودش می دونه ارزش کدام شهید بالاتره یا بالاتر نیست ..
🎤راوی: مادر شهید
📚: من مادر مصطفی
#شهیدآنه🌷
#شهیدمصطفیاحمدیروشن🌷
اگر میخواست کاری رو به یک پیمانکار بسپاره ،موقع بستن قرارداد به جهت حفظ بیت المال خیلی سرسخت بود و حسابی با طرف بحث می کرد که با مناسبترین قیمت کار کنه، ولی بعدش خیلی هوای پیمانکار رو داشت.
#شهیدآنه🕊
#شهیدمصطفیاحمدیروشن🌷
از در مدرسه آمد تو. رفتم طرفش. دست دادم. پوستش زبر بود، مثل همیشه.
درس و بازیمان که تمام می شد، می رفت پای مینی بوس کمک پدرش.
همه کار می کرد؛ از پنچرگیری تا جاروکردن کف مینی بوس. تک پسر بود، ولی لوس بارش نیاورده بودند. از همه مان پوست کلفت تر بود ...