*﷽*
#مکتب_سردار_سلیمانی
#مدافعان_حرم
#یاران_سردار
هر عیدی که می رسید سریع خبرم می کرد تا برویم النگویی ، انگشتری یا زیوری بخریم ...
و من هر بار این جواب را داشتم : بیشتر از این زمین گیرم نکن. چشم هایت به قدر کافی بال و پرم را بسته.
و او هر بار می خندید و مجنونم می کرد و می گفت ،
اگر جز این می گفتی مایه ی حیرتم بود....
به روایت همسر مدافع حرم
#شهیدمیثم_نجفی
مدافعان حرم
مکتب سردار سلیمانی
@maktabesardarsoleimani
#شهیدآته🕊
#شهیدمیثم_نجفی🌷
من بعضی اوقات لباس پوشیدنهایش را نمیپسندیدم. دوست نداشتم لباسهایی را که خیلیها تن میکنند، بپوشد.
گاهی اوقات درباره این موضوع، خیلی با او حرف میزدم و اما او اینها را دوست داشت. شاید هر کسی ظاهر او را میدید فکر نمیکرد روزی شهید شود.گاهی اوقات از ظاهر برخی مذهبی نماها انتقاد میکرد. ریاکاری را دوست نداشت...
شیطنتهایش را دوست داشتم. خیلی شلوغ بود و همیشه در منزل شعر و آواز میخواند.
یادم هست یکبار که میخواستم نماز بخوانم، گفتم: چقدر سر و صدا میکنی! کمی آرام باش!
چون شلوغ میکرد و تمرکز نداشتم. با خنده گفت: زهره! روزی بیاید آنقدر خانه ساکت باشد که بگویی ای کاش سروصداهای میثم بود.
🎤راوی؛ همسر شهید
#شهیدآنه🕊
#شهیدمیثم_نجفی🌷
میثم همیشه هدیهای را برای من تهیه میکرد که میدانست خیلی با دیدن آن خوشحال میشوم. شاید آن هدیه قیمت زیادی نداشت، اما برای من بسیار ارزش داشت. گاهی این هدیه یک لباس بود، گاهی خوراکی مورد علاقه من و گاهی یک دسته گل مریم...،
اما بهترین هدیهای که از همسرم گرفتم، سفر زیارتی مشهد مقدس بود که برای من بسیار لذت بخش بود.
🎤راوی: همسر شهید