*﷽*
#در_محضر_شهدا
داشتن فرزند را نعمت می دانست خیلی علاقهمند بود که پدر شود. ولی وقتی از این نعمت برخوردار شد ،بچه را در آغوش نمیگرفت خیلی کم او را میبوسید.
دلیلش را میپرسیدم می گفت :
می ترسم مهرش به دلم بنشیند و مانع جبهه رفتنم شود و از طرفی اگر افتخار شهادت نصیبم گردد ، نمیخواهم نبودنم در روحیه ی این طفل معصوم اثر سوء بگذارد.
📚 : حماسه ۴۱
#شهید_حسن_هراتی
#یاد_عزیزش_با_صلوات
*﷽*
#مکتب_سردار_سلیمانی
عملیات غرور آفرین والفجر 8 آغاز شده بود.حسن با شنیدیدن فرمان حاج قاسم سلیمانی، فرمانده لشکر و اشاره سردار باغبانی، نیروهایش را وارد عملیات کرد.
صدام ملعون شخصا بر نیروهای ارتش خود نظارت می کرد. وقتی استیصال نیروهایش را در فاو دید دستور شیمیایی داد.
در حال پیشروی بودیم به سنگر عراقی ها رسیدیم، بعثی ها فرار کرده بودند.
متوجه شدیم گوشه سنگر زیر وسایل یک عراقی گیر افتاده.
نای حرف زدن نداشت، پلکهایش را گشود و گفت : انا مسلم
دوباره صدا زد: یا سیدی کربلا یا ابا عبدالله
حسن انگار شوکه شده باشد با چفیه خیس صورتش را پاک کرد و ماسک خودش را باز کرد و بر صورت او گذاشت و گفت:"نفس بکش"
او با چشمانی پر اشک از حسن تشکر کرد.
📚: بدرود فرمانده
#شهید_حسن_هراتی
#یاد_عزیزش_با_صلوات