در هشتمین روز کمین، گلوله تک تیرانداز نشست وسط دو اَبروی رستمعلی و پیشانیش را شکافت.
صدای یا زهرایش بلند شد و مغزش پاشید روی تنم و کیسه های کمین، با پشت سر آرام نشست روی زمین، سری عکس گرفتم، به سه ثانیه نکشید که شهید شد.
ناگهان از توی کانال یک نفر داد زد که رستم علی نامه داری فرمانده نامه را گرفت و باز کرد، از طرف همسرش بود :
رستمعلی جان، امروز پدر شدی😍
وای ببخشید من هول شدم🤭
سلام عزیزم، نمیدونی چقدر قشنگه
بابا ابوالقاسم اسم پسرت رو گذاشته مهدی عین خودته، کشیده و سبزه...
کی میایی عزیزم؟!
از جهاد اومده بودن پیات، میخوان اخراجت کنن😄
خنده ام گرفته بود مگه بهشان نگفتی که جبهه ای🤔
گفتند بخاطر غیبت اخراج شدی🤭
مهم نیست، وقتی آمدی دوباره سرزمین کارمی کنی، این یه ذره حقوق کفاف زندگی مان را نمی دهد همان بهتر که اخراجت کنند.
عزیزم زود برگرد، دلم برایت تنگ شده🥀
#شهید_رستمعلی_آقا_باباپور🌷