🦋*﷽*🦋
در مکتب #شهادت
سردار شهید #عبدالله_میثمی
ميثمي شهيد شد.ميخواستم خانوادهاش را ببرم معراج.
گفتم سوار ماشين سپاه شدند.
هر كاري كردم، راه نيفتاد. خراب شده بود. حس كردم ميثمي بد جوري نگاهم ميكند. آخه یه ذره هم هیچ وقت راضی نبود از بیت المال استفاده شخصی کنه
اینجا هم معلوم بود راضی نیست
#یاد_عزیزش_با_صلوات
مکتب سردار سلیمانی
@maktabesardarsoleimani
در مکتب شهادت
در محضر شهدا
#حجت_الاسلام
#عبدالله_میثمی
ماه های آخر می گفت : از خودم بدم می آید . خسته شدم از بس برای مجلس شهدا سخنرانی کرده ام . از وقتی آمده ام جبهه ، ماه ها را می شمرم که سر سی ماه جواب و مزد کارهایم را از خدابگیرم .
قبل از عملیات ،خانم و بچه هایش از اصفهان آمدند اهواز دیدنش . هادی کوچولو تا او را دید ، پرید بغلش و گفت : "بابا! چراصدام هنوز شما را نکشته ؟" حاجی غش رفت برای هادی .
قبل از رفتن ، زیارت حضرت زهرا (س) خواند . ایام فاطمیه بود . رمز عملیات هم یا زهرا (س) ! عملیات که شروع شد، حاجی گفت : فلانی! من در اين عمليات اجر خودم را از خدا ميگيرم .
شب دوم عملیات بود . حاجی از سنگر رفت بیرون وضو بگیرد،اما دیگر بر نگشت . تركش خورده بود به سرش . بردنش بیمارستان . چند روز بعد 12 بهمن 65، شهید شد . آن روز، روز شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) بود
یاد عزیزش با صلوات
🇮🇷♥️🇮🇷♥️🇮🇷♥️🇮🇷
🇮🇷♥️🇮🇷♥️🇮🇷
🇮🇷♥️🇮🇷
🇮🇷
شهید شیخ #عبدالله_میثمی:
#خدا میداند اگر #پیام شهدا
و حماسه های #آنان را به پشت #جبهه منتقل #نکنیم گنه کاریم....
#شبتون_شهدایی
♥️
🇮🇷♥️🇮🇷
🇮🇷♥️🇮🇷♥️🇮🇷
🇮🇷♥️🇮🇷♥️🇮🇷♥️🇮🇷
💔
حرف آخر...
او را در زندان خیلی شکنجه کردند تا اینکه به امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) ، متوسل شده و به زندان دیگری منتقل می شود.
او به پیروی از امام موسی کاظم (علیه السلام) ، زندان و شکنجه را برای اسلام ، به جان خرید اما سازش را نپذیرفت .
می گفت ، امام کاظم (ع) برای همه ما می تواند الگو باشد که اگر نیاز باشد باید برای اسلام چندین سال زندانی بکشد.....
حجت الاسلام شهید#عبدالله_میثمی
#امام_کاظم
📖ڪلام طلایی شهـید :
💐توان مـــا ؛
به اندازهٔ امکاناتِ در دست ما نیسـت
توان ما به اندازهٔ اتّصال ما ،
با خداست . . .🍃
🥀روحانی شهـید #عبدالله_میثمی
نمایندہ حضرت امامخمینی
در قرارگاہ خاتمالانبیاء ڪربلای۵🕊
#اللهم_الرزقنا_شهادت_فی_سبیلک
#سردارشهیدحسینخرازی🌷
روحانی شهید حجتالاسلام
#عبدالله_میثمی🌷
در عملیات بدر وقتی می خواستیم سوار قایق بشویم ، دیدم یک روحانی به بچه ها عطر میزند و روی آنها را می بوسد ، خیلی آرام و خندان بود ، وقتی به ایشان رسیدیم گفت می شود من هم همراهتان ببرید؟!
همراه با ما به خط رفتیم ، در آنجا هم به رزمندگان عطر میزد و خوش و بش میکرد و به بچه ها روحیه می داد ،
این کارش در تقویت و روحیه رزمندگان بسیار اثر داشت....
📚مسیر عشق
همسر شهید میثمی: پرسید: «ناراحت می شی برم جبهه؟ (چون قبل از تولد بچه بود: روزهای آخر حملم بود) گفتم: آره، امّا نمی خوام مزاحمت بشوم! رفت و دو روز بعد هادی به دنیا آمد. بعد که برگشت بوسیدش و اسمش را گذاشت "هادی". پرسیدم: دوستش داری؟ گفت: «مادرش را بیشتر دوست دارم.»😍
#شهید #عبدالله_میثمی 🌷