در مکتب شهادت
در مدرسه عشق❤️
راه شهید ، عمل شهید
پای درس شهدا
#نماز_اول_وقت...!
سر سفره #عقد نشسته بوديم،
عاقد که #خطبه را خواند،
صدای اذان بلند شد.
حسين برخاست،
وضو گرفت و به نماز ايستاد!
دوستم کنارم ايستاد و گفت:
اين مرد برای تو شوهر نمی شود.
متعجب و نگران پرسيدم: چرا؟
گفت: کسی که اين قدر به #نماز و
مسائل عبادی اش #مقيد باشد،
جايش توی اين #دنيا نيست.
#شهید_حسین_دولتی
شادی روحش صلوات
کجایند مردان خوب خدا
در محضر همسران محترم شهدا
دفترچه خاطرات
#روز_ازدواج_و_آرزوهای_شهید
همسر سردار شهید علی تجلایی میگوید
قبل از شروع مراسم #عقد علی آقا نگاهی به من کرد و گفت:
شنیدم که عروس هرچه از #خدا بخواهد، اجابتش حتمی است.
گفتم: چه آرزویی داری؟
در حالی که چشمان مهربانش را به زمین دوخته بود، گفت: اگر علاقهای به من دارید و به خوشبختی من می اندیشید، لطف کنید از خدا برایم #شهادت بخواهید...
از این جمله تنم لرزید...
چنین آرزویی برای یک #عروس در استثنایی ترین روز زندگی اش بی نهایت سخت بود.
سعی کردم طفره بروم؛ اما علی آقا قسم داد که در این روز این دعا را در حقش بکنم، ناچار قبول کردم...
هنگام جاری شدن #خطبه_عقد هم برای خودم و هم برای علی طلب شهادت کردم و بلافاصله با چشمانی پر از #اشک نگاهم را به علی دوختم؛
آثار خوشحالی در چهرهاش آشکار بود.
مراسم #ازدواج ما در حضور شهید آیت الله مدنی و تعدادی از برادران پاسدار برگزار شد...
نمیدانم این چه رازی است که همه پاسداران این مراسم و داماد و آیت الله مدنی همگی به فیض #شهادت نائل شدند...
راوی: همسر فاتح سوسنگرد
خانم نسیبه عبدالعلی زاده
علی جان روحت شاد و یادت تا ابد جاودان
🌷نزدیک مراسم #عقد محمودرضا بود که یک روز آمد و گفت: «من کت و شلوار برای مجلس عقد نخریده ام» من هم سر به سرش گذاشتم و گفتم: تو نباید بخری که خانواده #عروس باید برایت بخرند.
🌷خلاصه با هم برای #خرید رفتیم. محمودرضا حتی هنگام خرید کت و شلوار دامادی اش هم حال و هوای همیشگی را داشت، اصلا #حواسش به خرید نبود و دقت نمی کرد در عوض من مدام می گفتم مثلا این رنگ خوب نیست و آن یکی بهتر است و ...
🌷هیچ وقت فراموش نمی کنم در گیر و دار خریدن کت شلوار به من گفت: «خیلی سخت نگیر، شاید #امام_زمان(عج) امشب #ظهور کردند و عروسی ما به تعویق افتاد.» یعنی گویا تمام لحظات زندگی، #منتظر یک اتفاق مهم بود یا حداقل شناخت من از محمودرضا اینطور بود.
#شهید_محمودرضا_بیضایی🌷
#شهید_مدافع_حرم
🚨بهترین فرد در کره زمین برای رهبری
💠 [بعد از فوت حضرت امام ره] قرار شد که آقایان در مبحث #رهبری_آینده ، در #مجلس صحبت هایشان را شروع کنند ، خیلی ها به هم نگاه میکردند ولی هیچکس شروع نکرد. اولین نفری که شروع کرد صحبت را و اصطلاحاً حق مطلب را ادا کرد ، آقای #خلخالی بود. آقای خلخالی گفتند: من یک مطلبی را می خواهم بگویم این مطلب را تکلیف میدانم. آقای #مشکینی هم بلندگوی ایشان را باز کردند. آقای خلخالی صحبتشان را این طور شروع کردند: من چند وقت پیش برای #عقد دخترم رفتم خدمت #امام. خدمت امام که رسیدم تا #عروس و اینها بازرسی بشوند بیایند داخل ، چند دقیقه طول کشید ، امام نشسته بودند ، من هم چیزی برای گفتن نداشتم. از امام سوال کردم: الان که #قائم_مقام رهبری با این شرایط، #عزل شده و با توجه به #بیماری شما ، نظر خاصی روی کسی ندارید؟
ایشان به من نگاه کردند و گفتند: مگر میشود من نظر خاصی نداشته باشم؟ مگر میشود من نظرم را نگفته باشم؟ من به #احمدآقا و آقای #هاشمی #بارها گفتهام. نمیدانم چرا این ها #تعلل میکنند! به نظر من هیچ کس در روی #کره_زمین برای رهبری، از #آسیدعلیآقا بهتر نیست. به شما هم گفتم از آسید علی آقا بهتر نیست.
📚 ماه در آینه ، ص ۱۳۸
مجروح شده بود، برده بودنش بیمارستان؛ پانزده روز بستری بود، توی این مدت از یک خانم #پرستار خوشش آمده بود!!
رفته بودم دیدنش...
گفت: مامان، نظرت در مورد این خانم چیه؟
با خنده گفتم:
چیه مرتضی انگار تو گلوت گیر کرده؟
خندید و گفت:
حالا اگر گیر کرده باشه چی؟
اشکالی داره؟
از بیمارستان که آمد، رفتیم #خواستگاری!
همه چیز جور شد، خیلی سریع و آسان...
اول صیغه #محرمیت خواندیم؛
بعد هم جشن #عقد را برگزار کردیم...
روایت مادر شهید
مرتضی نور صالحی🌷