🇮🇷 سیره شهدا 🇮🇷
✍از کلاس پنجم نماز و روزه هاش رو میگرفت نماز اول وقــت میخواند
دروغ و غیبت نمیکرد تا به لحظه شهادتش به کسی بی احترام نکرد
موقع غذا خوردن اول بسم الله وپایان خدا شکر می کرد خیلی علاقه خاصی به اهل بیت وامام حسین علیه سلام داشت ماه رمضان به مشهد هرسال می رفت دوسال هم به کربلا رفته بود همه خصوصیاتش بیست بود الان من با خاطر ش زندگی میکنم امیرعلی من در دنیا تک بود تک
#جاویدالاثرامیرعلی_محمدیان
راوی: #مادر_شهید
✳️✳️✳️🌷✳️✳️✳️
⚘﷽⚘
در مدرسه عشق
تو کلاس شهادت
پای درس سردار شهید
مدافع حرم سعید بیاضی زاده
#آیه_شهادت
بار اولی که میخواست برود سوریه،آیه قرآن گرفتم برایش. قرآن را بوسید و باز کرد،ترجمه آیه را برایم خواند ولی بار آخری که میخواست برود،وقتی قرآن را باز کرد، آیه را ترجمه نکرد،گفتم: سعید چرا ترجمه نمیکنی؟! رو به من کرد و گفت: اگه ترجمه آیه رو بهتون بگم ناراحت نمی شین؟! گفتم:نه. گفت: " #آیه_شهادت اومده و من به آرزوم می رسم."
راوی: #مادر_شهید
#یادش_باصلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
کجایند مردان بی ادعا
کجایند مردان خوب خدا
#عشق_فقط_شهدا
❤️❤️❤️🕊❤️❤️❤️
خاطره ای از
🕊🍃 #شهید_علی_شفیعی🍃🕊
باید از کار او سر در می آوردم، آن شب تا #نماز تمام شد، سریع بلند شدم ولی از او خبـری نبود زودتر از آنچه تصور می کردم رفته بود، قضیه را باید می فهمیدم، کنجکاو شده بودم هنوز صفوف نماز از هم نگسسته بودکه غیبش زد.
شب دیگر از راه رسید، نماز و عبادت. مصمم بودم بدانم علے کجا می رود . طوری در
صف نماز قرار گرفتم که جلوی من باشد با سلام نماز بلند شد ، من هم بلند شدم به بیرون از #مسجد می رود.
در تاریکے کوچه ای رها می شود و من هم تا به خود می آیم، بر دوش او یک گونے می بینم از کجا آورده بود نفهمیدم کوچه ها را در #تاریکی یکے پس از دیگرے طی می کند . هنوز متوجه من نشده بود.
💠درب اولین منزل ایستاد گره گونی را باز کرد پلاستیکی را کنار در گذاشت چند مرتبه به شدت در را کوبید و سریع رفت در باز شد زنی پلاستیک کنار در را برداشت به بیرون سرک کشید و برگشت .
من به دنبالش راه افتادم، دومین منزل ، سومین منزل و ..... وقتی گونی #خالے شد من به سرعت به طرف مسجد حرکت کردم رودتر از او رسیدم منتظرش ماندم ، علی وارد مسجد شد . جلو رفتم ، سلام کردم جواب داد . گفتم جایی رفته بودی ، نه ... مثل اینکه جایی رفته بودی ؟ با نگاهـش مرا به #سکوت وا داشت. من جایی نبودم ، همین اطراف بودم
فایده ای نداشت . به ناچار از او جدا شدم و او را با خدایش تنها گذاشتم . کاری که بعضی شبهـا تکرار میکرد . می خواست همچنان #مخفی بماند.
به نقل از #مادر_شهیـد
#مردان_بی_ادعا
#مردان_حق
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهـم
💢شهیدی که محل و نحوه ی شهادت خود را به مادرخود نشان داد..
#مادر_شهید تعریف میکرد:
از نحوه شهادتش هیچ کسی چیزی به من نمیگفت و دوستش که در #سوریه با او بود از جواب دادن طفره میرفت
هنوز پیکر محمدرضا دفن نشده بود, در شب شهادت امام رضا حالم خیلی بد شد و خوابیدم همین که سرم را روی بالش گذاشتم محمدرضا به خوابم آمدو به صورت واضح میگفت: «فلانی را اینقدر سوالپیچ نکن وقتی سوال میکنی اون غصه میخوره,دوست داری نحوه شهادت من را بدانی من بهت میگویم» و من را برد به آنجایی که شهید شده بود و لحظه #شهادت و پیکرش را به من نشان داد که حتی بعد از این خواب نحوه شهادت را برای فرماندهانش توضیح دادم آنها تعجب کردند😳
و گفتند شما آنجا بودید که از همه جزئیات با خبر هستید
🌷شهید_محمدرضا_دهقان
♥️♥️♥️🌷♥️♥️♥️
اینجا محفل عاشقان شهداست
♥️♥️♥️🌷♥️♥️♥️
۲۹ اسفندماه #سالروز_شهادت #شهید_اسماعیل_صادقی مسئول ستاد لشکر ۱۷علیبنابیطالب"علیهالسلام" گرامی باد .🥀
ولادت: ۱۳۳۶/۰۹/۲۰، روستای بیدهند قم
شهادت: ۱۳۶۳/۱۲/۲۹، عملیات بدر
مزار: گلزار شهدای علی بن جعفر"علیهالسلام" قم
🌷 با زینالدین سالها در جبهه،
کنار هم بودند.
انگار یک روح در دو جسم.
♦️ میگفتند، میخندیدند، نقشه میکشیدند، طرح میریختند و میجنگیدند.
🌷 اما شهادت،
مهدی را از اسماعیل جدا کرد.
همین جدایی،
لبخند و شادی را از اسماعیل گرفت.
🔺 کارش شده بود گریه و دعا و ندبه.
🎙 حتی در سخنرانیهایش هم معلوم بود که غم عجیبی در جانش نشسته.
یار همیشگیاش را از دست داده بود:
📢 «ما با برادر مهدی با خدای خودمان عهد کرده بودیم که در جبهه بمانیم تا این که جانمان را در این راه بدهیم».
🎤 #راوی: #مادر_شهید
#دفاع_مقدس
#سردار_شهید_اسماعیل_صادقی
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
عاشقانه ترین بوسهها
بوسههایی که بوی خداحافظی میداد
چند بار پشت هم بوسیدن
بوسهی مادر ....
#مادر_شهید
#سردار_موسی_عمویی
حاج قاسم درب خونهی #مادر_شهید میایستاد و منتظر میموند تا مادر شهید که رفته بیرون برگرده و حاج قاسم گوشهی چادر اون مادر شهید رو ببوسه و بگه مادر برای کارهامون دعا کنید!
مکتب سردار سلیمانی
حاج قاسم درب خونهی #مادر_شهید میایستاد و منتظر میموند تا مادر شهید که رفته بیرون برگرده و حاج قاسم گوشهی چادر اون مادر شهید رو ببوسه و بگه مادر برای کارهامون دعا کنید!
37.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ایستگاه کرامت
ماجرای #شفاگرفتن #مادر_شهید #معماریان توسط #امام_حسین علیه السلام
شادی ارواح پاک و طیبه شهدا صلوات