eitaa logo
🌷 مکتب سردار سلیمانی🌷
1هزار دنبال‌کننده
20.1هزار عکس
7.4هزار ویدیو
31 فایل
سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی فرمودند: «تا کسی شهید نبود، شهید نمی شود. شرط شهید شدن، شهید بودن است. اگر امروز بوی شهید از رفتار و اخلاق کسی استشمام شد، شهادت نصیبش می شود. تمام شهدا دارای این مشخصه بودند».
مشاهده در ایتا
دانلود
*﷽* راه شهید ، عمل شهید در عملیات فتح فاو "والفجر8" چون بچه ها خسته بودند و زود می خوابیدند. محمد جواد (بهمن) بالای سر آنها حضور می یافت و به آنها سرکشی می کرد و سپس نماز شب می خواند. آنگاه به کمک برادر شهید سعیدی نیا بشکه های 20 لیتری آب را پر کرده و کنار چادر بچه ها می گذاشت تا صبح راحت تر وضو بگیرند. او در نمازهایش آنقدر العفو ، العفو می گفت ، گویا از هر گناهکاری گناهکارتر است ، و ما می گفتیم: خدایا فرمانده ی ما را ببخش. قبرم را ساده و هم سطح زمین درست کنید و با اندکی سیمان روی آن را بپوشانید و فقط با انگشت روی آن بنویسد: پر کاهی تقدیم به آستان قدس الهی. کجایند مردان بی ادعا کجایند مردان خوب خدا مکتب سردار سلیمانی @maktabesardarsoleimani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*﷽* 🎥 کلیپهای ماندگار وبه یاد ماندنی ما همین قاسم سلیمانی هستیم‌ اگر خدا بهمون رحم نکنه معلوم نیست تا اخر باشیم... اللّهُمَّ اجْعَلْ عَواقِبَ امُورِنا خَیْراً🌷 مکتب سردار سلیمانی @maktabesardarsoleimani
*﷽* راه شهید ، کلام شهید یک شب تو خط شلمچه یکی از دوستان با من شوخی ساده ای کرد. من چون چیزی بر خلاف انتظار و توقعم دیدم خیلی ناراحت شدم. فردای آن روز وقتی شهید یوسف اللهی برای سر کشی به سنگر آمد پیشش رفتم و گله کردم. گفتم : حسین آقا من با شما همشهری هستم و به خاطر شما تو اطلاعات آمدم. حسین من را آهسته کنار کشید ، لبخندی زد و گفت : ما اصلا خاطری نداریم. شما در واقع به خاطر خدا آمده اید. بعد گفت : من قبول دارم ، به فرض هم کسی مطلبی گفته باشد شما باید به یک نکته توجه کنی ، اگر در جمعی که خوب نیستند دوام آوردی و خودت را حفظ کردی هنر است و الا با خوب ها ساختن که هنر نیست. حرف حسین مثل آب سردی آرامم کرد.حرف آن روزش تو ذهنم ماند و حتی در موارد متعدد دیگری هم کمکم کرد. 📕:نخل سوخته 🎤:احمد نخعی 🕊 مکتب سردار سلیمانی @maktabesardarsoleimani
*﷽* سخنان ماندگار و به یادماندنی سردار با احمد خیلی رفیق بودیم. هرچند من نمی دانم احمد بیشتر من را دوست داشت یا من بیشتر او را دوست داشتم. همیشه در ذهنم این بود که ای کاش می شد من یک طوری به احمد ثابت کنم که چقدر دوستش دارم. فکر می کردم بهترین چیزی که می تواند این را ثابت کند، این باشد که مثلاً من یک کلیه بدهم به احمد. وقتی احمد در جمع ما بود، تداعی همه زندگی مان را می کرد؛ هر چیزی که در زندگی به آن خوش بودیم. چهره باکری را در احمد می دیدیم، خرازی را در احمد می دیدیم. زین الدین را در احمد می دیدیم. 📚 : ذالفقار مکتب سردار سلیمانی @maktabesardarsoleimani
12.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
*﷽* در مکتب شهادت در محضر شهدا سردار شهید حاج حسین خرازی فرمانده لشکر امام حسین ع حاج حسین را ببین او را از آستین خالی دست راستش بشناس ❗️مواظب باش انقدر متواضع است که او را میان همراهانش گم میکنی❗️ مکتب سردار سلیمانی @maktabesardarsoleimani
*﷽* توی خط مقدم، هر وقت بیکار می‌شد یا نوبت نگهبانیش می‌رسید، درس می‌خواند. خبر قبولیش تو پزشکی دانشگاه تهران وقتی به خانوادش رسید که شهید شده بود. " " مکتب سردار سلیمانی @maktabesardarsoleimani
7.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
در مکتب ولایت و شهادت 🔴 آمریکا 👿 و اسرائیل👹 و ایادی داخلی آنها تلاش میکنند خیمه گاه انقلاب را محاصره کنند امام این خیمه گاه امام خامنه‌ای حفظه الله هستش ... رهسپاریم با تا مکتب سردار سلیمانی @maktabesardarsoleimani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
*﷽* در مکتب سالکان راه سعادت در محضر عارفان عارف بالله آیت الله بهجت : دینداری انسان وقتی معلوم می شود که بر سر دو راهی دنیا و آخرت ، و متابعت هوای نفس و شیطان یا بندگی رحمان قرار گیرد  ، ص ۸۶ مکتب سردار سلیمانی @maktabesardarsoleimani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
می گفت: دستش تیر خورده بود عمار(شهید محمدحسین محمدخانی) گفت: خدا رو شکر بالاخره یه بهونه جور شد قدیر رو بفرستیم مرخصی. فردای همون روز دیدیم از بیمارستان حلب برگشت جبهه گفتیم چی شد پس؟ گفت هیچی ، ردیف شد برگشتم. گفتیم قدیر بازی ات گرفته ؟ برو مرد حسابی این دست تیرِ نزدیک خورده ، شوخی بردار نیست. هر روز به یه بهونه ای میموند و برنمیگشت. دستش چرک کرده بود ، بازم بر نمیگشت. بالاخره بعد از کلی وقت راضی اش کردیم که برگرده. روز آخر محمدحسین بهش گفت قدیر دیدی برگشتی و شهید نشدی !!!! غم وجودش رو گرفت.... همون موقع صدای بیسیم اومد: قدیر قدیر علی (علی [شهیدروح الله قربانی] ) قدیر وایسا دارم میام دنبالت بریم عقب یه دوش بگیریم امشب گودبای پارتی داریم. بعد پشت بیسیم تک تک مون رو دعوت کرد و گفت امشب شام دور همیم برا گودبای پارتی داش قدیر. روح الله اومد و قدیر رو سوار کرد و رفت. منم جلوتر از اونها ، رفتم همونجا که قرار بود بریم یکی از بچه ها رو دیدم و شروع کردیم قدم زدن و صحبت کردن ، وسط همین صحبت ها بچه ها هم رسیدن. ما همینجور که صحبت میکردیم کمی فاصله گرفته بودیم قدیر و روح الله رسیدن صدای انفجار و آتش ماشین بچه ها بود من و محمدحسین و میثم و بچه های دیگه ، سوختیم و سوختنشون رو تماشا کردیم ... بدون گود بای پارتی ، رفتن.!! مکتب سردار سلیمانی @maktabesardarsoleimani