فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ معضلی به نام تربیت یافتگان غرب و شرق
🎤 امام خمینی (ره):
تا این غرب زده هایی که در همه جا موجودند از این مملکت نروند یا اصلاح نشوند، شما به استقلال نخواهید رسید
*﷽*
در محضر شهدا
سردار شهید حاج عبدالمهدی مغفوری🌷
انجمن حجتیه تو دهان ها انداخته بود: آقا زمانی ظهور می کند که دنیا پر شود از ظلم و جور!
اخم عبدالمهدی با این افکار کج و من درآوردی که پایه الهی و اهل بیتی ندارد در هم میرفت.
میگفت:
منتظر واقعی مثل امامش عمل میکند. کجا اهل بیت و یارانش دست روی دست گذاشتند. مومن هم دست روی دست نمی گذارد تا هر که هرچه دلش خواست انجام بدهد.
باید در صحنه های سیاسی مذهبی شرکت کنیم تا آقا خشنود باشد.
با ظلم و جور باید مبارزه کنیم تا دل آقا خون نشود.
📚: عبدالمهدی
#یاد_عزیزش_با_صلوات
مکتب سردار سلیمانی
@maktabesardarsoleimani
🦋 #شهیدانہ
.
.
نعمتِآسمانفقطباراننیست!🙃
گاهےخٌدا؛کسیرانازلمیکند
بهزلالےباران...
مثلِ تُ♥️
.
.
🕊 #عشقم_سلیمانـے
شب تون شهدایی🌷
در مکتب سالکان راه سعادت
در محضر عارفان
#عطر_نماز ❣
⭕️ حال ندارم فریب شیطان👹 است!!
🎤آیت الله قاضی(ره):
این وسوسه شیطان است که شما گمان می کنید حال ندارید. باید توجه کرد به نماز اول وقت دائم الوضو بودن، نماز شب، مراقبه و محاسـبه از لزومات سـیر و سلوک است.
👈🏻کافیه انسان یک بسم الله بگه پاشه و با همت قوی وضو بگیره و تلقین مثبت کنه و بگه من میتونم. 🤗
در مکتب ولایت
در محضر رهبر معظم انقلاب
راه آقا ، کلام آقا
#سیم_خاردار_نفس...
🎤مقام معظم رهبری :
مهمتر از عبور از سیم خاردار دشمن ، عبور از سیم خاردار نفس انسان است که انسان به ظاهر آن را دشمن هم نمیداند و دوست حساب میکند .
🌷🌷🌷🕊🌷🌷🌷
کسی میتواند از سیم خاردار دشمن عبور کند که از سیم خاردار نفسش
عبور کرده باشد"
#شهید_چیت_سازیان
در مکتب شهادت
در محضر شهدا
راه شهید ، کلام شهید
#کلام_ناب
🎤 شهید مظلوم دکتر بهشتی
رییس قوه قضائیه
آنان که زمستان را از پشت پنجره دیدهاند و گرسنگی را هم فقط در کتابها خواندند، نخواهند توانست که نمایندگانی شایسته برای دفاع از حقوق مردم باشند...
یاد عزیزش با صلوات
*﷽*
در مکتب ولایت
در محضر مولا علی علیه السلام
راه مولا ، کلام مولا
🌻امیرالمؤمنین عليه السلام :
🌿 قَلِيـــــــلٌ تـــــــَدُومُ عَلَــــــيْهِ
أَرْجَى مِنْ ڪَثِيرٍ مَمْلُـولٍ مِنْهُ
🌱 کار اندڪی که ادامهاش میدهی
از ڪار بسیـــاری که از آن خسته
شوی امیدوارڪنندهتر است.
📗: حکمت278 نهجالبلاغـہ
هدیه به مولا امیرالمومنین (ع) صلوات
🌹🌹🌹🌹🌹
*﷽*
#مکتب_سردار_سلیمانی
سردار سلیمانی🎤
جای افسوس و حیرت است که هنوز بعد از چند سال همچنان شهید شفیع پور گمنام و ناشناخته است.
🌷🌷🌷🕊🌷🌷🌷
ایشان هوش اطلاعاتی بسیار خوبی داشتند.
یکی از دوستان تعریف می کنند : در اردویی در کویر کاشان مشغول پیاده روی بودیم.
ایشان در طول حرکت در کویر نکات جالب و جدیدی را به بچه ها می گفتند ؛ در حین حرکت در آن مسیر بچه ها به یک موتوری برخوردند جلوی آن را می گیرند و از او پرس و جو می کنند ، او که خودش را بومی این منطقه معرفی کرده بود بعد از سوال و جواب هایی با آن موتوری خدا حافظی می کنند.
شهید شفیع پور از بچه ها می پرسند: چرا ایشون رو آزاد کردید؟
بچه ها گفتند چطور ؟!
آقا فرشاد گفتند : سیگاری که آن موتوری می کشید سیگار این منطقه نیست و مردم این منطقه محروم هستند!
و کفش کتانی ای که پای این مرد بود کفش اسپورت و گران قیمتی بود ... نباید به این سادگی او را ول می کردید!
شم اطلاعاتی قوی داشت.
#شهیدحاج_فرشاد_شفیع_پور
#یاد_عزیزشان_با_صلوات
اسطورهای های جاودان
باب الحوائج گلزار شهدای کرمان
سردار شهید حاج عبدالمهدی مغفوری🌷
تلویزیون رو روشن کردم، با تعجب حاجی رو بر صفحه تلویزیون دیدم، با همان متانت همیشگی سخن می گفت ومردم وجوانان کرمانی رو به حضور در کاروانهای سپاهیان محمد ( ص) دعوت می کرد. حاجی جمله ای رو گفت که جوونها را دسته دسته به مراکز بسیج کشاند. حاج مهدی گفت :
👈پایگاههای مقاومت سفارتخانه های امام زمان (عج) هستند.
🎤 راوی: همسر شهید
یاد عزیزش با صلوات
👆👆👆👆👆
مسابقه شهدایی بعدی در دی ماه از زندگی نامه این شهید عزیز خواهد بود
*﷽*
#مکتب_سردار_سلیمانی
کوچیک که بودم وابستگیم به بابا انقدر زیاد بود که بعضی روزها اگر تهران بود،می رفتن دفترشون و محل کارشون من و با خودشون می بردن! توی اون دفتر یه اتاق کوچیک بود با یه جا رختی و سجاده و یه یخچال خیلی کوچیک..
جلسه های بابا که طولانی می شد به من می گفتن برو تو اون اتاق استراحت کن توی یخچالم آبمیوه و آب و یه طرف تافی بود!
از همون تافیایی که پوستشون رنگی رنگی بود و وسطشون شکلات. ساعت ها میشد تو همون اتاق میشستم که جلسه های بابام تموم شه برم پیشش!
از توی یخچال چندتا تافی می خوردم آبمیوه می خوردم آب معدنی که بود می خوردم یه جوری سر خودمو گرم می کردم.. وقتی جلسه های بابا تموم می شد سریع با کاغذ و خودکار میومد تو اتاق،می پریدم بغلش منو می شوند روی پاهاش می گفت بابا چیا خوردی هرچی خوردی بگو میخوام بنویسم! دونه دونه بهش می گفتم حتی تا آب معدنی و یه دونه شکلات!
موقع رفتن دستمو که می گرفت بریم سر راه اون کاغذ و به یه نفر می داد می گفت: بده حسابداری.. دختر من این چیزا رو استفاده کرده بگو پولشو حساب کنن یا از حقوقم کم کنن!
اونوقت چجوری ما ۸/۵ میلیارر پول مردم با این کشور که بابام جونشو براشون داد، میتونیم از سفره ی مردم برداریم؟! خدایا تو آگاه به همه چیزی ممنونم که اجازه ندادی با آبروی بابام بازی بشه.
#یاد_عزیزش_با_صلوات
مهدی دانشمند - معنی واقعی حق الناس.mp3
3.14M
⏪ *معنی واقعی حق الناس ...*
🎙 استاد مهدی دانشمند
🎤سخنرانی_صوتی
حتما گوش کنید👆
*﷽*
در محضر شهدا
سردار شهید حاج عبدالمهدی مغفوری🌷
وضعیت مالیم خوب نبود. یعنی نه این که درآمد نداشته باشم،نه. اما خب آدمیزاد دوست دارد که بیشتر داشته باشد.
به عبدالمهدی که رسیم نالیدم: وضع مالیم خوب نیست!
صبر کرد کمی. آرام تر از همیشه رویش را برگرداند و
گفت: قناعت کنی خوبه!
مال دنیا خیلی فریب می ده، اگه بهش خیلی دل بدی و چشم بندازی، از خدا دور می شی.
خودش همیشه قناعت میکرد و با آنچه داشت زندگی را اداره میکرد تا نخواهد دستش را پیش همه دراز کند.
آبرو را به این نمی دید که با قرض و خواهش از دیگران زندگیش را بسازد.
آبرو را در تلاش و همت خودش و خرج به اندازه ی دخلش می دید و بندگی خدا را عزت.
📚: عبدالمهدی
#یاد_عزیزش_با_صلوات
مکتب سردار سلیمانی
@maktabesardarsoleimani
در مکتب ولایت
در محضر امام روح الله
راه امام ، کلام امام
💯نوکری و صداقت برا #آمریکا هیچ ارزش و مفهومی ندارد.
🔻با توسل به دامن آمریکا ناتوانی خود را بر ملا نسازید. و از گرگ ها و درنده ها برای شبانی و حفظ منافع خود استمداد نطلبیده ابر قدرت ها آن لحظه ای که منافع شان اقتضا کند شما و قدیمی ترین وفاداران و دوستان خود را قربانی می کنند. و پیش آنان دوستی و دشمنی و نوکری و صداقت ارزش و مفهومی ندارد. آنان منافع خود را قرار داده اند و به صراحت و در همه جا از آن سخن می گویند.
📚#صحیفه_نور، جلد ٢٠،صفحه ١٢١
در مکتب شهادت
ره یافتگان کوی یار
باب الحوائج گلزار شهدای کرمان
سردار شهید حاج عبدالمهدی مغفوری🌷
آن روزها حاج مهدي مسئول يکي از واحدهاي سپاه بود و من يک فرمانده عادي و هر روز حاجي مرا با موتور به محل کار ميبرد. تا اينکه من دچار بيماري سختي شدم و پزشکان از بهبودي من قطع اميد کردند يک روز حاج مهدي با يک دسته گل سرخ به عيادتم آمد وقتي نظر پزشکان را به او گفتم اشک در چشمانم حلقه زد پس ليواني را برداشت آن را تا نيمه آب کرد و چيزي زير لب خواند و به آب داخل ليوان دميد پارچه سبزي را از جيب پيراهنش درآورد و با آب ليوان خيس کرد و نم آن را بر لبان من کشيد و درآخر زمزمه کرد به حق دختر سه سالهي حسين...
روز بعد در عالم رويا خودم را در صحنهي کربلا ديدم دختربچه اي سمتم آمد و من قمقمه ام را به او دادم او آن را گرفت و فقط لبهاي خشکش را تر کرد و دوباره به سوي خيمهها رفت اما سواري دختر بچه را با سیلی زد هرچه تقلا کردم به
کمکش بروم نتوانستم يکباره از خواب پريدم و از همان لحظه حالم خوب شد و بهبود يافتم و شفا گرفتم
یاد عزیزش با صلوات
👆👆👆👆👆
مسابقه شهدایی بعدی در دی ماه از زندگی نامه این شهید عزیز خواهد بود
*﷽*
#در_محضر_شهدا
وقتی پسرمان به دنیا آمد محمد خیلی خوشحال بود. پسرمان روز تولد امام رضا(ع) به دنیا آمد. اسمش را رضا گذاشت.
وقتی از او می پرسیدند چرا این اسم را انتخاب کرده ای؟
می گفت: در دعای کمیل وقتی ما می خوانیم یا سریع الرضا(ای کسی که زود راضی می شوی) این جمله در ذهنم نقش بسته بود. به خاطر همین اسم پسرم را رضا گذاشتم.
همیشه می گفت: اگر حضرت امام (ره) فتوا بدهند که بچّههایتان را قربانی کنید تا اسلام زنده بماند و این انقلاب حفظ شود، من راضی هستم.
📚: همسفر شقایق
#سردارشهید_محمد_آرمان
#یاد_عزیزش_با_صلوات
در مکتب شهادت
اسطوره های ماندگار
مسئولین خدمتگزار
فرمانده نیروی هوایی سر لشکر خلبان
شهید والامقام سردار عشق ،
عارف الهی، مرد خدایی
دلاورمرد آسمانها عباس بابایی🌷
مدتی قبل از شهادتش، در حال عبور از خیابان سعدی قزوین بودم که ناگهان عباس را دیدم. او معلولی را که از هر دو پا عاجز بود و توان حرکت نداشت، بر دوش گرفته بود و برای اینکه شناخته نشود، پارچهای نازک بر سر کشیده بود. من او را شناختم و با این گمان که خدای ناکرده برای بستگان حادثهای رخ داده است، پیش رفتم. سلام کردم و با شگفتی پرسیدم: چه اتفاقی افتاده عباس؟ به کجا میروی؟ او که با دیدن من غافلگیر شده بود، اندکی ایستاد و گفت: پیرمرد را برای استحمام به گرمابه میبرم. او کسی را ندارد و مدتی است که به حمام نرفته. بعدا فهمیدم که
کار همیشه اش بود هر وقت به قزوین
می آمد این پیرمرد را به دوش می گرفت
و چند کیلومتر می برد تا حمام و دوباره بعد از حمام او را بدوش می گرفت
و بر می گرداند به خانه
📚 پرواز تا بی نهایت
👆👆👆👆👆
اینها مسئولین مخلص و گمنام و بی ادعای ما در دهه شصت بوده اند
که هدفشان خدمت به مردم به هر نحوی بود، تشنه خدمت بودند نه شیفته قدرت
امروز حلقه گمشده جامعه ما بویژه برای بعضی مدیران و مسئولان
همین سبک زندگی و اخلاقیات شهدا
و تفکرات شهدایی است
کجایند مسئولین بی ادعا
کجایند مسئولین خوب خدا
دریغ از فراموشی راه شهدا
کاش ما هم بشویم رهرو راه شهدا
*شادی روح امام و شهدا بویژه سردار دلها سلیمانی عزیز و سردار شهید عباس بابایی صلوات*
PTT-20201209-WA0106.opus
598.5K
👆👆👆👆👆
روایتگری شهدایی
شهدای مسئول و انقلابی و خدمتگزار
عارف الهی و مرد خدایی
سر لشکر خلبان سردار شهید
#عباس_بابایی🌷
♥️♥️♥️🌷♥️♥️♥️
در مکتب شهادت
در محضر شهدا
سردار شهید مصطفی ردانی پور🌷
سرهنگ بود. سرهنگ زمان شاه خدمت کرده بود . اهل نماز و دعا نبود. مصطفی راکه می دید؛ سلام نظامی می داد. هر دو فرمانده بودند . مصطفی که دعا می خواند ، می آمد یک گوشه می نشست. روضه خواندنش را دوست داشت. چراغ ها که خاموش می شد، کسی کسی رانمی دید . قنوت گرفته بود . سرش را انداخته بود پایین، گریه می کرد. یادش رفته بود فرمانده است. بلند بلند گریه می کرد. می گفت « همه ی این ها را از مصطفی دارم.
📚 یادگاران
یاد عزیزش با صلوات
در مکتب ولایت
در محضر امام روح الله
راه امام ، کلام امام
💢 ما با تمدن مخالف نیستیم با تمدن صادراتی مخالفیم
🎤 امام خمینی (ره):
شماهائی که در دانشگاه هستید و دانشمند هستید و متفکر هستید، این جوان های ما را یک جوری بار بیاورید که خودشان بفهمند که خودشان یک چیزی اند، نگویند که ما باید جور غرب باشیم، شرقی باشند، اگر از غرب هم صنعتی می آید، یاد بگیرند، اما غربی نشوند، یاد گرفتن مسأله، یک چیزی است و مغز را غربی کردن و از خودش غافل شدن، مسأله دیگر است. ما با تمدن مخالف نیستیم با تمدن صادراتی مخالفیم تمدن صادراتی ما را به این روز نشانده است.
صحیفه نور؛جلد 11؛صفحه 197
صحیفه امام؛ جلد 12؛ صفحه 7