eitaa logo
🌷 مکتب سردار سلیمانی🌷
934 دنبال‌کننده
21.6هزار عکس
8.1هزار ویدیو
33 فایل
سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی فرمودند: «تا کسی شهید نبود، شهید نمی شود. شرط شهید شدن، شهید بودن است. اگر امروز بوی شهید از رفتار و اخلاق کسی استشمام شد، شهادت نصیبش می شود. تمام شهدا دارای این مشخصه بودند».
مشاهده در ایتا
دانلود
🔵 فكر مي كنيد اين عكس تصوير چه کسی باشد؟ - #شهيد_سيد_مرتضى_آوینی ! ولی آوینی بدون ريش، بدون چفيه، بدون #روايت_فتح! فارغ التحصيل معماری و در حال گذشتن از راه طی شده! كامران دوران قهوه و غزاله عليزاده و سيگار و كارل گوستاويونگ! - وقتی آدم ها را فقط با يك چهره كه خودمان می خواهيم و می پسنديم معرفی می كنيم در واقع داريم یک پيام به مخاطب می دهيم؛ يا اين شکلی هستي يا كلا از دايره خارجی! - یعنی اگر اهل سيگار و کافی شاپ باشی هيچ راهی برای پايان و فرجام امثال #آوینی و #همت و #بابایی نداری! ✅ وقتی شهيدان سرافراز و افتخار آفرين را هميشه طوری معرفی می كنيم كه گویی از آغاز کودکی #ريش داشته اند و #نمازشب می خوانده اند و مسير رشد و كمال و تغيير و تحولشان را به رسميت نمی شناسيم در واقع داريم راه را بر بقيه می بنديم!
🌹خاطره فرمانده سپاه مازندران از خواندن سلیمانی سربازی خوب برای اسلام و بنده‌ای ناب برای خداوند متعال بود که به حقش یعنی رسید. او در راه دفاع از اسلام انقلاب به درستی پیش رفت، از جامعه جلو نزد و عقب نیفتاد که همین مصداق بازر بود.👌  بارها گفتم طی سال‌ها رفاقت با حاج قاسم هیچ وقت ندیدم شهید سلیمانی قطع شود.☝️ آنهم نه نماز شبی عادی، نماز شب‌های او همیشه با ناله و اشک و اندوه به درگاه خدا بود💔. من با رفت و آمد داشتم حتی بارها در منزل‌شان خوابیدم، اتاق مهمانان با اتاق حاج قاسم فاصله داشت اما من با اشک‌ها و صدای ناله‌های او برای نماز بیدار می‌شدم.😔 ددر کجای دنیا سراغ دارید یک سرلشکر نظامی یک عارف حقیقی باشد⁉️ او در مکاتبات خود به نیروهایش با رفاقت و صمیمیت قلم می‌زد. اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
*﷽* در مکتب شهادت در محضر همسر و مادر شهدا مادر شهیدان می گفت: پدر شهدا، کشاورز و باغبان بود؛ گندم، جو، سیب‌زمینی آلوچه و ... می‌کاشت. من هم برای لحاف‌دوزی و ... می‌رفتم تا زندگی بچرخد. حاج آقا خیلی به حساب و کتاب و حساس بود. بعد از شهادتش جعبه‌ای از کاغذ‌های این محاسبات مانده بود. حاج آقا از قبل ازدواج اهل بود. گاهی فکر می‌کردم نکند بچه‌ها یا روزه‌ای به گردنشان مانده باشد و با این حساب برایشان می‌خواندم. مادر می گفت: هیچ انتظاری از کسی ندارم! مگر شهید داده‌ام که چیزی بخواهم؟ . حتی توقع احترام بیشتر هم ندارم." مکتب سردار سلیمانی @maktabesardarsoleimani
در مکتب شهادت در محضر شهدا راه شهید، عمل شهید در طول آشناے ام با حاج موسے، ندیــدم ڪه یک بـار هــم ایشــان قطــع شــود حتے شـــب هاےعملــیات... عملیــات کربلاے ۵ در شــرف برگزارے بــود. دیــدم حــاج موسے روے سنگــر رفتــہ، پتویے روے خود کشــیده و نمازشــب مےخوانــد. حتے در ارتفاعــات ملـخ خور ڪہ دو متــر آمــده بود و نیمے از سنــگر در برف بود، حاج موسےپتویے روے برف ها انداخـت و نمـاز شـب را اقامـہ کرد. ✨ مقیــد بود روزهاے دوشـنبه و پنجشـنبہ هـم بگیـرد. حتی در والفجر ده، هنگام روزه بود💔! 🌹 سمت: جانشین لجستیک لشکر المهدی(عج) ﻓﺎﺭس
در مکتب سالکان راه سعادت در محضر عارفان آیت الله بهجت(ره) ✨🌙✨ در بین تمام مستحبات ، دو عمل است که بی نظیر می باشد و هیچ عملی به آنها نمےرسد. ✨۱- نماز شب ✨۲- گریه بر امام حسین علیه السلام 🚩
در مکتب سالکان راه سعادت در محضر عارفان آیت الله سید علی قاضی: در دنـــیا به ثروتمندان و دارای خانه های وســـیع و ریاستمندان می گـــــویند اشـــراف مملڪت! اما در قیامت اشراف آن کسانی هستند که نمازشب خوان هستند. انسان را به همه جا می رساند
🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸 🌸🌺🌸🌺🌸 🌸🌺🌸 🌸 در مکتب شهادت در محضر مادران شهدا فرخنده صفری» مادر شهید « » اینگونه روایت می‌کند: یک بار هم با صدای بلند صحبت نکرد. از همان کودکی رفت سراغ کار؛ او کمک خرج خانواده بود. برایش غریب و‌ آشنا فرقی نمی‌کرد. آن زمان که از گاز شهری خبری نبود، باید برای تهیه نفت، پخت غذا و آبگرمکن و بخاری می‌رفتیم و در صف نفت می‌ایستادیم. سید حسین اغلب فرغون برمی‌داشت و ظرف‌های نفت را از همسایه‌ها می‌گرفت و برایشان نفت آورد. به ظاهر سواد خواندن و نوشتن نداشت اما را خوب بلد بود؛ یک و قضا نشد حتی او ترک نمی‌شد. 🌸 🌸🌺🌸 🌸🌺🌸🌺🌸 🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸
در مدرسه عشق تو کلاس شهادت پای درس شهدا موضوع: نماز شب استاد مربوطه: مدافع حرم سردار شهید مصطفی صدر زاده🌷 با اینکه فرماندهی تیپ شده بود و کل نیرو ها زیر نظرش بود، همیشه گوشه می خوابید. یک شب برای آب خوردن به سمت نمازخانه رفتم دیدم دارد میخواند... آنقدر محو با خدا بود که متوجه حضورم نشد. نماز شبش که تمام شد کنارش نشستم و گفتم: خب آقاجان، ما بعد از ظهر کلی کار کردیم. توی کوه و جنگل🌴بالا و پایین کردیم و خسته شدیم. کمی هم کن شما فرمانده مایی، باید آماده باشی! لبخندی😄 زد و گفت: خدا به ما به جون بخشیده، باید جونمون رو فداش کنیم... جز این باشه رسم نیست❗️