پدرم دوست داشت توی خونهمون برای اهل بیت علیهمالسلام روضه بگیریم ولی یادمه شب چهارم #محرم سال ۱۳۹۸ بود که با هم رفتیم هیئت!
همیشه توی روضه حسّ و حال قشنگی داشت و بلند بلند توی روضههای اهلبیت گریه میکرد ولی اون شب با این شعر مداح جلسه دلش رفت زینبیه! نمیدونم چی گفتی باباجان که اینطور قشنگ امام حسین علیهالسلام خریدت
هوای این روزای من هوای سنگره
یه حسّی روحمو تا زینبیّــــه میبَره
تا کِــی باید بشینــــم و خدا خدا کنم
به عکس صورت شهیدامون نگاه کنم...
🎤راوی: فرزند شهید
#امان_از_دل_زینب💔
#شهیدآنه🕊
#شهیدسیداصغرخبازی🌷
خدایا..!
ماڪہحسینگونہزندگےنڪردیم
تاحسینگونہبہشهادتبرسیم
پسخدایاماراحُرگونہبپذیر..!
⇇ألفبـــٰــا؎گِـــــریہ↡↡
⇇ بـــَــر«سیــــّـدالشُهـــــدٰاءﷺ𔘓»،
را شُمـــٰــا یٰادمــــٰـان دادیـــــد!
⇇ ســـــینہ زَدن زیـــــر پَرچَـــــم،
هیـــــئت رٰا أز کتــٰـــاب،
◇◇سوگـــــوار؎تــــٰـان آمـــــوختیـــــم ↷
و... نَفَـــــس تــــٰـازه مےکُنیـــــم؛
⇇بـــــٰا ذکـــــر⇩⇩⇩
﴿ یــــٰـاحُسیـــــنﷺ𑁍⇉﴾
✍در عزاداری ها حال خوشی داشت. خيليها با وجود ابراهيم و عزاداري او شور و حال خاصی پيدا ميكردند. ابراهيم هر جایی که بود آنجا را کربلا ميكرد!گريه ها و ناله های ابراهيم شــور عجيبي ايجاد ميكرد.
نمونه آن در اربـعين سـال ۱۳۶۱ در هيئت عاشـقان حسين علیه سلام بود.بچههای هيئتی هرگز آن روز را فراموش نمي كنند. ابراهيم ذكر حـضرت زينب سلام الله را می گفت. او شـور عجيبی به مجلس داده بود.بعدهم ازحال رفت و غش كرد! آن روز حالتی در بـچه ها پـيدا شد كه ديگر نديديم. مطمئن هسـتم به خاطر سوز درونی و نفس گرم ابراهيم،مجلس اينگونه متحول شده بود.
ابراهيم هيچ وقت خودش را مداح حـساب نميكرد.ولی هر جا كه ميخواند شور و حال عجيبی را ايجاد می كرد.ذكر شهدا را هيچوقت فراموش نميكرد.
بــرادر شــهــیـــدم
#شهید_ابراهیم_هادی...🌷🕊
#شهیدآنه🕊
#شهیدمصطفی_صدرزاده🌷
همیشه به من میگفت که او را از زیر قرآن رد کنم...
تصمیم گرفتم تا برای آخرین بار او را از زیر قرآن رد کنم. وقتی تربت امام حسین(علیه السلام) را در قبر گذاشتند و پرچم گنبد حضرت را روی مصطفی انداختند، قرآنم را درآوردم و به عموی مصطفی که داخل قبر بود دادم.
گفتم که این قرآن را روی صورت مصطفی بگذارند و بردارند.
به محض اینکه قرآن را روی صورت مصطفی گذاشتند، شاید به اندازه دو یا سه دقیقه نشده بود که دهان و چشم مصطفی بسته شد.
همانجا گفتم: میخواستی در آخرین لحظه، عند ربهم یرزقون بودنت را نشانم دهی و بگویی که شهدا زنده هستند؟
همه اینها را میدانم. من با تو زندگی میکنم مصطفی.
🎤راوی:همسر شهید
🌷🌷🌷🕊🌷🌷🌷
#شهیدآنه🕊
#شهیدآیت_الله_مطهری🌷
داستانی که دل حسین بن علی را خون کرده، این قضیه است. اگر میخواهیم به خودمان ارزش بدهیم، اگر میخواهیم به عزاداری حسین بن علی ارزش بدهیم، باید فکر کنیم که اگر حسین بن علی امروز بود و خودش میگفت برای من عزاداری کنید، میگفت چه شعاری بدهید؟
آیا میگفت بخوانید: نوجوان اکبر من یا میگفت بگویید: زینب مضطرّم الوداع، الوداع؟!
اگر حسین بن علی بود میگفت: اگر میخواهی برای من عزاداری کنی، برای من سینه و زنجیر بزنی، شعار امروز تو باید فلسطین باشد. شمرِ هزار و سیصد سال پیش مُرد، شمرِ امروز را بشناس.
📚: حماسه حسینی،ج۱
#صلی_الله_علیک_یااباعبدالله🌷
#شهیدآنه🕊
#شهید_مصطفی_صدرزاده🌷
اگر دستم به دامان امام حسین(ع) برسد
نام تک تک تان را خواهم برد...
#شهیدآنه🕊
#شهیدحسین_امیرعبداللهیان🌷
من همراه ایشام 4 بار به سوریه سفر کردم. او هر بار خود را به زیارت حرم حضرت زینب (ع) و لو برای چند دقیقه ملزم می کرد. ما هم همراه ایشان به زیارت می رفتیم. یک بار که به مکه رفته بودیم اصرار می کرد که همه همراهان به زیارت بروند اما خودش نرفت من از ایشان پرسیدم چرا شما نمی روید؟!
گفت: وقتی که شرایط مساعد برای همه فراهم نباشد من هم به زیارت نخواهم رفت.
🎤راوی: هادی محمدی
🌷🌷🌷🕊🌷🌷🌷
امشب هنوز بدنهای بی سر روی زمین کربلاهستند و خواهر دراسارت...💔😭
#امان_ازدل_زینب