#شهیدآنه🕊
#شهیدمهدی_حاجیپور🌷
پسرم کارهای تبلیغاتی پایگاه را انجام می دادند روزی مقداری رنگ به منزل آورده بود و من به مادرش گفتم به مهدی بگو گاز و پیک نیک را رنگ بزند مادرش نیز به او گفت ایشان گفتند باشد.
پس از چند روز دیدم که هیچ کاری انجام نداد. از مادرش سوال کردم چرا کاری که از ایشان خواستم انجام نداد مادر جواب داد، که مهدی گفت: اگر یک قوطی رنگ و تینر خریداری کنید با کمال میل انجام می دهم این رنگ ها مال پایگاه و بیت المال است. من نمی توانم حق مردم را به شما بدهم.
🎤راوی: پدر شهید
#شهیدآنه🕊
#شهیدیعقوبشرافت🌷
خواهران من حجاب را به شما توصیه می کنم. مانند عروسک نباشید؛ این حجاب شما بزرگ ترین سلاح شماست، حتی از بمبهای اتمی ونوترونی هم خطرناک تر است؛ پس حجابتان را حفظ کنید.
کار و کوشش در راه اسلام این دین الهی و انسانی را از یاد نبرید.
#شهیدآنه🕊
#شهيدخليلواحدی🌷
انسان با عمر كوتاهش بايد از اين دنيا توشه و آذوقه اي براي آخرت بردارد كه در غير اين صورت هلاك خواهد شد.
#شهیدآنه🕊
#سردارشهیدمحمدبروجردی🌷
مینی بوس مصطفی را از دور شناخت. سوار شد و احوال پرسی گرمی کرد. مصطفی هنوز نتوانسته بود، در سلام کردن از او سبقت بگیرد. میرزا (شهید بروجردی) اول پیشانی او را بوسید و لبخند زنان دکمه بالایی پیراهن مصطفی را بست و گفت:
آقا مصطفی رو اینطوری بیشتر دوست دارم.
🎤راوی: نصرت الله محمود زاده
📚:مسیح کردستان
#شهیدآنه🕊
#شهیدایوب_الهی🌷
موقعی که از دوره آموزشی ۴۵ روزه برگشت، گفتم دیگه نمیخواد بری جبهه...
ایوب گفت: مسئولین آموزش از بیت المال حقوق گرفتند و به ما آموزش دادند، آنها کار خودشان را کردند و ماهایی که از بیت المال استفاده کردیم؛ عاقبت مان چه می شود؟!
اگر به جبهه نرویم، خیانت کردیم.
#شهیدآنه🕊
#شهیدمهدیاحمدی🌷
زمانیکه برادرم برای خواندن درس به بابل رفت خانه ای جدا اجاره کرد و در آنجا درس میخواند.
روزی یک عدد نارنج از درخت باغ ملی کنده بود و استفاده کرده بود...ایشان به شدت ناراحت بود که این مال بیت المال بود آنقدر گشت باغبان را پیدا کرد خواست پول بدهد ولی باغبان او را بخشید.
🎤راوی: خواهر شهید
🌷🌷🌷🕊🌷🌷🌷
#شهیدآنه🕊
#شهیدحسینزمانی🌷
صدای اذان که بلند می شد، هر کاری که داشت رها می کرد و به نماز می ایستاد.
خواهر و برادرهایش را هم تشویق می کرد که نماز اول وقت بخوانند. روزی از او خواستم برایم کاری را انجام بدهد. همان لحظه صدای اذان بلند شد، آستین هایش را بالا زد و در حالی که آماده وضو گرفتن می شد، گفت: مادر جان! اجازه بده اول نمازم را بخوانم؛ بعد از آن به روی چشم، هر کاری که گفتی انجام می دهم.
🎤راوی: مادر شهید
📚: ره یافتگان کوی یار، ج ۵
#باشهداتاشهدا
#شهیدآنه🕊
#شهیدهراضیهکشاورز🌷
کلاس اول دبیرستان بود. دو یا سه هفته از مدرسه میگذشت، یک روز با چشمانی پر از اشک و چهرهای غمگین به خانه آمد.
گفتم: مامان! راضیه جان چرا ناراحتی؟!
گفت: مامان توی سرویس مدرسه راننده و بعضی از بچهها نوار ترانه روشن میکنند و من اذیت میشوم.
چندین بار به آنها تذکر دادم و خواهش کردم اما میگن تو دیگه شورشو در آوردی...!
یک روز یکی از بچهها پرسید: راضیه تو چرا اصرار داری ترانه روشن نکنند؟!
راضیه میگوید: گوشی که صدای حرام بشنود صدای امام زمانش را نمیشنود
و چشمی که حرام ببیند
توفیق دیدن امام زمان خود را پیدا
نمیکند...
#اللَّھُـمَعجِّـلْلِوَلیِڪَألْـفَـرَج
#شهیدآنه🕊
#شهیدرسولخلیلی🌷
مادرش خوابش را دید
در خواب به مادر گفت:
برای زمینه سازی ظهورامامزمان(عج) ،
تنها شعاردادن کافی نیست
باید حرکت کرد و در عمل، ارادت خود را نشان دهید...
#اَلْلَّٰھُمـَّـعـجِّڸْلِوَلیِّٖـڪَاَلْفَــࢪَج
#شهیدآنه🕊
#شهیدعباس_پورش_همدانی🌷
وی نسبت به حلال و حرام بسیار حساس بود و هیچ وقت راضی نبود حتی ذرهای مال حرام وارد زندگی شود.
به اندازهای حساس بود که خاطرم هست پدرم بد حال بود و برادرم (عباس) با تویوتای جهاد به خانه آمده بود و مادرم از او خواست تا پدرم را تا درمانگاه برساند، ولی او رفت و ماشین گرفت و گفت: این ماشین بیت المال است و استفاده شخصی حرام است.
🎤 راوی : خواهر شهید
#شهیدآنه🕊
#شهید_سید_مهدی_حسینی🌷
عشق و محبتش به جا، حساسیتهای کاریاش هم به جا بود.
مواقعی که من و نغمه ، براےِ اقامتطولانی به سوریه میرفتیم ، از گرفتنِ محل اسکان تا تردد ماشین را مراقبت می کرد که از هزینهی شخصیِ
خودش پرداخت کند...
می گفت : باید مراقب باشیم بیت المال، مال البیت نشه...
مقداری از حقوقم رو به اداره برگردون، شاید جایی حواسم نبوده خرجی کردم که شخصی بوده ، یا زمانی را پُر کردم که کار اداری نبوده...
🎤راوی : همسر شهید
📚: کتاب جاده سرخ
🌷🌷🌷🕊🌷🌷🌷
#شهیدآنه🕊
#شهیدسیدرضا_طاهر🌷
نماز جماعت خیلی براش مهم بود
هر وقت که خونه بود
برای نماز به مسجد میرفت
چه نماز ظهر و چه نماز مغرب
گاهی اوقات که بیرون بودیم و اذان میشد به اولین مسجدی که میرسیدیم
ماشین را نگه میداشت و باهم برای نماز جماعت میرفتیم.
🎤راوی: همسر شهید