eitaa logo
🌷 مکتب سردار سلیمانی🌷
1هزار دنبال‌کننده
19.8هزار عکس
7.3هزار ویدیو
31 فایل
سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی فرمودند: «تا کسی شهید نبود، شهید نمی شود. شرط شهید شدن، شهید بودن است. اگر امروز بوی شهید از رفتار و اخلاق کسی استشمام شد، شهادت نصیبش می شود. تمام شهدا دارای این مشخصه بودند».
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹کلام شهید فحش اگر بدهند آزادی بیان است، جواب اگر بدهی بی‌فرهنگی! مسخره‌ات اگر بکنند انتقاد است، جواب اگر بدهی بی‌جنبه‌ای! ... #حزب_اللهی_بودن را با همه تراژدی‌هایش دوست دارم. #شهید_سید_مرتضی_آوینی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
در روز شهادت #حضرت_رقیه(س) یادی هم کنیم از مدافعان حریم عشقـ❤️ آنان که در مسیر آسمان قدم گذاشتند و عاقبت به خیر شدند👌 🍂هر که حافظ حریم اهل #حَرَمت است 🍂عاقبت #زهیر می‌شود 🍃 #روزتون_شهدایی
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 در مکتب شهادت در محضر شهدا 💠 بزرگوار شهید امین کریمی: گفتم خدایا فقط شوهرم بیایه خوابم جواب سؤال‌هایم را بدهد با من حرف بزند تا کمی آرام شوم. اینکه دیگر توقع زیادی نیست...» همان شب خواب دیدم👇 🌷گویا خانه ما بخشی از یک مسجد است. با خانمی که نمی‌شناختم همراه بودم و به او گفتم «به من می‌گویند شوهرت شهید شده. خدا کند امین زنده باشد و تمام بنرها و تابلوهای شهادت او جمع شده باشد.» جلوی در که رسیدم دیدم هیچ بنر و پلاکاردی نیست! گفتم «پس شوهرم شهید نشده!» به سمت مسجد که احساس می‌کردم خانه ما است رفتم. در را که باز کردم دیدم شوهرم نشسته! دویدم و با رسیدن به امین، بوسیدمش! گفتم «وای امین، اگر بدانی این چند وقت چه خواب‌های بدی دیده‌ام!» امین آنکارد کرده و خیلی نورانی با لباس سبز، از جایش بلند شد، پیشانی مرا بوسید و گفت «زهرا جان! من شهید شدم...» در خواب همه چیز برایم مرور شد و یادم آمد که شهید شده. گفت «من باید زود برگردم و نمی‌توانم زیاد حرف بزنم.» گفتم «باشه حرف نزن. من از حضرت زینب (سلام الله علیها)‌ و از خدا خواسته‌ام که بیایی و جواب سؤالات مرا بدهی. پس زیاد حرف نزن دلم می‌خواهد بیشتر پیش من بمانی.» گفت «یک خودکار بده تا بنویسم.» 🌷گفتم «تو به من نگفته بودی می‌روی شهید می‌شوی، گفتی می‌روی تا دِینَت را ادا کنی. به من قول داده بودی مراقب خودت باشی.» خندید و گفت «من در آن دنیا مذهبی زندگی کرده بودم. اسم‌ام جزء لیست شهدا بود... » می‌خواستم سریع همه سؤالاتم را بپرسم، گفتم «در قبال این مصیبتی که روی قلب من گذاشتی و می‌دانی که دردی بزرگ‌تر از این برای من نبود، چطور دلت آمد مرا تنها بگذاری؟» (همیشه وقتی خبر شهادت همسر کسی را می‌شنیدم به شوهرم می‌گفتم ان‌شاءالله هیچ‌وقت هیچ‌کس چنین مصیبتی نبیند. حاضر بودم بمیرم اما خدای نکرده هیچ وقت چنین داغی را نبینم.) 🌷امین یک برگه از جیب‌اش در آورد که دور تا دور آن شبیه آیات قرآن، اسم خداوند و ... نوشته شده بود. خودکار را از من گرفت. نوشت "همسر مهربانم،" دقیقاً عین این دو کلمه به همراه ویرگول بعد آن را روی کاغذ نوشت. بعد گفت «آره می‌دانم خیلی سخت است. ما در این دنیا آبرو داریم. خودم در این دنیا شفاعتت می‌کنم.» انگار در لیستی که قرار بود شفاعت کند اسم مرا هم نوشت... گفتم «در این دنیا چی؟» گفت «من نباید زیاد حرف بزنم...» با این‌ حال انگار خودش هم طاقت نداشت حرف نزند. احساس می‌کردم بیشتر دلش می‌خواهد حرف بزند تا بنویسد. گفت «در این دنیا هم خودم مراقبت هستم. حواسم به تو هست.» یک دفعه از خواب پریدم! اذان صبح بود. یادش با صلوات 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
راه شهید ، عمل شهید آب انبار روستا شون 40 تا پله داشت اسماعیل هر روز عصر می رفت اونجا و ظرف های آدم های مسن و پیر را می گرفت 40تا پله را میرفت آب میکرد و براشون میبرد تا خانه #سردارشهید_اسماعیل_صادقی
چقدر با شعف و تاب و تب شهید شدند براے دخـــــتر شاه عرب شهید شدند من الغریب بہ آنها رسید نامہ عشـــــق مدافـعان حرم منتخب شهــ🌷ــیـد شدند #شهید_مـدافع_حـرم 🕊 #شهیـد_احـسان_فتحی
🌷باشهدا🌷 شوخی شوخی جدی شد😅 چندماه قبل شهادتش به شوخی تو تابوت شهدا خوابید،خدا هم جدی جدی شهیدش کرد و تو تابوت شهدا خوابوندش.... 🌷شهیدمسلم خیزاب🌷
✨ #سیره_شهدا 🌷 ابراهیم در همه حال به دیگران کمک میکرد روزی در حالیکه خیلی ناراحت بود گفت: میترسم کاری کرده باشم که خدا توفیق خدمت را از من گرفته باشد... #شهید_ابراهیم_هادی •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈• کجایند مردان خوب خدا •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
کل ایران لشگر این رهبر آزاده است🌸 یک اشاره کافی است،این مملکت آماده است✊ کربلا، یا روی نی، در خواب بینی ای عدو👊 کشور ما پای رهبر، تا ابد ایستاده است✌️ لبیک یا سید علی✋
🔹این روزها ، روزهای فراق است... فراق ... !!! با نوشتنش قلمم بغض میکند و میشوم .. 💔و دلتتنگ که شوی بی اختیار را هم از کف میدهی... 🔺فارغ از هر زمان و مکانی... فقط یک تلنگر کوچک کافیست که چشمانت بی وقفه ببارد... 🔻این کلمات بهانه ایست برای وصف حال دل خسته ... چندیست دلتنگم و بی قرار ... دلتنگ_شهدا ... بی_قرار_شهادت ▫️مدافع حرم بی بی زینب (س) شهید حاج عباس عبداللهی
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 🌷🌷🌷🌷🌷 🌷🌷🌷 🌷 در مکتب شهادت در محضر شهدا بنای ساده و بی آلایش و بی ادعا سردار شهید عبدالحسین برونسی قابل توجه نجومی بگیران و مسئولین عبدالحسین جبهه بود و سیدکاظم آمده بود مرخصی. فردا صبح سید کاظم رفت مقر سپاه مشهد. فرمانده رده بالاتر او را صدا می‌زند و می‌گوید: این ماشین لباسشویی را ببر خانه عبدالحسین.   سید کاظم هم که می‌داند اگر حاجی بود اجازه چنین کاری را نمی‌داد از فرصت استفاده می‌کند و ماشین لباسشویی را بار وانت می‌کند و سریع به خانه او می‌برد تا به خیال خودش او را در عمل انجام شده قرار دهد. خانم حاج عبدالحسین که اخلاق او را بهتر از هرکسی می‌داند دست به کارتن نمی‌زند تا حاجی بیاید. وقتی از منطقه برمی‌گردد و ماجرا را می‌فهمد، یکراست می‌رود سراغ سیدکاظم و با غیظ و عصبانیتی که تا به حال از او دیده نشده، با صدایی لرزان می‌پرسد؛ شما با چه اجازه‌ای به خانه من ماشین لباسشویی آوردی؟! سید کاظم هم که دست و پایش را گم کرده می‌گوید؛ از بالا دستور دادند!  حاج عبدالحسین ناراحت‌تر از قبل می‌گوید؛ عذر بدتر از گناه! خودت می‌آیی و آن را از خانه ما می‌بری. سیدکاظم هم هرقدر دلیل و منطق می‌آورد که حاجی به بقیه هم داده‌اند و حقت است و... زیر بار نمی‌رود و می‌گوید؛ من برای این چیزها به جبهه نمی‌روم. شما می‌خواهید با این کارها اجر مرا از بین ببرید!  بله! این ماجرای شهید عبدالحسین برونسی است. آن بنّای باصفایی که هم سابقه مبارزه با رژیم طاغوت را در کارنامه داشت و هم در جنگ به فرماندهی رسید. ماجرای عبدالحسین برونسی و آن ماشین لباسشویی کذایی - که تنها یک نمونه از انبوه ماجراهای مشابه مردان خداست- شاید این روزها برای عده‌ای شبیه افسانه و عجیب و غریب بنظر رسد اما اگر این روحیه‌ها و انگیزه‌ها نبود، چگونه ملتی تازه انقلاب کرده و غرق در مشکلات و بحران‌ها می‌توانست 8 سال در برابر متجاوزی که از پشتیبانی کامل ابرقدرت شرق و غرب برخوردار بود و سربازان چهل کشور برای او می‌جنگیدند، دوام بیاورد و از میدان خطیر پیروز خارج شود؟  کجایند مردان خوب خدا کجایند مردان بی ادعا کاش مسئولین هم بشوند رهرو راه شهدا 🌷 🌷🌷? 🌷🌷🌷🌷🌷 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
#فرازی_از_وصیتنامه از همسر عزیزم می‌خواهم که بنده را ببخشد زیرا که همسر خوبی برای او نبودم🚫. به #همسرعزیزم می‌گویم می‌دانم که بعد از بنده دخترم یتیم می‌شود و شما اذیت می‌شوید ⚡️اما یادت باشد که رسول خدا فرموده: هرکس که یتیم شود #خدا سرپرست اوست ایمان داشته باش که خدا همیشه با توست👌 #شهید_مصطفی_صدرزاده 🌹🍃🌹🍃
در محضر شهدا شهید حسن اقارب پرست خاطره روی تصویر لطفا تصویر باز شود
🌷سردار وحدت 🔸 یاد وخاطره سرلشکرپاسدار ، جانشین نیروی زمینی سپاه شهید نورعلی شوشتری گرامی باد. #ولادت_۱۳۲۷_نیشابور #شهادت_۲۶_مهر_۱۳۸۸ #سیستان_بلوچستان 🌷💐💐🌺
🕊🌹🕊 در وصیتنامه اش نوشته بود: من کجا و شهدا کجا خجالت میڪشم مانند شهدا وصیت ڪنم من ریزه خوار سفره آنها هم نیستم ! ‌ ‌‌شهید دهه هفتادی #مدافع_حرم #شهیدعباس_دانشگر
می پرسم « درد داری ؟ » می گوید « نه زیاد.» - می خوای مسکن بهت بدم؟ - نه. می گیم « هرطور راحتی.» لجم گرفته. با خودم می گویم « این دیگه کیه ؟ دستش قطع شده، صداش در نمی آد.» #سردارشهیدحاج_حسین_خرازی
💠 #دمی_با_شهدا ⚜خیلی کار می‌کرد. به کار کشاورزی علاقه داشت. بعد از شهادتش متوجه شدم فعالیت و کار زیادش به خاطر کمک به خانواده‌های بی‌بضاعت بود.  #مدافع_وطن #شهید_میثم_علیجانی 🌹 #شبتون_شهدایی 🌙
#همسر_شهید_امین_کریمی: در #خواب دیدم که یک نامه به من دادند. نوشته بود: آقای امین کریمی به عنوان #محافظ درهای حرم حضرت زینب(س)منصوب شد. پایین نامه هم #امضای حضرت زینب سلام الله علیها بود.
گفتم: چرا دفعه اول نزدی؟ گفت:داشت آب می خورد😔. #ایثار_و_شهادت👌 ⚫️ 🍃🌹🍃
به من گفت: میخوام لوله کشی یاد بگیرم! خیلی از مردم به آی لوله کشی احتیاج دارند و پول ندارند." کار لوله کشی با دستگاه حرارتی رو یاد گرفت آنچه رو که احتیاج بود از ایران تهیه کرد.... حالا شده بود یه طلبه لوله کش! دیگه شهریه طلبگی نمی گرفت. ازش پرسیدم: تو که شهریه نمی گیری برای کار هم نمی گیری پس برای غذا چیکار میکنی؟! گفت: "بیشتر روزهای خودمو با چای و بیسکویت میگذرونم"... مزار: نجف_وادی‌السلام یادش با صلوات 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
مےگفت : تو سوريه وقت خواب ندارم وقتى هم مى خواهم بخوابم از شدت خستگى نمى توانم بخوابم،انگار يک لشكر مورچه دارند از پاهايم بالا مى آيند! #شھید_محمودرضا_بیضایے
💠 راه شهید ، کلام شهید💠 ❊⇠ شهیدسعیدرضا عربی 🍁اینڪه دشمڹ لَعیڹ آرماڹ هاے ما را خوب مےشناسد ولے بعضے از بہ ظاهر خودے ها با آڹ غریبہ هستند غم انگیزتریڹ اتفاق اسٺ..🍁 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
✳️✳️✳️✳️✳️✳️✳️ ✳️✳️✳️✳️✳️ ✳️✳️✳️ ✳️ در مکتب شهادت در محضر شهدا مبارزه با نفس 🍁🍁🍁 🌿ابراهیم در یکی از مغازه های بازار مشغول کار بود. یک روز ابراهیم دو کارتن بزرگ اجناس را در جلوی یک مغازه روی زمین گذاشت.کارش که تموم شد. رفتم بهش گفتم: «ابراهیم، برای شما زشته، این کار باربرهاست نه شما!» نگاهی به من کرد و گفت:«کار که عیب نیست، بیکاری عیبه، این کاری هم که من انجام میدم برای خودم خوبه، مطمئن میشم که هیچی نیستم. جلوی غرورم را می گیره.» گفتم اگه کسی شما را اینطور ببینه خوب نیست، تو ورزشکاری و... خیلی ها می شناسنت.» ابراهیم خندید و گفت: «ای بابا، همیشه کاری کن که اگه خدا تو رو دید خوشش بیاد، نه مردم.» 🍁🍁🍁 📚کتاب سلام بر ابراهیم ، صفحه 43 کجایند مردان بی ادعا کاش ما هم بشویم رهرو راه شهدا ✳️ ✳️✳️✳️ ✳️✳️✳️✳️✳️ ✳️✳️✳️✳️✳️✳️✳️
ڪولہ پشتـے علـے پـر از مهمـات آتــش‌گرفت نتوانستند ڪولہ را از او جدا ڪنند ... با چفیہ دهان خود را بست تا عملیات لو نرود ... تنها ڪف پوتین‌هایـش ڪہ نسـوز بود ، باقـے ماند . 💔 #شهیــد_علـے_عــرب 🕊 •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 در مکتب شهادت در محضر شهدا مردان بی ادعا مردی از تبار مکتب حسین(ع) و از جنس مردم رییس جمهور واقعی و بی ادعا چه کسی بود👇 ساعت حدود ١٠ صبح جمعه به شهر سنندج رسیدیم.  قرار بود آقای رجایی، همان روز در نمازجمعه برای مردم سخن رانی كند.  وارد شهر كه شدیم، دم یك فشاری آب توقف كردیم تا آبی به صورتمان بزنیم و نفسی بگیریم.  یكی از اهالی، لیوانی آب كرد و داد دست آقای رجایی.  بعد با لهجه كردی رو به آقا گفت: «شما چقدر شبیه آقای رجایی هستید؟» آقای رجایی خندید و گفت: «من فامیل دور آقای رجایی هستم.» مرد گفت: «كیه آقای رجایی هستی؟» گفتم: «پسر عموی باباشه!» آقای رجایی گفت: «نه آقاجون، من خود رجایی. خادم شما هستم.» طرف یكهو جا خورد! این پا و آن پا كرد. انگار باورش نشده بود،که خود آقای رجایی هست این قدر ساده و صمیمی و بی تکلف نیم خنده ای كرد و رجایی را در بغل گرفت و گفت: «خوب، آقا! سلامت باشید...» و بعد ما هم رفتیم کجایند مردان خوب خدا کجایند مردان بی ادعا یادش با صلوات 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷