WWW.EMAM8.COM62189_13981127163215_762371.mp3
زمان:
حجم:
762.4K
#میلاد_امام_کاظم علیه السلام
#سرود #ولادت
#امام_کاظم علیه السلام
#عبدالله_باقری ✍
〰️〰️〰️〰️〰️〰️
اومده، جان / اومده، باطن قرآن
اومده، هستی و جانان / اومده، پدر حضرت سلطان
ولادت آقامه موسی بن جعفر
ترنّم لبهامه موسی بن جعفر
داده خدا هدیه به حضرت صادق
گل پسری به نام موسی بن جعفر
دوسش دارم / قدر علی و زهرا
دوسش دارم / قدر تموم دنیا
دوسش دارم / قدر آقام امام رضا
من که تمومِ عمرم و حسینیام ۲
امروز کاظمینی ام ۲
〰️〰️〰️〰️〰️〰️
اومده، خُم / اومده، ساقی هفتم
اومده، مظهر ایمان / اومده، پدر حضرت سلطان
نام تو شهد شیرین بابالحوائج
دلا رو میده تسکین بابالحوائج
بعد علی اصغر و حضرت عباس
اسم تو شد سوّمین بابالحوائج
دوست دارم / تویی دوای دردا
دوست دارم / قدر تموم دنیا
دوست دارم / قَسَم به حضرترضا
من که تمومِ عمرم و حسینیام ۲
امروز کاظمینی ام ۲
〰️〰️〰️〰️〰️〰️
اومده، نور / اومده، مقصد و منظور
اومده، امامِ خوبان / اومده، پدر حضرت سلطان
سلام ما محضرِ امام کاظم
کشور ماست کشورِ امام کاظم
که آسمون هر شهر و هر دهاتی
پُر شده از اخترِ امام کاظم
دوسش دارن / تموم ایرونیا
دوسش دارن / قدر تموم دنیا
دوسش دارن / داده به ما امام رضا
من که تمومِ عمرم و حسینیام ۲
امروز کاظمینی ام ۲
#هدیه_محضر_امام_زمان_عج_صلوات
روضه:
#امام_کاظم
کُنج سیاه چال غریبی عزیز داشت
پیری شکسته که جگری ریز ریز داشت
دلتنگیاش برایِ رضا سینه سوز بود
قلبی برای دخترکَش ناله خیز داشت
با دستهای بسته فقط ناسزا شنید
زخمِ زبانِ قاتلِ او نیشِ تیز داشت
دیشب صدای سرفهی او تا سحر رسید
زنجیر بِینِ حلقهی خود یک مریض داشت
زنجیر را کشید کمی قد کشیده شد
این استخوانِ پا چِقَدر خُرده ریز داشت
او روی در شکسته و مادر به پشتِ در
تشییع او به روضهی زهرا گریز داشت
بر روی تخته پاره تنش گیر کرده بود
انگار لنگه در دو سه تا میخِ تیز داشت
اول مدینه بعد دلم کاخِ شام رفت
زندان هرآنچه داشت ویرانه نیز داشت
سر رویِ طشت بود و حرامی کنارِ طشت
نامرد بِینِ دست شرابی غلیظ داشت
با گریه گفت عمه مرا میدهد نشان
نامحرمی که تکه کلامِ کنیز داشت...
حسن لطفی
#امام_کاظم
دستی رسید بال و پرم را کشید و رفت
از بال من شکسته ترین آفرید و رفت
خون گلوی زیر فشارم که تازه بود
با یک اشاره روی لباسم چکید و رفت
بد کاره ای به خاک مناجات سر گذاشت
وقتی صدای بندگی ام را شنید و رفت
راضی نشد به بالش سختی که داشتم
زنجیرهای زیر سرم را کشید و رفت
شاید مرا ندیده در آن ظلمتی که بود
با پا به روی جسم ضعیفم دوید و رفت
روزم لگد نخورده به آخر نمی رسید
با درد بود اگر شب و روزم رسید و رفت
دیروز صبح با نوک شلاق پا شدم
پلکم به زخم رو زد و در خون طپید و رفت
از چند جا ضریح تنم متصل نبود
پهلوی هم مرا وسط تخته چید و رفت
تابوت از شکستگی ام کار می گرفت
گاهی سرم به گوشه ی دیوار می گرفت
علی اکبر لطیفیان
#امام_کاظم
افتاده است روی زمین درد میکشد
پایش شکسته زیر فشار شکنجه ها
با تازیانه روزه ی خود باز می کند
مردی که مانده بین حصار شکنجه ها
کنج سیاه چاله به این فکر می کند
معصومه ام میان مدینه چه می کند؟
دردی شدید سوی دو پهلوش می رود
وقتی که یاد فاطمه و کوچه می کند
لحظه به لحظه چهره ی او زرد میشود
جسمش به زیر بار بلا تیر می کشد
با دستهای بسته ی خود روی خاک ها
تصویر یک جراحت زنجیر می کشد
گر چه میان مَحبس تاریک مانده بود
اما چه خوب شد که کنارش کسی نبود
با یاد عمه زینب خود زار می زند
وقتی که دست بسته کنارش سکینه بود
محمد حسن بیات لو
#امام_کاظم
نفرین به ضربهای که نماز مرا شکست
رویم ز ضرب دست یهودی اثر گرفت
پاره شده عبا به تنم بسکه با شتاب
این تازیانه حلقه به دور کمر گرفت
جا خورده دندهام به گمانم که پهلویم
چون پهلوی مدینه به تیزی در گرفت
فهمیده بود غیرت ما روی مادر است
با حرف بد قرار مرا بیشتر گرفت
دانستم از چه کودک جاماندهی حسین
وقت فرار دست خودش روی سر گرفت
در شام دختری که خودش ضربه خورده بود
دامن برای روی کبود پدر گرفت
تیزی نیزهای نرسیده به حنجرم
سیلی نخورده دختر من در برابرم
قاسم نعمتی
#امام_کاظم
آه هر چند غل جامعه بر پيكر داشت
بر تنش باغ گل لاله و نيلوفر داشت
مثل گودال دچار كمي جا شده بود
فرقش اين بود فقط سايه ي بالا سر داشت
زحمت چكمه ي سنگين كسي را نكشيد
يعني پامال نشد تا نفس آخر داشت
لطف زنجير همين بود كه عريان نشود
هرچه هم بود ولي پيرهني در بر داشت
دختري داشت ولي روسري اش دست نخورد
دختري داشت ولي دختر او معجر داشت
يك نفر كشته شد و هفت كفن آوردند
پاره هم ميشد اگر، يك كفن ديگر داشت
السلام اي بدن بي كفن كربلا
سوره ي يوسف بي پيرهن كربلا
علي اكبر لطيفيان
#امام_کاظم
كنج زندان بلا تا كه ز پا افتادم
ناخودآگاه فقط ياد رضا افتادم
دشمنم كرد گمان تا كه ببندد دستم
ديگر از مرحمت و جود و عطا افتادم
آنقدر بزم مناجات مرا ريخت بهم
با وجودى كه كليمم ز دعا افتادم
وسط سجده چنان ضربه به پهلويم زد
صورتم خورد زمين و ز نوا افتادم
بعد از آنى كه ز سيلى دهنم پر خون شد
مثل بانوى مدينه ز صدا افتادم
بسكه پيچيده بهم ساق دو پايم، هربار
خواستم تا كه بمانم سرِ پا افتادم
تا كه سنگينى پا را به تنم حس كردم
ياد گودال و شهِ كرببلا افتادم
دست و پا مى زنم اما بخدا خوشحالم
دخترم نيست ببيند كه كجا افتادم
تا كه عمّامه كشيد از سرم آن پست يهود
ياد معجركشى شام بلا افتادم
جسر بغداد هم از غربت من مى گريد
در مسير گذر شاه و گدا افتادم
قاسم نعمتی