دوشنبه
🌷بسم الله الرحمن الرحیم🌷
🌸اللهم اجعلنی فی درعک الحصینه التی تجعل فیها من ترید...🌸
🌺خداوندا مرا در آن پوششی که ازهر بلا و آفتی حفظ میکنی و هر کسی را که بخواهی در آن قرار میدهی قراربده🌺
سلام علیکم
🌸 امروز:دوشنبه ۳۰مرداد ۱۴۰۲
۴صفر۱۴۴۵💐
🌹امروز متعلق است به:🌸
🌹سبط النبي حضرت امام حسن مجتبی علیه السّلام❤️🌹🌹
🌹سیدالشهدا و سفينة النجاة حضرت امام حسین علیهما السّلام💖
💐 اذکار روز:🌸
🌺یا قاضِیَ الْحاجات (۱۰۰ مرتبه)🌹
🌺سبحان الله و الحمدلله (۱۰۰۰ مرتبه)🌹
🌺یا لطیف (۱۲۹ مرتبه) برای کثرت مال
🌹 دعای #سفارش_شده در روز های ماه پر خیر صفر 🌹
🕋 یا الله 🕋
🕊 یا رحمان یا رحیم 🕊
#صفر_الخیر
#دعا #توسل
هیچ گرهای در زندگی تو نمیافتد
که تو نتوانی آن را باز کنی.
به هیچ گرفتاریای دچار نمیشوی
که نتوانی بر آن چیره شوی.
هیچ تجربهای در زندگی حاصل نمیکنی
که به نحوی موجب بالندگی بیشتر تو نشود.
خدا هست و خدا با ظرف وجود تو
و ظرفیت و گنجایش این ظرف آشناست🦋.
اگر تجربهی کنونی تو به تو میگوید:
"این دیوار بسیار قطورتر و بلندتر از آن است
که بتوانی از آن عبور کنی!"
فوراً بدان که معنای این حرف این است که:
"پشت این دیوار همان راهیست که قرار است تو را به مقصد شکوفایی و سعادت برساند."
❤️🌸
هدایت شده از روضه سردار سلیمانی وشهید اکبرلو
12_Banifateme-Moghadam_shab_3_fatemie_94-03_(www.rasekhoon.net).mp3
1.22M
نگفتی من دل دارم رفتی
نگفتی دختر داری رفتی
بدون اینکه بار غم رو
از رو دلم برداری رفتی
حالا من بدون تو کجا برم
حالا من بدون تو چیکار کنم
اونقدر گریه می کنم که نیمه شب
از خواب ناز سرت و بیدار کنم
وای وای وای دلم بابا
وای وای وای سرم بابا
از بس زدنم کمرم بابا
ندیدی ما رو روی ناقه
دیدم رها شد موهات در باد
سرم رو پای عمه بود که
از روی نیزه سرت افتاد
کاش میشد سر تو رو بغل کنم
کاش میشد سر تو رو رها کنه
بابا کی دلش اومد که اینجوی
رگ ای گردنت رو جدا کنه
وای وای وای سرت خونی
وای وای وای سرم خونی
گفتی کی میریم به یه مهمونی
یادم نمیره دشمن میگفت
بالای نی دیدی باباتو
رو نیزه دیدم چشمات وا بود
هیچکی نبود ببنده چشماتو
می دیدی که بچه هات تو دست و پان
می دید که بچه هات تو آتیشن
می دیدی رو خارای بیابونا
دارن دخترات و بابا میکشن
وای وای وای کجا رفتی
وای وای وای چرا رفتی
دیدم که تو طشت طلا رفتی
.
ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد
در دام مانده باشد صیاد رفته باشد
آه از دَمی که تنها با داغ او چو لاله
در خون نشسته باشم چون باد رفته باشد
امشب صدای تیشه از بیستون نیامد
شاید به خواب شیرین فرهاد رفته باشد
خونش به تیغِ حسرت یا رب حلال بادا
صیدی که از کمندت آزاد رفته باشد
از آهِ دردناکی سازم خبر دلت را
وقتی که کوهِ صبرم بر باد رفته باشد
رحم است بر اسیری کز گَرد دامِ زلفت
با صد امیدواری ناشاد رفته باشد
شادم که از رقیبان دامن کشان گذشتی
گو مّشتِ خاکِ ما هم، بر باد رفته باشد
🌺حضرت علی علیه السلام:
☑️بدانيد كه اين پوست نازك تحمل آتش را ندارد،پس به خودتان رحم كنيد...
🔴 شما در مصيبتهاى دنيا آزمايش كرده ايد
كه وقتى خارى به بدن يكى از شما میرود و يا به زمين میخورد و خونى میشود
⚡️و يا شنهاى داغ پايش را میسوزاند چگونه بيتابى میكند؟!
☑️پس، چگونه خواهد بود اگر ميان دو لايه از آتش🔥 قرار گيرد
و هم بسترش سنگ و همدمش شيطان باشد...؟!
📚نهج البلاغه، خطبه183
تحریفات عاشورا( قسمت۱۳ )
🌹شهید مطهری کتاب حماسه حسینی 🌹
واقعیت اربعین
نمونه دیگر اربعین است. اربعین که می رسد، همه این روضه را می خوانند و مردم هم خیال می کنند اینطور است که اسرا از شام به کربلا آمدند و در آنجا با جابر ملاقات کردند و امام زین العابدین با جابر ملاقات کرد. در صورتی که به جز در کتاب لهوف که آن هم نویسنده اش یعنی سیدبن طاووس در کتاب های دیگرش آن را تکذیب و لااقل تایید نکرده است؛ در هیچ کتاب دیگری چنین چیزی ذکر نشده است و هیچ دلیل عقلی هم آن را قبول نمیکند. ولی مگر می شود این قضایایی را که هر سال گفته می شود از مردم گرفت؟! جابر اولین زائر امام حسین (ع) بوده است و اربعین هم جز موضوع زیارت امام حسین (ع) هیچ چیز دیگری ندارد. موضوع، تجدید عزای اهل بیت نیست، موضوع آمدن اهل بیت به کربلا نیست، اصلا راه شام از کربلا نیست، راه شام به مدینه، از همان شام جدا می شود.
"آن چیزی که بیشتر دل انسان را به درد می آورد این است که اتفاقا در میان وقایع تاریخی کمتر واقعه ای است که از نظر نقل های معتبر به اندازه حادثه کربلا غنی باشد. من در سابق تصور می کردم که اساسا علت این که این همه دروغ در این واقعه ایجاد شده برای این است که وقایع راستین را کسی نمی داند که چه بوده است، بعد که مطالعه کردم دیدم اتفاقا هیچ حادثه ای در تاریخ های دور دست مثل سیزده، چهارده قرن پیش به اندازه حادثه کربلا تاریخ معتبر ندارد. مورخین معتبر اسلامی از همان قرون اول و دوم قضایا را با سندهای معتبر نقل کردند و این نقلها با یکدیگر انطباق دارند و به یکدیگر نزدیک هم هستند و یک قضایایی در کار بوده است که سبب شده جزئیات این تاریخ بماند. یکی از چیزهایی که سبب شده که متن این حادثه محفوظ بماند و هدفش شناخته شود این است که در این حادثه خطبه زیاد خوانده شده است. در آن عصرها خطبه حکم اعلامیه در این عصر را داشت. همان طور که در این عصر در جنگ ها مخصوصا در وقایع، اعلامیه های رسمی بهترین چیزی است که متن تاریخ را نشان بدهد، در آن زمان هم خطبه ها این طور بوده است، لذا خطبه زیاد است. چه قبل از حادثه کربلا و چه در خلال آن و چه خطبه هایی که بعد، اهل بیت در کوفه، در شام و در جاهای دیگر ایراد کردند. و اصلا هدف آنها از این خطبه ها این بود که می خواستند به مردم اعلام کنند که چه گذشت و قضایا چه بود و هدف چه بود و این خودش یک انگیزه ای بود که جریانات نقل شود.
در قضیه کربلا سوال و جواب زیاد شده است و همین ها در متن تاریخ ثبت است که ماهیت قضیه را به ما نشان می دهد. در کربلا، رجز زیاد خوانده شده است مخصوصا شخص ابا عبدالله که زیاد رجز خوانده است و همین رجزها می تواند ماهیت قضیه را نشان دهد.
در قضیه کربلا، چه در قبل و چه در بعد از آن، نامه های زیادی مبادله شده است. نامه هایی که میان امام و اهل کوفه مبادله شده است، نامه هایی که میان امام و اهل بصره مبادله شده است، نامه هایی که خود امام قبلا برای معاویه نوشته است و از این ها معلوم می شود که امام، خودش را برای قیامی بعد از معاویه آماده می کرده است؛ و دیگر نامه هایی که خود دشمنان برای یکدیگر نوشته اند. یزید برای ابن زیاد، ابن زیاد برای یزید، ابن زیاد برای عمر سعد، عمر سعد برای ابن زیاد، که همه این نامه ها در تاریخ اسلام مضبوط است. لذا قضایای کربلا، قضایای روشنی است و سراسر این قضایا هم افتخار آمیز است.
ولی ما چهره این حادثه تابناک تاریخی را آن قدر مشوش نموده و بزرگترین خیانت ها را به امام حسین علیه السلام کرده ایم که به کلی حادثه را تغییر داده ایم. قطعا اگر امام حسین علیه السلام به عالم ظاهر بیایند خواهند گفت: آن امام حسینی که شما در خیال خودتان رسم کرده اید که من نیستم. آن قاسم بن الحسنی که شما در خیال خودتان رسم کرده اید که برادر زاده من نیست، آن علی اکبری که شما در مخیله خودتان درست کرده اید که جوان با معرفت من نیست، آن یارانی که شما درست کرده اید که آنها نیستند. ما قاسمی درست کردیم که آرزویش فقط دامادی بوده، آرزوی عمویش هم دامادی او بوده! حال بیاییم قاسم ذهن خود را با قاسمی که در تاریخ بوده است مقایسه کنیم"........
ادامه دارد
رقیه...
بادست کوچکش گره ها باز
می کند
طفل
سه ساله یست که اعجاز می کند
بال وپرش شکسته ولی او بدون بال
باذکرنام فاطمه پرواز
می کند
شهادت غریبانه سه ساله امام حسین (ع) تسلیت باد🥀
سه شنبه
🌷بسم الله الرحمن الرحیم🌷
🌸اللهم اجعلنی فی درعک الحصینه التی تجعل فیها من ترید...🌸
🌺خداوندا مرا در آن پوششی که ازهر بلا و آفتی حفظ میکنی و هر کسی را که بخواهی در آن قرار میدهی قراربده🌺
🌺هرروزمان را با برکت کنیم باذکر شریف صلوات بر محمد(ص) وال محمد (ص)🌺
🌷سلام علیکم🌷
🌷امروز:سه شنبه ۳۱مرداد۱۴۰۲
۵صفر ۱۴۴۵🌷
🌹 امروز متعلق است به:
💖زین العابدین و سيد الساجدين حضرت علي بن الحسين عليهما السّلام❤️
💖باقر علم النبی حضرت محمد بن علی عليه السّلام🌸❤️
🌹رئيس مكتب شيعه حضرت جعفر بن محمد الصادق عليهما السّلام❤️
🌸 اذکار روز:🌸
🌺یا اَرْحَمَ الرّاحِمین (۱۰۰ مرتبه)🌺
🌺یا الله یا رحمان (۱۰۰۰ مرتبه)🌺
🌺یا قابض (۹۰۳ مرتبه) برای رسیدن به حاجت
#حضرت_رقیه
طفلم اما غم نهان دارم
در دلم درد بیکران دارم
خاطرات بدی ز بزم شراب
شکوه از چوب خیزران دارم
طفلم اما شبیه پیرزنان
موسپیدم قد کمان دارم
سایه ات کم نشد دمی ز سرم
از سرت باز سایبان دارم
سرت از دست خصم میگیرم
تا کمی در بدن توان دارم
جای تو نیست بین تشت طلا
بر سرت جای به از آن دارم
جای خوش کن به دامنم بابا
بقلم کن هنوز جان دارم
ای فدای لب ترک ترکت
بر لبت اشک بی امان دارم
جای سالم نمانده در بدنم
درد جانسوز استخوان دارم
رفتی و خیمه ها به یغما رفت
گله از دست ساربان دارم
اصلا از دخترت خبر داری
که چرا بر رخم نشان دارم؟
دست وپا گیر خواهرت بودم
خجلت از روی عمه جان دارم
میثم تربتی
ملا محمدهاشم خراسانی(ره) حکایت نبش قبر حضرت رقیه سلام الله علیها توسط ایشان به منظور ترمیم قبر و رفع آبگرفتگی مضجع شریف حضرت رقیه(س) در سال ۱۲۸۰ هجری، را نقل میکند:
جناب آقا سیّد ابراهیم دمشقی که نَسَبش به سیّد مرتضی علمالهدی منتهی میشد و سنّ شریفش بیش از 90 سال بود، سه دختر داشت و اولاد پسر نداشت. شبی دختر بزرگ ایشان حضرت رقیّه دختر امام حسین علیهالسلام را در خواب دید که فرمودند: «به پدرت بگو: به والی بگوید: میان لحد و جسد من آب افتاده، و بدن من در اذّیت است، بیاید قبر و لحد مرا تعمیر کند.»
دختر به سيّد عرض کرد، ولی سیّد از ترس اهل تسنّن، به خواب اعتنا ننمود. شب دوّم دختر وسطی سیّد همین خواب را دید و به پدر گفت، ترتیب اثری نداد. شب سوّم دختر کوچک سیّد همین خواب را دید و به پدر گفت، باز ترتیب اثری نداد. شب چهارم خود سیّد حضرت رقیّه را در خواب دید که به طریق عتاب فرمودند: چرا والی را خبردار نکردی؟!
سیّد بیدار شد، صبح نزد والی شام رفت و خوابش را گفت. والی به علماء و صلحاء شام از شیعه و سنّی امر کرد که غسل کنند و لباسهای پاکیزه بپوشند، به دست هر کس قفل ورودی حرم مطهّر باز شد، همان کس برود و قبر مقدّس او را نبش کند، پیکر را بیرون آورد تا قبر را تعمیر کنند.
صلحاء و بزرگان از شیعه و سنّی در کمال آداب غسل کردند و لباس پاکیزه پوشیدند، قفل به دست هیچ کس باز نشد مگر به دست خود مرحوم سیّد، و چون میان حرم آمدند کلنگ هیچ کدام بر زمین اثر نکرد، مگر به دست سیّد ابراهیم.
حرم را قُرق کردند و لحد را شکافتند. دیدند بدن نازنین حضرت رقیه سلامالله علیها، میان لحد و کفن صحیح و سالم است اما آب زیادی میان لحد جمع شده است.
سیّدابراهیم در قبر رفت، همین که خشت بالای سر را برداشت دیدند ،سیّد افتاد. زیر بغلش را گرفتند،
هی میگفت: «ای وای بر من.. وای بر من..
"به ما گفته بودند یزید لعنةالله علیه، زن غسّاله و کفن فرستاده ولی اکنون فهمیدم دروغ بوده، چون دختر با پیراهن خودش دفن شده. من بدن را منتقل نمیکنم، میترسم بدن را منتقل کنم و دیگر به عنوان "رقیّه بنت الحسین" شناخته نشود و من نتوانم جواب بدهم.
سیّد بدن شریف را از میان لحد بیرون آورد و بر روی زانوی خود نهاد و سه روز بدین گونه بالای زانو خود نگه داشت و گریه میکرد تا اینکه قبر را تعمیر کردند.
وقت نماز که می شد سیّد بدن حضرت را بالای جایی پاکیزه میگذاشت. پس از فراغ از نماز برمیداشت و بر زانو مینهاد، تا اینکه از تعمیر قبر و لحد فارغ شدند، سید بدن را دفن کرد.
و از معجزه آن حضرت این که سیّد در این سه روز احتیاج به غذا و آب و تجدید وضو پیدا نکرد و چون خواست بدن را دفن کند دعا کرد که خداوند پسری به او عطا فرماید.
دعای سیّد به اجابت رسید و در سن پیری خداوند پسری به او لطف فرمود که نام او را "سیّد مصطفی" گذاشت.
آنگاه والی واقعه را به سلطان عبدالحمید عثمانی نوشت؛ او هم تولیت زینبیّه و مرقد شریف حضرت رقیّه و امّ کلثوم و سکینه را به سید ابراهیم واگذار کرد.
این قضیه در سال ۱۲۴۲ هجری شمسی رخ داده و در کتاب «معالی» هم این قضیّه مجملاً نقل شده و در آخر اضافه کرده است:
«فَنزلَ فی قبرها و وَضع علیها ثوباً لفَّها فیه و أخْرجها، فإذا هی بنتٌ صغیرةٌ دُونَ البُلوغِ و کانَ متْنُها مجروحةً مِنْ کثرةِ الضَّرب»
«آن سیّد جلیل وارد قبر شد و پارچه ای بر او پیچید و او را خارج نمود، دختر کوچکی بود که هنوز به سن بلوغ نرسیده، و پشت شریفش از زیادی ضربات مجروح بود.»
پس از درگذشت سیّد ابراهیم، تولیت آن مشاهد مشرفه به پسرش سیّد مصطفی و بعد از او به فرزندش سیّد عبّاس رسید.فرزندان سیّد ابراهیم دمشقی معروف و مشهور به "مستجاب الدعوه" هستند.
منابع:
1-اسرار الشهادة، صفحه ٤٠٦.
2-منتخب التواریخ، صفحه ۳۸۸.
3-مقتل جامع مقدم، جلد ۲، صفحه ۲۰۸